نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

از حقیقت تا کذب

از حقیقت تا کذب

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۰ ق.ظ

از حقیقت تا کذب

"کارگردان فیلم سعی در خرافی نشان دادن جامعه دارد. البته در برخی از صحنه ها عقده گشایی های کارگردان طوری به چشم می خورد که گویی تمام مشکلات را نشات گرفته از مذهب می داند.کنتراست شدید بین تفکرات نسل قدیم و نسل جدید، تضارب آراء، حتی در نوع نگاه به مذهب از دیگر زوایای دید کارگردان است."

تحلیلی بر فیلم دو فرشته

خلاصه داستان: در شهرستانی، پدری پس از کشتن پسرش به امامزاده ای می رود و تمامی شب را به راز و نیاز می گذراند ... در پاریس، پدری تز دکترای خود را درباره فرشتگان، جنس آنها و حضورشان در ادبیات قدیم ایران و غرب می نویسد ... در بیابانی، نوجوانی که از خانه گریخته با فرشته ای آشنا می شود و دنیایش دگرگون می شود ...

این فیلم با عنوان موقت دو فرشته، اولین ساخته بلند محمد حقیقت در ایران است. محمد حقیقت در سال 1983 فیلم بلند حالت بحرانی را در فرانسه ساخت که در جشنواره لوکارنو سال 1984، و جشنواره بلژیک و سینماتک پاریس به نمایش درآمد.

نویسنده و کارگردان: محمد حقیقت

مدیر فیلمبرداری: شهریار اسدی

موسیقی: محمدرضا درویشی

چهره پرداز: مهرداد شکرابی

مدیر تولید و عکاس: محمد احمدی

صدابردار صحنه: نظام الدین کیایی، مازیار شیخ محبوبی

بازیگران: مهران رجبی، گلشیفته فراهانی، فهیمه رحیم نیا، شراره دولت آبادی، سیاوش لشکری و ... استاد حسن ناهید

تاریخ آغاز فیلمبرداری: ۱۸ شهریور ۱۳۸۱

تاریخ پایان فیلمبرداری: ۱۷ مهر ۱۳۸۱

مدت زمان فیلم :۱٫۱۱٫۰۶

 

این فیلم برهه ای از تاریخ معاصر ایران را نشان می دهد که آرام آرام موسیقی در حال جان گرفتنی دوباره میان مردم است پس از تولد انقلاب اسلامی ایران.

اما هنوز اکثریت مذهبی مردم با موسیقی مشکل دارند. مهران رجبی پدری است که تنها فرزند پسرش را از امام زاده شهرش تقاضا کرده است و پس از گذشت سالها خداوند به او و همسرش پسری عنایت کرده است. با گذشت سالیان، پدر تمایل خود را به سوق دادن فرزند به سمت و سوی مذهب و اشتغال وی به تحصیل علم در حوزه علمیه نشان می دهد.

رفتار بازیگران فیلم برهه ای از زمان را نشان می دهد که مردم هنوز پایبند اخلاقیات و مراودات اجتماعی هستند. در صحنه خرید کت و شلوار در یکی از مغازه های شهر، بیننده با شنیدن صدای گوینده ی اخبار که از رادیو پخش می شود پی می برد، که فیلم در زمان گذار از دهه‏ی سازندگی و دوره ی ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و ورود به دروازه ی آزادی بیان، یعنی ریاست جمهوری خاتمی است.

کارگردان فیلم سعی در خرافی نشان دادن جامعه دارد. البته در برخی از صحنه ها عقده گشایی های کارگردان طوری به چشم می خورد که گویی تمام مشکلات را نشات گرفته از مذهب می داند.کنتراست شدید بین تفکرات نسل قدیم و نسل جدید، تضارب آراء، حتی در نوع نگاه به مذهب از دیگر زوایای دید کارگردان است.

نسل جدید بی هیچ دیواری مابین او و نسل گذشته ی خود قادر به بیان کردن عقاید خویش است. آری فقط یک هفته تا آزادی بیان و نشان دادن عقاید نسل نو مانده است. اما پدر هنور با یادآوری و نصیحت، فرزندش را که نماد نسل جدید است، هدایت می کند.

لباس های مندرس و به شدت منزجر کننده مردم و بازیگران اصلی فیلم، نشان از پایین بودن سطح فرهنگ مردم دارد.

فقر در طبقه ی اینگونه خانواده ها به آسانی قابل رویت است. زمانه ای که زن هم باید به میدان بیاید و در چرخه ی اقتصاد خانواده دخیل شود حتی اگر در خانه و بدون حضور فیزیکی در اجتماع چرخ اقتصاد را به حرکت درآورد.

سکانس کلاس موسیقی اذعان می‏کند که بروکراسی اداری، در آن دوره زمانی دچار بیماری پارتی بازی بوده است. افرادی سعی در ثبت نام فرزندشان در کلاس های موسیقی و فرهنگی را دارند اما به خاطر پایان یافتن مهلت ثبت نام موفق نمی شوند. ولی با این وجود پسرکی که توسط استاد موسیقی (استاد ناهید) ضمانت شده است حتی با وجود کسری شهریه می تواند ثبت نام شود.

دوره سازندگی دوره ای بود که در آن از ساخت و ساز و جهاد سازندگی برای آبادانی کشور صحبت می شد. سدسازی‏های بسیار توسط دولت هاشمی صورت می گیرد بلکه چرخ نیروگاه های تولید برق از حرکت نایستد و مردم در آرامش از سطحی ترین امکانات شهروندیشان استفاده کنند، اما کارگردان گلایه های مردم را از قطعی های تکراری شبانه برق در منازل مردم به تصویر می کشد.

فاصله های اجتماعی میان یک خانواده از یک شهرستان که فاصله ی زیادی نسبت به پایتخت نداردشاید نشان دهنده همان فاصله های طبقاتی اجتماعی دوران سازندگی باشد.

دختری (گلشیفته فراهانی) که عکسهای یادگاری کنار ساحلش در فرانسه را با اجازه مادرش نشان پسری شهرستانی می دهد که پدرش وی را به خاطر علاقه اش به موسیقی، آن هم از جنس سنتی اش به قصد هلاکت کتک می زند. پدری که اکنون از امام زاده ای که فرزندش از طلب کرده و اکنون مرگ او را تمنا می کند."تضارب فرهنگ در یک نسل"

کارگردان ترجیح می دهد به جز مشکلاتی که در آن دوره وجود داشته، خود نیز خیانت در امانت و ناپاکی چشم میهمان در منزل میزبان را به مشکلات خانواده های مذهبی اضافه کند.

فرزندی که متولد نذرو نیاز است اکنون وارد زندگی خصوصی پایتخت نشینی می شود و در آن مامن، عاشق دختری می شود که پدرش حضور ندارد و برای تز دکترای موسیقی اش به فرانسه سفر کرده است، به پاریس پایتخت عشق و خیانت.

جامعه از نگاه کارگردان به سوی انحطاط کشیده شده است، زیرا با تفکرات او یکی نیست. چون پدر سهراب علاقه مند به حوزه و درس و بحث و علم دینی است. محل نان آوری پدر، نانوایی است و سر و کارش با آتش. آتشی که کارگردان آن را شیطانی جلوه می دهد.

 اما ارتباط قتل سهراب توسط رستم چه ارتباطی به شهادت علی اکبر (ع) دارد و امام حسین (ع)؟!

چرا کارگردان سعی در قاتل نشان دادن حضرت اباعبدالله دارد و شهادت طلبی علی اکبر (ع) را کشته شدن به دست پدرش می انگارد.

به نظر من ، البته این از سر اضافه خوری کارگردان است که شاید دوران کودکی اش را در بی مهری و با آزار پدری به ظاهر مذهبی گذرانده است.

به هر حال از نگاه حقیقت، باید پیامبری نازل شود تا دوباره روح زندگی را به جامعه تزریق کند. همانطور که پیامبر فیلمش در حال چوپانی با هیبت پدر سهراب (علی) نی را بر لبان سهراب می گذارد و با دم مسیحایی نی و موسیقی جانی دوباره به سهراب (علی) می بخشد.

معجزه از نگاه حقیقت موسیقی است. تنها راه نجات بشر دمیدن روح موسیقی به جامعه است. جامعه ای که از ساده ترین امکانات هم بی بهره است.

یادداشتی از مجتبی قره باغی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات