نوشتن گاه

نوشتن گاه عضوی است از بدن چون نشیمن گاه - مرکب است از دست و مغز و قلب، که در وادی نوشتن همان قلم و عقل و دل است

نوشتن گاه

نوشتن گاه عضوی است از بدن چون نشیمن گاه - مرکب است از دست و مغز و قلب، که در وادی نوشتن همان قلم و عقل و دل است

نوشتن گاه

دست های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟
از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت!
میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! میدانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! میدانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

دلم از همه ی ممنوعیت ها خسته شده است

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ب.ظ

گاهی دلت می خواهد کسی باشد هم دور و هم نزدیک. هم غریب و هم آشنا. کسی که آنقدر دور باشد که به تو صدمه ای نرساند و آنقدر نزدیک باشد که با او درد دل کنی. 

دلت می خواهد کسی باشد که با او حرف بزنی و روزهای سخت را پشت سر بگذاری. 

دلم از همه ممنوعیت ها خسته است. اما می دانم که این امتحان من است. (.ا)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۹
منصوره اولیایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی