نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

تقدیم به همه حرومزاده های زیراب زن

پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۴، ۱۲:۳۷ ق.ظ

کوسه

او ریگ بود داخل کفشش؟ نه! کوچه داشت

او کوچه‌ای که کَفَش آسفالت نه! شوسه داشت

او دائم اختفا و کمین، تا منش شکار

او همچو مار موذی و خشمی چو کوسه داشت

حتی زمان به زبان آمد و زمین

دیر بود او زیر بغل چند پوشه داشت

یک کنج بود وگرم گرم بود پشت از آن

او گرم‌خانه‌ها به همه کنج و گوشه داشت

دائم سکوت و جهادی کار بی‌صدا

او داد و قال کار نکرده به توشه داشت

هاتف به لطف عادل ساکت کن اکتفا

او مزد رند آتش و مزد تو بوسه داشت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات