به فرمان رهبری شاه ظالم را در هر زمان که باشد سرنگون می کنیم
- ۳ نظر
- ۲۰ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۳۷
به فرمان رهبری شاه ظالم را در هر زمان که باشد سرنگون می کنیم
"سنگی از جنس صبور، ساخته فرانسویها برای مصرف در افغنستان"
شاید زمان زیادی از ساخت فیلم موهن سنگ صبور با بازی بازیگری که به بهانه هنر به سمت فیلمهایی با محتوای مثلا فلسفی پورن می رود، میگذرد. شاید خیلی دیر است برای نوشتن این مطلب در صفحه ی شخصی خودم.
اما این روزها، وقتی گهگدار با دوستانم درباره فیلم ها صحبت می کنیم و به سنگ صبور می رسیم، متحیرانه متوجه می شوم که برخی، توهین های این فیلم را که به ساحت مقدس پیامبر اکرم اسلام، حضرت محمد "ص" و همسر نجیبشان خانم خدیجه "س" شده است را نفهمیده اند.
قصد ندارم داستان فیلم را برای شما شرح بدهم جز اندکی، آن هم برای روشن شدن این توهین ها:
مردی مسلمان در خانه بستریست، مجروح جنگ است و در کما فرو رفته. همسرش در حین پرستاری از او خاطراتش را برای وی بازگو می کند، خاطراتی که تا به حال به خاطر بدخلق بودن شوهرش آنها را بازگو نکرده. بیاد می آورد زمانی را که کودک بود و پدرش اهل قمار روی خروس های جنگی، کم کم در شکستهای متوالی مجبور می شود دختر اولش را به برنده قمار بفروشد، دخترک از ترس، گربه را به سراغ خروس پدر می فرستد تا او را شکار کند و اینجا اولین نقطه آزار اوست توسط پدرش.
گلشیفته که نقش همسر این مرد را در فیلم ایفا کرده است، کم کم لب به سخن می گشاید و اسرار زندگی اش را آشکار می کند.
او در صحنه ای که دو مرد به خانه اش هجوم می آورند خود را فاحشه معرفی می کند تا این مردان به ظاهر مذهبی از خانه اش خارج شوند، اما یکی از آنها که سربازی جوان است مجددا به خانه ی وی برگشته و به او تجاوز می کند، این در حالیست که گلشیفته با تلاشی بسیار اندک می خواهد متجاوز را متقاعد کند که دروغ گفته است و فاحشه نیست.
جوانک دچار زود انزالیست و بلافاصله آتش شهوتش خاموش می شود و از خانه خارج می شود. گلشیفته به دنبال قرآن می گردد تا توبه کند.
جوانک به دفعات به خانه او بازگشته و با او هم بستر می شود و خود گلشیفته از این گناه استقبال می کند و هر بار پس از تکرار گناه به دنبال قرآنش می گردد. او عاشق جوانک شده.
در صحنه های آخر، لب به اعتراف گشوده و برای همسرش داستان زندگی اش را در دوران غیبت وی توضیح می دهد.
اعتراف می کند که مشکل بچه دار شدنشان از طرف مرد بوده و او برای اینکه دچار هوو در زندگی اش نشود با راهنمایی های مادر شوهرش به دعانویس مراجعه میکند.
دعانویسی که به ظاهر اهل دعانویسی است، با وی همخواب شده و از او صاحب فرزند میشود و به شوهرش می گوید که این بچه را از او باردار است. این کار را بار دیگر تکرار می کند و حرامزاده ای دیگر را نیز رقم می زند.
در حین اعترافاتش، شوهرش که تاب این سخنان را ندارد از کما خارج شده، چشم می گشاید و به قصد کشتنش به او حمله میکند، گلشیفته که مدتی بسیار طولانی از او پرستاری می کرده با ضربه چاقو او را از پا در می آورد و با لبخندی معصومانه به جوانک متجاوز که برای همخوابی دوباره به خانه اش آمده نگاه میکند.
او زمانی که همسرش را به قتل میرساند خود را به پیامبری خدا مبعوث می کند.
قبلتر در صحنه ای که نمای مسجد ده را نشان می داد و صدای مفتی ده از آن به گوش می رسید، شنیدیم که مفتی می گفت: (نقل قول از فیلم)
" در حقیقت این محمد نیست که پیامبر است، روزی محمد به خدیجه گفت، من جن می بینم و از او میترسم، خدیجه به او گفت چند بار او را دیدی و محمد در جوابش گفت به دفعات.
خدیجه گفت نترس، اگر این بار هم او را دیدی من را خبر کن. روزی پیامبر او را دید و خدیجه را صدا زد و در همان لحظه (نغوذ بلله) خدیجه موهایش را پریشان کرد و آن جن رویش را برگرداند. این گونه شد که خانم خدیجه به پیامبر گفت، که او جن نیست و فرشته الهی است و ... . پس حق پیامبری با خدیجه است که این قدر عاقل است و باهوش، در حقیقت او پیامبر است"
برای همین در صحنه آخر فیلم گلشیفته نیز به خاطر زنده کردن همسرش بوسیله بازگویی و اعترافِ خاطرات سکسی اش، خود را مستحق پیامبری می بیند.
این فیلم به طور فاحش به پیامبر مکرم اسلام و همسر ایشان توهین کرد، ولی بسیاری از مردم بویی از این قضیه نبردند و هیچ اعتراضی در کار نبود.
آقای بهزاد فراهانی از شما به خاطر تربیت این فرزند هنرمند و تقدیم نمودن وی به دنیای هنر تشکر می کنم.
مجتبی قره باغی
فیلم کوتاه: " به همین سادگی "
کاری از : مجتبی قره باغی
تصویر: علی صفری
روی سخن فیلم به طور اخص با هنرمندان است. هدف آن یادآوری و گوشزد به هنرمندان است تا همیشه امانتدار و اخلاقمند نسبت به همکاران و طرحهای ارائه شده از طرف آنان عمل کنند.
این کار کوتاه، مشکلی را نمایش می دهد که نه تنها در ایران ، بلکه در تمام دنیا در حال وقوع است، اما در ایران این اتفاق پررنگ تر است.، اتفاقی که در هر عرصه ای می تواند رخ بدهد.
به همین سادگی... .
نقد سیدمرتضی آوینی بر فیلم “هامون” اثر داریوش مهرجویی
بهترین چیزی که درباره فیلم « هامون » می توان گفت بعدها از قول یک فرنگی به اسم « سرژ دنی»، سر دبیر سابق مجله «کایه دو سینما» در مجله سروش خواندم و دیدم آنچه که من نوشته ام، فی الواقع می تواند شرحی باشد و حاشیه ای بر سخن این فرنگی صاحب نظر فرنگی در باب سینما. مطلبی که در مجله مذکور آمده بود این بود:
در نظر در داشتیم عقیده سردنی ( سر دبیر سابق مجله کایه دو سینما و یکی از بهترین منتقدان فرانسه در حال حاضر ) را پس از اینکه وی فیلم سنگین هامون را دید جویا شویم. بیست دقیقه از فیلم نگذشته بود که وی از سالن خارج شد ـ مثل اینکه نتوانست سنگینی فیلم را تحمل کند. با کمال تعجب علت را جویا شدیم:
بنظرم تمام جهان سومی ها یک هامون دارند و برای من هم که در اطراف و اکناف دنیا زیاد می بینم، دیگر دیدن اینگونه کارها کسالت آور شده است. من تا امروز هامون ترکی، هندی، پاکستانی، تایلندی، تایوانی و… دیده ام و بالاخره امروز هم چشمم به هامون ایرانی روشن شد. شرط می بندم این که یکی هم مانند سایر هم قطارانش با آب تمام می شود. آب هم که سمبل پاک شدن است. مگر نه؟!
این آقا حق مطلب را ادا کرده است و کاش قبل از آنکه این دسته گل به آب داده شود و « هامون » به اعتبار آنچه که اصلاً نداشت جایزه بگیرد، آقای سرژ دنی با داوران محترم جشنواره هشتم نیز جلسه ای می گذاشت و مفاهیم بسیار سنگین (!) فیلم را برای آنها تفسیر می کرد… خوب، حالا که دیگر کار از کار گذشته است. اما چرا جهان سومی ها « هامون » می سازند؟ باید درباره این سؤال خوب فکر کرد، چرا که سرنوشت ما به این جواب بستگی مستقیم دارد.
جواب را باید درگذشته تاریخی ملت های این طرف کره زمین جست وجو کرد و وضع کنونی آنها در برابر این تمدن اروپایی، که می خواهد فرهنگ و تاریخ همه ملت های دیگر را مثل مربای هویج روی کره پاستوریزه و نان تست شده بمالدوبخورد…وخوب،درخیلی جاها،مثل ترکیه موفق هم شده است. فرهنگ و نظام اجتماعی این ملت ها یا مثل چین و ژاپن گرایش به یک « باطن گرایی محض داشته و یا مثل غالب ملت های شرق میانه بر « ادیان توحیدی » بنا شده است و در هر دو صورت، تمدن اروپایی برای مصادره فرهنگ و تاریخ این ملت ها می بایست راهی را در پیش می گرفته که کار به مقابله هایی جدی، از آن نوع که ما در این سال ها با آنها داشته ایم، نینجامد. « کپسول عرفان » ـ و بهتر بگوییم « کپسول تصوف » ـ راه حل خیلی خوبی است، چرا که ظاهر و باطن و صورت و معنا را در یک کپسول واحد جمع می کند که کاملاً « بی خطر » است، نه مثل کبریت های ایرانی! از همین جاست که انواع و اقسام عرفان ها منشأ گرفته اند، مناسب برای همه انواع سلیقه ها. و برای ما هم عرفان « درویش جاویدان » که مریدانی خوش آب و رنگ مثل خانم گوگوش داشت و یا عرفان آن خانم پریسا که خیلی از دیندارها را هم دچار شک کرده بود که: « نکند دنیا و آخرت را واقعاً می شود جمع کرد و ما غافلیم! » عرفان های متنوع دیگری هم در شعر نو و سپید و نقاشی مدرن و موسیقی اصیل و سینما و غیره ظهور کرده بودند که حتی شاه و شهبانو و ولیعهد هم از آن بی نصیب نمانده بودند!
در سینما باید "وجود حیوانی انسان" را از "حقیقت انسانی" تمیز داد، این طور است که سینما و تلویزیون عفیف و نجیب می ماند و مانند سینمای غرب نمی شود.
شهید سید مرتضی آوینی
آیینه جادوی یک،ص4
آوینی چنین می گوید 1:
اتکا بر ضعفهای بشری برای نگاه داشتن تماشاگران روی صندلی سینما سوءاستفاده ای است بسیار رایج و موفق! و راستش را بخواهید، در این جهت، تاریخ سینما را باید تاریخ این سوء استفاده دانست.
علف - Grass
فیلم عَلَف (به انگلیسی: Grass: A Nation's Battle for Life، به معنی: علف: نبرد یک ملت برای زندگی) یک فیلم صامت سیاهسفید محصول ۱۹۲۵ (۱۳۰۴) آمریکا و از نخستین فیلمهای مردمنگارانه معروف است.
کارگردان این فیلم مریان سی. کوپر است. در این فیلم، شاهد کوچ طایفه بامدی از عشایر بختیاری هستیم که از گذرگاههای سختگذر میگذرد تا از سردسیر، برای دستیابی به چراگاه به گرمسیر برود. کوپر در این سفر شیفته ودلسپرده بختیاری گردید واین علاقه ودلبستگی را در جای جای کتاب علف انعکاس یافته است.
در قسمت ادامه ی مطلب، ادامه ی مقاله، همچنین زندگی نامه ی کارگردان فیلم را بخوانید