نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

تو، بودی

کِی بود که با شور تو من محشور بودم

هر چند که زندانی دل محصور بودم

من کنج قفس بودم و مهر تو مرا بس

در عشق و سکوتی که به آن مجبور بودم

ای خط لبانت همه نقاشی رامبراند

تو بوم پر از رنگ و هنر من کور بودم

ای نقش زن سبک نوار دل خونم

منقوش به پرده تو، من از تو دور بودم

مهمانی من دائمی و نام تو مهمان

بر کاغذ بی نام تو من ممهور بودم

سالیست که وابسته به تو هاتف حیران

من بودم و تو بودی و من مهجور بودم

  • مجتبی قره باغی

دوستان این هم یه اتود دیگه ست - آقا این ها ماکت نیستا من حرفه ای نیستم اصلا اینکاره نیستم - منتها دارم برای خودم اتود میزنم - اینو بگیرید لطفا - حالا از طرفی هم میخوام نظارت رو متوجه بشه


آپارت ابله پاک کرد فایلو
همینجا می ذارم براتون


کلیک کن

  • مجتبی قره باغی

دوستان این ترک رو دوباره اتود زدم - صدام رو موزیک نمیشینه - چون اینکاره نیستم -




  • مجتبی قره باغی
پرتقال خونی

من پرتقال خونی ازین جام برده ام

کو خون پرتقال لبت شره ای کند؟

  • مجتبی قره باغی

دوستان این شعرو قبلا در قالب غرل گفته بودم
یه مدتیه به سبک رپ علاقه مند شدم
امشب لابه لای کارام برای در کردن خستگی
یه بیت دانلود کردم و خوندم
این خروجی شه
اگر دوست داشتید نظر بدید حتما می خونم

لینک تماشای ویدیو

  • مجتبی قره باغی

صحبت های عبدالکریم سروش درباره شیعه غالی
دوستان بنده با برخی از صحبتهای ایشون درباره غالی بودن شیعه موافقم
از دیرباز مردم برای ائمه جایگاه ویژه ای قائل بودن اما آرام آرام این شکل از ارادت به غلو درباره ایشان مبدل شد.
اما درباره برخی از صحبتهای ایشون به ویژه درباره دعای جامعه نظری ندارم زیرا اطلاع چندانی ندارم



  • مجتبی قره باغی

سایت به روز است
 
این مطلب پین شده

برای سفارش هر گونه پایان نامه آماده کارشناسی و ارشد به شماره


پایان نامه های ارشد:

ANC معرفی کنترل فعال نویز 

مطالعه هیدرولیکی جریانی فوق بحرانی بر روی شیب شکن قایم با شیب معکوس در پایاب

برای خواندن ادامه فهرست پایان نامه ها روی فلش مثلثی در زیر کلیک کنید

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات