نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اولیایی» ثبت شده است

این مطلب هم یکی دیگه از مطالب اولیایی گرامیست که بنده، مجتبی قره باغی بدون اجازه از ارشیو خارج و منتشر کردم.

..

 هر اطلاعاتی که بخواهی . هر سوالی که داشته باشی. هر دانشی که بدنبال آن باشی این روزها براحتی در دست است. کسی نیست که بگوید فلان چیر را نمی دانستم یا نیافتم. حجت بر انسان امروزی تمام شد. او مارکسیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، کاپیتالیسم را تجربه کرده. او دموکراسی را تجربه کرده است و حالا به خط آخر رسیده است. 

زمانی که حجت تمام شود. حجت خدا می رسد

  • ۱ نظر
  • ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۰
  • منصوره اولیایی

گاهی دلت می خواهد کسی باشد هم دور و هم نزدیک. هم غریب و هم آشنا. کسی که آنقدر دور باشد که به تو صدمه ای نرساند و آنقدر نزدیک باشد که با او درد دل کنی. 

دلت می خواهد کسی باشد که با او حرف بزنی و روزهای سخت را پشت سر بگذاری. 

دلم از همه ممنوعیت ها خسته است. اما می دانم که این امتحان من است. (.ا)

  • ۰ نظر
  • ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۰
  • منصوره اولیایی

ما حیاط نداریم، ما پشت بام نداریم. ما مردم این عصر آسمان نداریم.

مدتی است یاد دوران کودکی و نوجوانی می کنم. بهارخواب بزرگی داشتیم. شبهای تابستان همیشه برایم جذاب بودند. اول باید یکنفر از ما حیاط را جارو می زد. بعد روفرشی یا حصیر را پهن می کردیم. بعد هم تشک و پتو. چقدر آسمان پر ستاره بود. مدت طولانی خیره می شدیم به آسمان و وای خنکی نیمه شب که در پتو می پیچیدیم. نزدیک سحر صدای مناجات می آمد من بیداربودم یا خواب یادم نمی آید ولی صدای مناجات عجیب در من نفوذ می کرد هرچند اگر از جایم پا نمی شدم. 

بزرگتر که شدم فهمیدم نگاه کردن به آسمان در شبهای تابستان یکی از روشهای درمانی در طب سنتی بوده است.

دلم می سوزد برای بچه هایی که زیر آسمان نخوابیده اند و نمی خوابند. 

  • منصوره اولیایی

ما حیاط نداریم، ما پشت بام نداریم. ما مردم این عصر آسمان نداریم.

  • منصوره اولیایی

شاید مارکسیست‌ها به اندازۀ سازمان منافقین خلق که نماز می‌خواندند، جنایت‌کارانه آدم نکشتند/ دلیل جنایات وحشیانۀ تروریست‌های سوریه که اهل نماز و دیانت هستند چیست؟

در تاریخ انقلاب خودمان هم گروه‌های تروریستی مختلفی داشتیم؛ هم جنایت منافقین و هم مارکسیت‌ها را دیده‌ایم ولی شاید مارکسیست‌ها به اندازۀ منافقین سازمان مجاهدین خلق که نماز هم می‌خواندند، جنایت‌کارانه آدم نکشتند!
امروز هم در سوریه، تروریست‌هایی که به ظاهر مسلمان هستند، آن‌قدر وحشیانه آدم می‌کشند که بی‌سابقه است؛ از کافران و ملحدان کمتر چنین قساوت‌ها و جنایت‌هایی می‌بینیم. دلیل این‌ وحشی‌گری از سوی کسانی که اهل نماز و دیانت هستند چیست؟ برخی از این تروریست‌های سوریه آن‌قدر متشرّع هستند که اگر مفتی آنها به جهاد نکاح فتوا نداده بود، هرگز حاضر نمی‌شدند عمل منافی عفت انجام دهند. ولی با وجود این تشرّع، ببینید چقدر راحت آدم‌های بیگناه را می‌کشند!
آیا کسی که یک مقدار اهل مذهب و دیانت شد ولی مبارزه با هوای نفس نکرد، خیلی وحشی می‌شود؟/ اگر یک آدم مذهبی مبارزه با نفس نکند، ممکن است جنایت‌هایی بکند که از کفار هم برنمی‌آید/ خوارج مذهبی‌ترین گروهی که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند و شکم زن حامله را دریدند

آیا اینها نشان نمی‌دهد کسی که یک مقدار مذهبی شد و اهل دین و دیانت شد ولی مبارزه با هوای نفس نکرد، خیلی وحشی می‌شود؟ شواهد تاریخی نشان می‌دهد اولین جنایت تاریخ، یعنی قتل هابیل توسط قابیل از همین نوع بوده و بزرگترین جنایت تاریخ در کربلا هم از این نوع بوده است. وحشی‌گری‌های امروز در سوریه و جاهای دیگر نیز از همین نوع است.
خوارج مذهبی‌ترین گروهی بودند که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند. خوارج آن‌قدر متشرّع بودند که وقتی اشتباهاً در مزرعه‌ای به یک چهارپا، تیر زدند و آن را کشتند، بلافاصله رفتند تا از صاحب آن حلالیت بطلبند! آن‌وقت همین‌ خوارج مردی به نام عبدالله ‌بن‌ خباب را به جرم محبت امیرالمؤمنین(ع) یا کافر ندانستن علی(ع) در مقابل همسر باردارش سر بریدند و بچۀ او را هم مهدورالدم دانسته و شکم همسر باردارش را شکافته و بچه را هم کشتند(موسوعة التاریخ الاسلامی/5/237)
چطور یک انسان به چنین وحشی‌گری و جنایتی دست می‌زند؟ آیا این عادی است؟! هیچ‌ کدام از اینها تصادفی نیست بلکه نشان‌دهندۀ یک واقعیت مهم است و از برخی قواعد عالم هستی حکایت می‌کند. همۀ اینها به ما می‌گوید که اگر یک آدم به ظاهر مذهبی و متشرع، مبارزه با نفس نکند و مطیع هوای نفسش باشد، می‌تواند از آدم کافر و ملحدی که همیشه مطیع هوای نفسش است، وحشی‌تر بشود؛ از این آدم مذهبی ممکن است جنایت‌هایی سر بزند که از کافران و ملحدان هم سر نمی‌زند!
گاهی اوقات از آدمی که ادعای دین و ایمان ندارد، انصافی دیده می‌شود که از آدمی که ادعای دین و ایمان دارد ولی مطیع هوای نفس خودش است، این انصاف را نمی‌بینیم. این آدم مدعیِ دیانت، جنایت‌ها و خیانت‌هایی مرتکب می‌شود که حدّ و حساب ندارد.
این‌طور نیست که حتماً جنایت‌کار بودن این ‌مذهبی‌ها را در آدم‌کشی ببینیم، بلکه هر کسی در هر عرصه‌ای که هست به نوعی رذالت خود را نشان می‌دهد. مثلاً گاهی یک عنصری در عرصۀ رسانه می‌بینید که بچه مذهبی بوده ولی چون مطیع هوای نفسش است دروغ‌هایی حاضر است ببندد و تخریب‌هایی حاضر است بکند که یک آدم ملحد حاضر نیست چنین ‌کارهایی انجام دهد. یعنی یک آدم ملحد حاضر نبود کسی را این‌طور تخریب کند. یک آدم مذهبی و نمازخوان که مطیع هوای نفس باشد، گاهی در رذالت غوغا می‌کند و کارهای زشتی انجام می‌دهد که از یک کافر ملحد هم برنمی‌آید.
بچه‌مذهبی‌ها مواظب باشند برای فرار از مبارزه با نفس، پشت دینداری خود پنهان نشوند

  • منصوره اولیایی

حضرت امام(ره) می‌فرمود: من هیچ وقت احساس ترس را تجربه نکرده‌ام. لذا هیچ ترسی نمی‌توانست ایمان حضرت امام(ره) را به چالش بکشاند. (اگر من خداى نخواسته، یکوقتى دیدم که مصلحت اسلام اقتضا مى‏کند که یک حرفى بزنم، مى‏زنم و دنبالش راه مى‏افتم و از هیچ چیز نمى‏ترسم بحمداللَّه تعالى. واللَّه، تا حالا نترسیده‏ام. آن روز هم که مى‏بردندم، آنها مى‏ترسیدند؛ من آنها را تسلیت مى‏دادم که نترسید؛ صحیفه امام/ج1/ص293)
امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «ترس،یک ذلتِ ظاهر است؛الْجُبْنُ‏ ذُلٌ‏ ظَاهِر»(عیون‌الحکم/ص25) این واقعیت را دربسیاری ازامور مانند جنگ‌ها می‌توان مشاهده کرد. همین الان هم می‌توان دید که درخیلی ازمسائل زندگی مانند بیماری،ترس واقعاً نابودکننده است.
مسئولی که اهل ترس باشد، جامعه را به تباهی خواهد کشید/ از وجنات و فلتات لسان بعضی‌ها معلوم است شخصیت ترسویی دارند

برخی از ویژگی‌هایی که برای مسئولین شمرده می‌شود، کمبودش تا اندازه‌ای قابل تحمل است، و اگرچه بعضا باعث کندی پیش‌رفت می‌شود، اما عامل عقب‌گرد نمی‌شود، ولی اگر مسئولی اهل ترس بود، او را هرگز سر کار نگذارید. چون او جامعه را به تباهی خواهد کشید. آن‌هم جامعه‌ای که این‌همه دشمن دارد.
مسئول مملکتی باید شجاع باشد. روی این شجاعت، خیلی تأمل کنید. شجاعت یکی از ویژگی‌های عجیب و غریب در اخلاق است. البته این شجاعت را نباید با «تهوّر» اشتباه بگیرید. احتیاط هم خیلی چیز خوبی است ولی اگر زیادی باشد، به ترس منجر می‌شود؛ هرچند آن را به محتاط بودن توجیه کنند.
از وجنات و فلتات لسان بعضی‌ها معلوم است که به لحاظ شخصیتی آدم‌های ترسویی هستند. ولی این ترسِ خود را توجیه می‌کنند و برایش توجیه می‌تراشند. مثلاً می‌گویند: «این‌کار الان معقول نیست!» درحالی که آدم ترسو، عقلش هم زائل می‌شود. گرفته شده از سایت بیان معنوی

  • منصوره اولیایی

آنچه در بازنمایی زن سنتی در سینما شاهد آن هستیم چیزی فراتر از نقد است و بیشتر به حمله شبیه است. زندگی زن سنتی زیر سوال می رود. زنی که همیشه غذای خانگی درست می کند. زنی که خانه اش همیشه تمیز است و بر رتق و فتق امور خانه و فرزندان متمرکز است.

حمله به زن سنتی با زیر سوال بردن کامل او آیا خدمت به فرهنگ ایرانی است؟

آیا باید برخی ویژگیهای زن سنتی را ارتقا دارد یا او را از صحنه فرهنگ حذف نمود؟

با حذف زن سنتی زنی که در روابط اجتماعی خود محدود عمل کرده و تمرکزش در خانه است و تبلیغ زنانی خوش مشرب در صحنه اجتماعی که از آشپزی دوری می کنند به کجا می رسیم؟

زندگی مشترک آقای محمودی و بانو نقد زندگی سنتی و حمله به زن سنتی است. ناخواسته یاد به همین سادگی آقای میر کریمی می افتم که در آن زن سنتی و خانه دار خانه را بسیار مغموم نشان داده است. هر روش زندگی و هر منشی نقاط خاکستری و آسیب های خود را دارد. اما حذف چهره زن سنتی با نشان دادن یک زن سنتی در دریای غم و غصه و محکوم کردن آن ما را به سمت چه روش و منشی در زندگی سوق می دهد؟

زنان سنتی در دنیای واقعی وجود دارند که در سینمای ایران ما به ازایی ندارند. زنانی که دارای دانش و هوش اجتماعی در روابط بین فردی هستند. هرچند مدرک دانشگاهی ندارند و شاغل نیستند اما مرجع و مشاور فرزندان و اقوام هستند......

درست است که در خیلی از فیلم ها سعی می شود دو دیدگاه موجود در فیلم زیر سوال می رود اما رواج این ایده و طرز فکر که همه ناراضی اند. یا به قول کاراکتر فیلم سعادت آباد  «همه ما یه جور گهیم یا منم یک گهی ام مث بقیه » خطر بزرگی برای فرهنگ ماست.

اولیایی

  • منصوره اولیایی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات