نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشتنگاه» ثبت شده است

الان کجایی

تو دلت یه دریاست که همرنگ چشماته

دلم یه صحراست که کویر بغضامه

الان کجایی؟

برای همه پیش میاد. منم مثل همه؛ یه وقتایی دوست دارم بگم الان کجایی؟!

یه وقتایی باید باشی برای یکی و یکی برات باشه!

نمیدونی چته و چه مرگته، ولی حست میگه لازمش داری همونی رو که یکی از تکه‌های پازل دلت رو برداشته برده. ممکنه ندونی اون کی هست اصلا. دل مرد لامصب هزار تکه پازله و ممکنه بعضیا تکه‌هاشو بردارن و ممکنه خودش به بعضیا داده باشه. نمیدونم شاید این هم یه سیکل روانی مردونه‌ست که هر از گاهی درگیرش میشم ولی ماهانه نیست. ویریه و اتفاقا سیگنال و تایم خاصی نداره.

خیلی وقته میخوام یه پادکست صوتی خاص تولید کنم؛ اما نمیاد! حسشو‌ میگم؛ ایده‌شو میگم! نه اینکه نداشته باشم نه! شکر خدا یه مغز داغون دارم پر از ایده و فراوان از اندیشه، اما اینکه بشینم همه رو دسته بندی کنم و بیارم روی کاغذ و بنویسم چی میخوام و یه سناریو و قصه داشته باشم، نه. واقعا میخوام فریاد بزنم. تازه نشستم نزدیک ۱۵ گیگ ساند افکت کاربردی و درست و درمون و با کیفیت و قانونی دانلود کردم. چند روز وقت گذاشتم بیشترش رو گوش دادم دسته بندی کردم و با ۳۰ گیگ قبلی تلفیقش کردم. این عدد و رقم رو میگم که بدونی وقت گذاشتم برای اینکه تهش کار تولید کنم اما حال ندارم بلند شم. کی قراره پاشم تیمم رو دوباره درست کنم و یه فیلم بسازم؟؟؟؟  تا کی قراره روح‌ و روانم رو با این کارهای کوچیک مثل پادکست ارضا کنم؟؟؟؟ 

این تیکه از موزیک رو خودم با گوشی کات کردم بقیه‌اش کمی سخیف و شاید چرند باشه. اصل ماجرا همینحاست.

 
bayan tools دلت یه دریاست

دانلود موزیک

.

.

  • ۱ نظر
  • ۲۲ شهریور ۰۲ ، ۰۲:۲۵
  • مجتبی قره باغی
داستانهای کوتاه چخوف

کتاب داستانهای کوتاه چخوف کتاب جدیدیه که کنار بقیه کتبی که بازشون کردم و همه رو دارم باهم جلو میبرم شروع کردم.

البته این سبک مطالعه مختص من نیست ولی بنظرم جالبه. بخصوص اینکه من بیشتر کتابهایی که کنار دیگر کتب شروع میکنم بخاطر بچه ها یا همسرم هستن. 

کتاب برای من سرگرمی هم هست اما بیشتر علاقه به کسب تجربه و علم و اموزش و هر چرندی که از بچگی بهمون گفتنه. اما حقیقتا برای بقیه میخونم تا بخوابن. 😉

این کتاب رو که شروع کردم به ذهنم رسید از قدرت چخوف یه محتوای صوتی کوچیک که در بخش اغازین کتاب نوشته شده تولید کنم و اونو منتشر کنم تا بشنوید.

 
bayan tools با صدای مجتبی قره‌باغیبخشی از مقدمه کتاب بهترین داستانهای کوتاه چخوف
  • ۰ نظر
  • ۰۶ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۵۸
  • مجتبی قره باغی

فیلم کورنر آفیس (Corner Office) یا دفتر کناری یک فیلم جذاب درام معمایی با ریتم کنده که وارد مقوله روانشناسی شده و ذهن یک کارمند ظاهرا منضبط رو به تصویر میکشه. کونر آفبس از اون دست فیلمهایی هست که در انتها قراره یه سیلی محکم تو گوش مخاطبش بزنه گرچه در طول فیلم یه چیزهایی رو کارگردان لو میده اما باز هم بنظرم در انتها با تصویری مترحمانه برخورد خواهید کرد که تا ساعت ها میتونه ذهن شما رو مشغول کنه.

پیشنهاد میدم این فیلم رو از دست ندید و گول ریتم کند اون رو نخورید و تا انتها تماشا کنید.

معرفی کتاب

کتاب مدرسه‌ی مردودی‌ها

این کتاب رو در فیدبپو مطالعه کردم. البته این مطالعه ازون اتفاقات لذت بخش و جذاب با چاشنی توفیق اجباریه. کتاب رو برای بچه هام دانلود کردم و شبها قبل از خواب براشون خوندم. این کتاب درباره بزرگترهاییه که دنیا رو به ورطه ی نابودی کشوندن و همیشه بچه های پر شر و شور رو مسبب اتفاقات بد می دونن. در طول داستان های سریالی کتاب بچه ها با اتحاد و کمک گرفتن از برخی بزگترها که حاضر شدن ترسهاشون رها کنن و به دل میدون بیان سعی میکن مشکلات رو حل کنن و زمین و طبیعتش رو به حالت عادی و در مسیر درستش قرار بدن.

؛؛؛ مدرسه ی مردودی ها مدرسه ای است در کشور خل ملنگستان که بچه های شیطان سرار دنیا در ان جمع شده اند و حالا، با گم شدن سه قاچ از قاچ های کره ی زمین وبه هم خوردن نظم شب وروز وقاتی کردن همه ی مردم شهر، بچه ها باید متحد شوند تا قاچ ها ی گمشده را پیدا کنند. اما چطور؟ این کار بسیار سخت و پیچیده است... ؛؛؛

  • ۰ نظر
  • ۲۰ مرداد ۰۲ ، ۲۳:۰۳
  • مجتبی قره باغی
چهل سالگی

چهل سالگی و دیگر هیچ ...

۵ تیر۶۲

گر دهم رخصت یک چشم زدن مژگان را

خاک بر باد دهم واقعه طوفان را

چاره تیره شب هجر دعای سحر است

دانم آوخ که سحر نیست شب هجران را

آب و جاروب کشم زاشک و مژه منظر چشم

گر سر کلبه درویش بود سلطان را

نوح اگر موجه اشکم نگرد در غم تو

آب چشمی شمرد واقعه طوفان را

هست چون روز وصالت به مراد دگران

بهتر آن شد که سحر نیست شب هجران را

دل سنگین سپر تیر تو کردیم و نشد

کز وی امکان گذشتن نبود پیکان را

خضر از این باده که من مستم اگر می نوشد

خاک در چشمه ناموس کند حیوان را

آن بهشتی رخی ای ترک ختائی که کشد

هندوی خال تو داغ حبشی غلمان را

یار بی پرده و تا فتنه پس پرده رود

پاسبان پرده برانداز در ایوان را

یغمای جندقی

با صدای خودم بشنو؛

 
bayan tools با صدای مجتبی قره‌باغی

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی
من درباره تو به آنها نگفتم

«من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم؛

‏اما تو را دیده‌اند که در چشمانم شنا مى‌کنى!

من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم؛

اما تو را در کلمات نوشته شده‌ام دیدند.

عطر عشق نمى‌تواند پنهان بماند..»

«نزار قبانی»

  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۰۷
  • مجتبی قره باغی
سیزده جان

سیزده جان فیلمی است که سایتهای مختلف دانلود فیلم هر کدام، ژانر آن را نسبت به حس و هیجانات خود در طبقه بندی های مختلفی قرار داده اند. یکی آن را اکشن و دیگری حتی آن را ترسناک قلمداد کرده است.

اما بهترین ژانر انتخابی برای آن زندگی نامه ای است که البته نمی توان هیجان انگیز بودن آن را کتمان کرد.

فیلم کاری است از ران هاوارد که فیلمش را فیلم ژانر بقا نیز ذکر می کنند. در سینما مبارزه ی میان خیر و شر هستند که داستان فیلم، پیرو آن، قهرمان خود را معرفی میکند. گاه انسان با انسان در تقابل است، گاه انسان با طبیعت و ... .

در این فیلم به تقابل انسان با طبیعت پرداخته شده است. عده ای نوجوان که پس از تمرین فوتبال، قبل از رفتن به جشن تولد یکی از دوستان خود مربی خود را راضی می کنند تا به غاری معروف در نزدیکی محل زندگیشان در تایلند بروند.

  • ۰ نظر
  • ۰۶ فروردين ۰۲ ، ۱۹:۱۵
  • مجتبی قره باغی

چه مستیست ندانم که رو به ما آورد

که بود ساقی و این باده از کجا آورد

تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر

که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد

دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن

که باد صبح نسیم گره گشا آورد

رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد

بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد

صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است

که مژده طرب از گلشن سبا آورد

علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست

برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ

چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم

که حمله بر من درویش یک قبا آورد

فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند

که التجا به در دولت شما آورد

بنابر رسوم و ایین که ورود به بهار و سال نو رو تبریک میگن، من هم سال ۱۴۰۲ به همه تبریک میگم.

قدیم مردم جشن میگرفتن بخاطر اینکه زمستون و سرما رو پشت سر میذاشتن و فصل بهار براشون قرار بود فصل سود اور باشه، حالا از به بار نشستن باغ ها گرفته تا گله دارهایی که قراره گاو گوسفند زیاد کنن.

اما سالیان ساله که هر سال بهار از برکت حکومتی که نه اقتصاد درستی داره نه سیاست مردمی، جز تبریک و‌ خوشحالی برای اینکه زنده ایم و سال جدید رو‌ دیدیم و‌ تبریک گفتیم بهانه ای برای شادی نداریم.

خدایا شکرت بابت تن سالمی بزرگترین نعمت و برکته برای من و ما که لااقل قصه دار ( این نتیجه پست گذاشتن با گوشیه‌ها! غصه رو گوشی میگنه قصه، منم که شکر خدا اصلا بعد از پست درست و حسابی به متن دقت نمیکنم تا اصلاحیه بزنم. ۲۴ شهرویر ۱۴۰۲ ) مرض و درد نیستیم.

خرگوش نباشید و باهوش باشید ان شالله.

  • ۰ نظر
  • ۰۱ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۵۴
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات