نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۲۹۷ مطلب با موضوع «روزنامه دیواری» ثبت شده است

رابینسون کروزوئه

سرگذشت رابینسون کروزوئه - قسمت اول
کاری از: مجتبی قره باغی

دانلود و پخش

  • مجتبی قره باغی

بیانات رهبر در پایان مراسم عزاداری اربعین حسینی

  • مجتبی قره باغی

رونمایی از محسن تنابنده در نقش «اسفندیار مجبور»/ آیا گریم جدید تنابنده هم تعمدی بوده است؟


محسن تنابنده در نمایی از سریال "شاهگوش"

 

سی نت: داوود میرباقری کارگردانی که طی دو ماه اخیر با سریال «شاهگوش» به شبکه نمایش خانگی آمده در یک شوخی آشکار، در شخصیت پردازی یکی از کاراکترهای این سریال طعنه های جالبی را زده است به اسفندیار رحیم مشایی رفیق شفیق احمدی نژاد.

این کاراکتر دختری جوان به نام «لیدا مجاور» است؛ ماجرا از این قرار است که در داستان «شاهگوش» این دختر جوان و البته گستاخ(!) به دلیل رانندگی با سرعت بالایش توسط ماموران نیروی انتظامی دستگیر شده و در محل کلانتری است که به عنوان یکی از مشکوکان قتل «کله پز» داستان مورد بازجویی قرار می گیرد.

به گزارش شبکه ایران در مراحل ابتدایی بازجویی است که معلوم می شود این دخترخانم پدر متنفذی به نام «اسفندیار مجبور» دارد؛ پدری که چنان که دخترش می گوید قادر است با یک تلفن بسیاری از پستها را جابجا کند. دخترک گستاخ تمامی پرسنل کلانتری از سرباز گرفته تا رییس کلانتری را مدام تهدید می کند که پدرش به حساب آنها خواهد رسید!

جالبتر اینجاست معاون کلانتری(حمیدرضا آذرنگ) هم از تهدیدات دخترک دچار واهمه شده و در دیالوگی کاملا آشکار خطاب به رییس کلانتری(فرهاد اصلانی) می گوید همه از دست پدر این دخترک عاصی اند و او از هیچ کس حتی نمایندگان مجلس هم حرف شنوی ندارد!

این دیالوگ آذرنگ بیش از هر چیز دیگر طعنه هایی که بنا بوده «شاهگوش» به یارغار رییس جمهور سابق بزند را آشکار می کند.

البته این همه ماجرا نیست چراکه به گزارش شبکه ایران بعد از مدتی و با فراخوانی پدر دخترک یعنی همان «اسفندیار مجبور» به کلانتری و گریم جالب این شخصیت با موها و ریشهایی با رنگ روشن که یادآور موهای بور مشایی است بیش از پیش طعنه های میرباقری عیان می شود. این نقش را هم محسن تنابنده با گریمی متفاوت ایفا می کند!!! گریمی که محصول دست عبدا.. اسکندری است.

  • مجتبی قره باغی
  • مجتبی قره باغی

سلام

خیلی وقته چیز درست و حسابی ننوشتم
شاید اصلا از اول هم چیز درست و حسابی ننوشته باشم
اما این بار می خوام چیزهای جدید بنویسم
چیزهای جدید رو باید شروع کنم که شاید بازهم خیلی خاص نباشه
ولی باید دوباره شروع کنم

دوباره ای که شاید دردسر ساز بشه
ولی بهتر از سکوت کردن و چرند نوشتنه
" بسم الله الرحمن الرحیم"

  • مجتبی قره باغی

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

دانلود و شنیدار مستقیم

محتشم خوانی:

با صدای وحید مدرس زاده

مجتبی قره باغی

عالیه سجودی

  • مجتبی قره باغی

مرگ بر آمریکا


مرگ بر تازیانه ها ... تازیانه های بی امان به گرده های بی گناه بردگان

مرگ بر مرگ ناگهانی صد هزار زندگی در یکی دو ثانیه با سقوط علم از آسمان

مرگ بر کشتن جوانه ها

مرگ بر انتشار سم در زلال رودخانه ها

مرگ بر فضاحت دورغ

مرگ بر سیم های خاردار و کشتزارهای مین

مرگ بر گورهای دسته جمعی و بند های انفرادی زمین

مرگ بر بریدن نفس .. مرگ بر قفس  .. مرگ بر شکوه خارو خس ..  مرگ بر هوس .. مرگ بر حقوق بی بشر .. مرگ بر تبر شراره های شر

مرگ بر سفارت شنود

مرگ بر کودتای دود  ... زنده باد زندگی  او ... زنده باد زندگی  من ، تو  ، ما ...  یک کلام مرگ بر آمریکا

مرگ بر بریدن نفس .. مرگ بر قفس  .. مرگ بر شکوه خارو خس ..  مرگ بر هوس .. مرگ بر حقوق بی بشر .. مرگ بر تبر شراره های شر

مرگ بر آمریکا ... مرگ بر آمریکا... مرگ بر آمریکا

مرگ بر ابولهب یزدید و  شمر و ابن سعد  مرگ بر زاده زیاد ...  بگو بلند

مرگ بر قطعنامه های بستن فرات  ... قطع آب  ... مرگ بر تیر مانده بر گلوی کودک رباب

مرگ بر قتل خنده های روشن علیرضا

مرگ بر گلوله ای که خط کشید روی خاطرات آرمیتا

یک کلام ... مرگ بر آمریکا

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات