نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱۰۴ مطلب با موضوع «بی رودربایستی» ثبت شده است

ارشد در اشرف -این را همیشه از حاکمان حکومت ها بپرسید-

امسال بعد از گذشت بیست سال که در انواع و اقسام کنکور شرکت کرده‌ام یه چیزی رو متوجه شدم که ممکنه برای کنکور سال بعد کمکم کنه تا بتونم در رشته مورد علاقه ام قبول بشم.

بخیل نیستم میگم که شاید شما هم به دردتون بخوره.

یکی از فاکتورهای مهم برای قبولی در کنکور منهای اینکه باید در تاریخ های اعلامی که توسط سازمان سنجش و رسانه ها اعلام میکنن به سایت مراجعه کرده و ثبت نام کنید و قطعا در روز موعود یعنی کنکور به محل آزمون مراجعه کنید و در آزمون شرکت کنید اینه که حتما حتما مطالعه کنید و کتبی رو که به عنوان مرجع اعلام کردن بخونید و حتی تست هم بزنید. همه تست های سالهای قبل رو.

من شخصا بعد از سالها شرکت کردن در کنکور فهمیدم که فقط ثبت نام و شرکت کردن در آزمون مهم نبوده. اونا 5 درصد از داستان هستن و اصل کار درس خوندنه که من نمیخوندم و فکر میکردم ثبت نام کنم کافیه و قبول میشم.

همین مشکل رو هر سری تو قرعه کشی های بانک ها داشتم. هر وقت بانک ها و فروشگاه ها قرعه کشی داشتن حتما پای تلویزیون مینشستم و قرعه کشی رو تماشا می کردم اما در این 30 40 سال عمری که از خدا گرفتم هیچ وقت برنده نشدم. تازه پارسال فهمیدم باید برای بانک حساب باز میکردم و برای فروشگاه حتما باید خرید هم انجام میدادم.

شما حواستون باشه مثل من اشتباه نکنید و عمرتون هدر ندره.

بریم سر اصل موضوع که با این چرندیات مقدمه چینی کردم که اینو بگم.

صدای یه ظاهرا پیردختری از پشت بلندگوهای قدیمی و کرمی رنگ زهوار در رفته دانشکده ادبیات تو کل فضای سالن پیچید و قوانین رو برای داوطلب ها دوباره توضیح داد. فضای داخل سالن با اون صدا طوری شد که منتظر بودم برادر مسعود یا خواهر مریم یهو وارد سالن بشن و به همه بگن این آزمون در حقیقت برای رستگاری شما در شائوشنگه. بعد از آزمون اسلحه هاتونو بردارید که باید بریم به سمت ایران و ان شالله اینبار دیگه هر طوریه تا تهران پیش میریم و حکومت رو دست میگریم. مدارک شناساییتون همراهتون باشه که کارای استخدامیتون رو هم انجام بدید.

یهو یکی گفت شماره کارتت رو با شماره روی دفترچه و برگه پاسخ ها چک کن یکی باشن.

به خودم اومدم که صدای قاری قرآن تموم شد و معاون مریم رجوی اینبار برای شادی روح امام خمینی و آیت الله خامنه ای و شهدای هشت سال دفاع مقدس از همه خواست تا صلوات بفرستن.

همون لحظه بود که باید صدا کل سالن رو بر می داشت. اما سکوت همه جا رو گرفت. بعضی هم لبخنشدون رو صدادار کردن و سریع معاون مریم تو بلندگو اعلام کرد که میتونید شروع کنید.

بنظرم یکی دیگه از دستاوردهای جمهوری اسلامی رو امروز خدا خواست تا به چشم ببینم.

اسلام و اعتقادات مذهبی و ملی رو چطور میتوان از مردم گرفت؟ این را همیشه از حاکمان حکومت ها بپرسید.

لعنت بر منافق چه از جمهوری اسلامی و چه از مجاهد.

  • ۱ نظر
  • ۰۴ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۴۲
  • مجتبی قره باغی
پادکست صوتی از عدالت تا امنیت

سالها تلاش که نه شاید خدمت به حکومت به نام خدا و دین و پیامبر برای آدمهایی که با نام دین فریبشون دادن میتونه اونها رو به دشمنی بالقوه تبدیل کنه. نه اینکه دشمنی معنیش این باشه که علیه حکومت دست به کاری بزنه ها نه! دشمنی یعنی یه خودی رو چنان آزارش بدی که دیگه کوچکترین ذره ای برای حکومت که هیچ برای خاک وطنش که باید براش مقدس باشه اهمیت قایل نشه. جمهوری اسلامی تو این سالها تمام تلاشش رو برای اثبات اینکه ناکارامده انجام داده. نه این جمله خیلی تنده باید عوضش کنم و بگم جمهوری اسلامی تمام تلاشش رو برای اینکه ثابت کنه کارآمده انجام نداده و همین باعث از بین رفتن اعتماد مردم بهش شده.
به عنوان مثال در همین قضیه پیش پا افتاده اقتصاد (که ظاهرا از سوی حکومت اهمیت چندانی نداره) هیچ وقت حکومت، تمام توانش رو برای بزرگ کردن سفره مردم نذاشت. هر سال که از انقلاب گذشت به همون اندازه از شعارهای انقلاب هم دور شد.

 
bayan tools نویسنده و نریتور:مجتبی قره باغی

دانلود موزیک

به همون نسبت هم سفره مردم کوچیک و کوچیکتر شد. دیپلم ردی ها و سیکلی هایی که به واسطه ریش و لباس و ظاهر انقلابیشون از همون ابتدا وارد مجلس و دستگاه ها و تشکیلات حکومتی شده بودن به مرور سفره های بزرگتری پهن کردن و سهمشون رو از انقلابی که دیگران براش خودن داده بودن، حتی بیش از حد تصورشون برداشتن و هنوز هم دارن بر میدارن.
اما امت همیشه حاضر در صحنه مثل هر وقت دیگه ای، گفتن ایرادی نداره. باز لااقل برای رفاه حال ما تلاش کنن حالا خودشون هم به یه نون و نوایی رسیدن ایراد نداره که. نمیشه که وزیر و سفیر و وکیل کشور با پیکان رفت و آمد کنه. نمیشه که خونشون پایین شهر باشه و در معرض ترور باشن. نمیشه که بچه هاشون با بچه های مردم عادی یه جا درس بخونن. تا اونجا که دیگه کار به جایی رسید که گفتن اصلا نماینده باید خونش سعادت آباد باشه. ماشین زیر پاش زانتیا و فلان و بهمان باشه. وزیر نیاوران و کامراینه و الهیه بشینه و انقدری بهش حقوق بدید که یه وقت به فکرش نرسه دست کجی کنه. بچه هاشونم که تو مدرسه عادی کنار توله سگای مردم نمیشه درس بخونن چون بد تربیت میشن، پس باید برای خودشون مدرسه غیرانتفاعی تاسیس کنن تا بچه هاشون جدا درس بخونن. برای دانشگاه هم که میرن تو کشورهای دیگه علم جدید رو یاد میگیرن و میان ایران و با افتخار شغلها و مناصب حکومتی رو بین خودشون تقسیم میکنن. آخه اینها انگل زاده آقا زاده ان.

برگردیم به همون مساله ساده و بی اهمیت اقتصاد که علی ع هم به عنوان بزرگترین نماد حکومت و حاکم شیعی خیلی بهش نپرداختن که اصلا بخواد محلی از اعراب داشته باشه. یه روایت غیر متواتر ظاهرا جعلی هم وجود داره که ظاهرا از ایشون نقل شده که از دری که فقر وارد شه از در دیگه ایمان بیرون می ره.

  • مجتبی قره باغی
قنوت سنگ

عقیق را گویند سنگی است به رنگ خدا

و مستحب که در نماز بوسه زند دستان مومن را

و در قنوت نیز چشمش را خیره می‌دوزند به چشمانشان

سر کودک اما سنگ

می‌خواهد از قنوت آیا ؟!

 
bayan tools محسن چاوشیذره‌بین

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی
شراب خلر شیراز داده ام از دست

یه مسابقه داریم!

غزل زیر خیلی بازدید داشته و کپی شده. ازتون میخوام زحمت بکشید در خصوص این غزل نظراتتون رو بنویسید. اگر نقدی دارید یا نکته ای به ذهنتون میرسه براش کامنت کنید.

به سه تا از بهترین کامنتها نفری یک عدد گردنبند طرح سنتی (به مبلغ یک میلیون و پانصد هزار ریال) به یادگار هدیه داده میشه.

روی لینک پست مسابقه کلیک کنید.

مهلت شرکت در مسابقه تا آخر همین برجه یعنی تا پایان دی ماه 
.....................................................................................................
در چالش کامنت چون تعداد زیادی شرکت کننده نداشتیم اسامی شرکت کننده ها رو ریختم داخل یه ظرف و شانسی سه تا اسم در آوردم. این رو هم بگم که روی محتوای کامنت سخت گیری نکردم و حتی اون نفری رو هم که قصد شرکت در چالش رو نداشت در قرعه کشی شرکت دادم

نازی، حمید و محمد برنده شدن و منتظرم که آدرسشون رو برام بطور خصوصی ارسال کنن تا هدیه های ناقابلی که قولش رو داده بودم براشون بفرستم

.....................................................................................................

اگر زِ گور، به جایی دری نباشد چه؟!

وگر تمام شود، محشری نباشد چه؟!

گرفتم اینکه دری هست و کوبه‌ای دارد...

در آن کویر، کسِ دیگری نباشد چه؟!

کفن‌کِشان چو در آیم زِ خاک و حق خواهم،

دبیرِ محکمه را دفتری نباشد چه؟!

شرابِ خُلَّرِ شیراز داده‌ام از دست...

خبر زِ خمره‌ی گیراتری نباشد چه؟!

چنین که زحمتِ پرهیز بُرده‌ام اینجا،

به هیچ کرده اگر کیفری نباشد چه؟!

بَرَنده کیست در این بازیِ سیاه و سپید؟

در آن دقیقه اگر داوری نباشد چه؟!

حسین جنتی

.

  • مجتبی قره باغی
مجتمع فنی را فراموش کنید

مدتی پیش پسرم رو در یکی از کلاس‌های مجتمع فنی ثبت نام کردم. از همون ابتدا با تاخیر منطقی بخاطر تکمیل ظرفیت کلاس ها دیر شروع شدن اما هنوز کلاس‌ها به نیمی از تایم قانونی کلی نرسیده بودند که استادشون شروع میکنه به تق و لق به کلاس اومدن. مرتبه‌ی اول کلاس رو نیمه رها میکنه و میگه همسرم مریض شده و باید خودمون برسونم به بیمارستان.
هفته‌ی بعدی که بچه ها میرن سر کلاس از همون اول استاد کلاس رو تعطیل میکنه و میگه ناچارم برم چون از محل کارم بهم زنگ زدن گفتن کار واجبی پیش اومده و باید برم.

این رو هم بگم که کلاس‌ها هفته ای دو جلسه و هر جلسه 3 ساعته برگزار میشه که نیم ساعت آخر رو هم همیشه زودتر تعطیل میکنن که این منهای دو تایم استراحت 15 دقیقه ایه و یعنی عملا کلاس‌ها در هر جلس 2 ساعته برگزار میشن و نتیجتا اگر کل آموزش 60 ساعته باشه شما درنظر بگیر حدود 20 ساعت از کلاسها عملا دزدیده می‌شن.

میگفتم؛

یهو تصمیم گرفته میشه استاد دیگه نیاد چون ظاهرا محل کارش اجازه نمیده که بنظر بعید میاد اینطور باشه و یحتمل شیفت کاریش تغییر کرده. بنابراین کلاسها به مدت دوهفته یعنی چهار جلسه معلق میشه.

حالا یه خانمی قراره بشه استاد و در همون ساعات و روزها کلاس رو ادامه بده. اما بچه ها مشکل دارن چون تا حالا تایم تابستون بوده و درگیر دانشگاه و مدرسه نبودن و از قرار حالا با شروع مهر ماه کلاسها شروع شده و نمیتونن طبق روال قبل بیان. هر کی به نحوی یه مشکلی با ساعات قبلی داره.

با مشقت فراوان و نارضایتی خیلی‌ها اینطور مقرر میشه که جمعه ها در طول روز برن سر کلاس.

برنامه به همین منوال ادامه پیدا میکنه.

تا اینکه به جلسه آخر میرسن و برای جبران دو جلسه غیبت استاد قبلی که 6 ساعت بوده میخوان دو ساعت به جمعه ها که حالا داره 5 ساعته برگزار میشه اضافه کنن. حالا بیشتر بچه ها مخالفن ولی مجتمع میگه من کلاسهای جدید ثبت نام کردم و چاره ای ندارم باید جلسه آخر 7 ساعته برگزار بشه که در حقیقت تا پاسی از شب طول میکشه.

حالا تمام این داستان رو براتون نوشتم تا ببینید با چه موسسه بی صاحب و بی درو پیکری طرف هستد.

اگر خواستید در این موسسه ثبت نام کنید برای هر آموزشی حتما قبلش خوب همه جارو بررسی و سرچ کنید حتما هستن موسساتی که هم معتبرتر هم قیمت مناسبتر و هم قانون مند هستن رو میابید و مثل امثال ما گول اسم این مکان رو نخورید که مفتش هم گرونه.

در ادامه اسکرین شات های گروه موسسه رو براتون میذارم تا ببینید با چه کودن های زورگویی طرف هستید.

      

در ادامه مطلب الباقی عکسها رو ببینید

  • مجتبی قره باغی
من ملک بودم

حتی اگر یک درصد اشتباه کرده باشم در تشخیص اینکه چه کسی پیام فرستاده، برای اینکه دقیق بدانی؛ میگویم.

من نه به تو فکر میکنم و نه برای تو می‌نویسم، هر چه می‌نویسم برای خیال و ذهن پرکشیده‌ی من است به سوی آنکه نه تو میدانی، نه من!

من نه تو را وصله‌ی خود میدانم و نه هیچکس دیگر را! اصلا من خودم را وصله‌ی کسی نمیدانم.

من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بود

آدم آورد در این دیرِ خراب آبادم

اما این را برای تو مینویسم؛

هر آنچه اینجا مینویسم دقیقا برای تو نیست، حتی اگر خیال کردی برای توست. بدان که برای پرنده خیال ذهن من است، نه هیچکس دیگر و شاید روزی این پرنده خیال تجسدی در این دنیای بی‌رویای من برای خود دست و پا کرد و من را با خود برد.

 
bayan tools علیقلیمن ملک بودم

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی
الان کجایی

تو دلت یه دریاست که همرنگ چشماته

دلم یه صحراست که کویر بغضامه

الان کجایی؟

برای همه پیش میاد. منم مثل همه؛ یه وقتایی دوست دارم بگم الان کجایی؟!

یه وقتایی باید باشی برای یکی و یکی برات باشه!

نمیدونی چته و چه مرگته، ولی حست میگه لازمش داری همونی رو که یکی از تکه‌های پازل دلت رو برداشته برده. ممکنه ندونی اون کی هست اصلا. دل مرد لامصب هزار تکه پازله و ممکنه بعضیا تکه‌هاشو بردارن و ممکنه خودش به بعضیا داده باشه. نمیدونم شاید این هم یه سیکل روانی مردونه‌ست که هر از گاهی درگیرش میشم ولی ماهانه نیست. ویریه و اتفاقا سیگنال و تایم خاصی نداره.

خیلی وقته میخوام یه پادکست صوتی خاص تولید کنم؛ اما نمیاد! حسشو‌ میگم؛ ایده‌شو میگم! نه اینکه نداشته باشم نه! شکر خدا یه مغز داغون دارم پر از ایده و فراوان از اندیشه، اما اینکه بشینم همه رو دسته بندی کنم و بیارم روی کاغذ و بنویسم چی میخوام و یه سناریو و قصه داشته باشم، نه. واقعا میخوام فریاد بزنم. تازه نشستم نزدیک ۱۵ گیگ ساند افکت کاربردی و درست و درمون و با کیفیت و قانونی دانلود کردم. چند روز وقت گذاشتم بیشترش رو گوش دادم دسته بندی کردم و با ۳۰ گیگ قبلی تلفیقش کردم. این عدد و رقم رو میگم که بدونی وقت گذاشتم برای اینکه تهش کار تولید کنم اما حال ندارم بلند شم. کی قراره پاشم تیمم رو دوباره درست کنم و یه فیلم بسازم؟؟؟؟  تا کی قراره روح‌ و روانم رو با این کارهای کوچیک مثل پادکست ارضا کنم؟؟؟؟ 

این تیکه از موزیک رو خودم با گوشی کات کردم بقیه‌اش کمی سخیف و شاید چرند باشه. اصل ماجرا همینحاست.

 
bayan tools دلت یه دریاست

دانلود موزیک

.

.

  • ۱ نظر
  • ۲۲ شهریور ۰۲ ، ۰۲:۲۵
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات