نامه ای به دوست
این نامه را خطاب به همکار سابق و دوستی که بعد از آن سازمان منحوس با هم رفاقت بیشتر کردیم مینویسم. من از صفت دوست یا رفیق هر جایی استفاده نمیکنم و بخصوص صفت رفیق را هیچ کجا لکه دار نمیکنم به چهرهی نارفیقان.
در این سالهای عمر که گذشت شاید به هر ناکسی رفیق گفتم اما امروز رفقایم به تعداد انگشت یک دست هم نمیرسند.
سلام؛
خوبی رفیق؟
کجایی؟
چی شد؟
این سالها رفاقت کردنمان بزرگترین ویژگیای که داشت گفتنیهایمان چیزی بود که محرمش خودمان بودیم و از چیزهایی میگفتیم و به چیزهایی میخندیدیم و به کسانی فحش میدادیم که فقط چون خودمان بودیم میشد آن طور باشد.
در جریان که بودی! بالاجبار شماره را عوض کردم و خبرت کردم. اما یکهو تمامی راههای ارتباطیات مسدود شد و ناپدید شدی! من برای تو مشکل بودم یا تو برای من؟
از نظر من رفیق بودی. من هم تلاشم رفاقت کردن بود. شاید یک خداحافظی کافی بود برای اینکه شگفت زده نشوم.گاهی به فکر فرو میروم که چه شد؟!
حسین، خاطرم هست که وقتی تلفنت معیوب شده بود از همین طریق پیام دادی که شمارهات را گم کردهام. شاید اینجا مسیرت بیفتد، بنابراین اینجا از تو خداحافظی میکنم رفیق. ان شالله هر جا که هستی موفقیت همراهت باشد. یاعلی.
تا باشد از این رفاقت ها