این ترانه رو در خصوص مشکلات نظام نوشتم همراه با خوانش
- ۰ نظر
- ۱۷ دی ۰۳ ، ۱۹:۱۲
این ترانه رو در خصوص مشکلات نظام نوشتم همراه با خوانش
این یادداشت کوتاه رو دارم دیر مینویسم اما بنظرم زمانش میتونست حتی خیلی بعدتر ها باشه
تحلیلم غلط بود اما کارم بنظرم درست. روی کاغذ همیه چیز درست بنظر میرسید. من هم رفتم و در دور نهایی انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردم. میدونستم با توجه به فاکتورهایی که در ذهنم هست دکتر جلیلی رییس جمهور بعدیست. با توجه به منویات مقام معظم رهبری در سخنرانی های انتخاباتی در ادوار گذشته و تحلیل درست خودم در خصوص انتخاب رییس جمهور شهید، اینبار نیز با تعمق فکری بیشتری برای حضور در انتخابات جلو رفتم. اما در عمل بازی طور دیگری رقم خورد و اقای پزشکیان با ظاهری ساده و به ظاهر بی هیچ تبلیغات گسترده (اینطور هم نبود) و خاصی بعنوان رییس جمهور انتخاب شد.
گرچه امروز فکر میکنم اقای پزشکیان میتواند رییس جمهور خوبی باشد چون بر خلاف خیلی از کاندیداها از وعدههای پوچ و فریبنده برای کسب رای استفاده نکرد و تلاش کرد اگر وعدهای میدهد اما و اگرش را هم ذکر کند.
قسمت دارک داستان اونجاست که اقای عارف هم وارد میدان شد. تا اینجای کار اما اقای پزشکیان با رهبری همراهه و امیدوارم در کنار رهبری بایستد در نه در مقابل و مراقب باشد مانند دوره اقای روحانی لطمه های جبران ناپذیر به بدنه نظام وارد نکند.
(عکس تزئینی)
تولد مشترکمون مبارک منایِ جان
بیست سال با هم بودن مبارک هر دومون
همینجا برای همه آرزوی خوشبختی میکنم
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
این پست حاوی کلماتیست احتمالا از نظر برخی بی ادبی. لطفا یا نخوانید یا اگر خواندید کامنت فلان ندهید که خود خدای وعظم.
زندگی تخمی تر از این حرفهاست که حتی برایش کلید اسکیپ و اند آف دیس گیم طراحی کنند که هر جا که دلت خواست قبل از اینکه گیم آور شوی خودت بازی را تمام کنی و نه حتی ری استارت کنی برای شروعی دیگر. نه؛ فقط پایان!
خواب دیدم!
چه خوابی؟
خواب دیگه!
میفهمم! منظورم اینه که خواب چی دیدی؟
اهان! میگم برات ولی باورش نکن.
باشه تو بگو من قول میدم باور نکنم.
یه عده دور یه میز نشسته بودن و میگفتن اینطور نمیشه... زدید باید بخورید. اونها میگفتن باشه زدیم شما هم زدید، در ضمن اول شما زدید و شهید گرفتید از ما!
خوب که چی؟ زورمون میرسه میزنیم، جرات دارید بزنید:)) مگه جیگرشو دارید؟
داشتیم و زدیم.
خب حالا ما هم کار داریم باهاتون.
نشد دیگه شمام بعدش زدید.
نه دیگه ما میزنیم باید کشته بگیریم.
یعنی چی؟ اینطوری نمیشه که؟!
بشه نشه مهم نیست. ما کشته میگیریم. شما حرف انتقام سخت رو میزنید ما انتقام سخت رو واقعا میگیریم.
خب؟
خب به جمالت. چند تا از رئوس مملکت رو باید حذف کنید.
زرشششششک. نچایید؟
یا حمله مستقیم به کشور و مردمتون؟
خب یعنی میخواید چه کنید؟
یا مردم رو میزنیم یا رییس جمهور و وزیر خارجه تون و یک نظامیتون حذف بشه.
باشه رییس جمهور وزیر و یه نظامی مال شما. بزنید.
نه زدن نه، جنجال بیشتر میشه. خودتون با هر شیوه ای دوست دارید حذفشون کنید.
هلیکوپتر افتاد.
از خواب پریدم.
خدارو شکر همه اش یه خواب بد بود از فشار غذای زیاد آخر شب و واقعیت نداشت.
اما شهادت رییس جمهور و وزیر خارجه که واقعی بود. روحشون شاد و یادشون گرامی. درسته اقا گفت خللی در اداره کشور پیش نخواهد آمد و قطعا همینطور است اما یکهو در صفحه شطرنجمان وزیر و فیل و رخ را با هم از دست دادیم.
این نامه را خطاب به همکار سابق و دوستی که بعد از آن سازمان منحوس با هم رفاقت بیشتر کردیم مینویسم. من از صفت دوست یا رفیق هر جایی استفاده نمیکنم و بخصوص صفت رفیق را هیچ کجا لکه دار نمیکنم به چهرهی نارفیقان.
در این سالهای عمر که گذشت شاید به هر ناکسی رفیق گفتم اما امروز رفقایم به تعداد انگشت یک دست هم نمیرسند.
سلام؛
خوبی رفیق؟
کجایی؟
چی شد؟
این سالها رفاقت کردنمان بزرگترین ویژگیای که داشت گفتنیهایمان چیزی بود که محرمش خودمان بودیم و از چیزهایی میگفتیم و به چیزهایی میخندیدیم و به کسانی فحش میدادیم که فقط چون خودمان بودیم میشد آن طور باشد.
در جریان که بودی! بالاجبار شماره را عوض کردم و خبرت کردم. اما یکهو تمامی راههای ارتباطیات مسدود شد و ناپدید شدی! من برای تو مشکل بودم یا تو برای من؟
از نظر من رفیق بودی. من هم تلاشم رفاقت کردن بود. شاید یک خداحافظی کافی بود برای اینکه شگفت زده نشوم.گاهی به فکر فرو میروم که چه شد؟!
حسین، خاطرم هست که وقتی تلفنت معیوب شده بود از همین طریق پیام دادی که شمارهات را گم کردهام. شاید اینجا مسیرت بیفتد، بنابراین اینجا از تو خداحافظی میکنم رفیق. ان شالله هر جا که هستی موفقیت همراهت باشد. یاعلی.
توی هر ضرر باید استفادهای باشه، باخت باید احساس فوق العادهای باشه
آه فاتح قلبم فکرشم نمیکردی رام کردن این شیر کار ساده ای باشه
آه چشمهطوسی آه چشم ویروسی
محسن چاوشی رو باید از سر صحنه رفتن در فیلم سنتوری دنبال کرد تا امروز. از روزی که پول تهیه بلیط اتوبوس نداشت که خودشو به ازگل برسونه. اما امروز به مدد تلاش و توکل یکی از فعالین پرکار دز زمینهی ازاد کردن زندانی و دستگیری از نیازمندانه. عکس کارهای قدیمش که موجی از انرژی منفی رو به مخاطب منتقل میکرد مدتهاست آثاری جذاب و توامند که در زمینهی بیدار کردن حس قدرتمند درونی و منتال آدمها و بخشیدن انگیزه در اونها موثره تولید میکنه.