روبه و زاغ
سه شنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۳، ۰۱:۴۱ ق.ظ
کلاغم کلاغی سیاهم کلاغ
تو را میدهم پند و شرط بلاغ
نزن بر تنم چوب و سنگ گران
منم مثل تو احساس دارم الاغ
پنیری مرا بود بر منقار و نیست
هنوز بابتش میزنندم چماق
مرا روبه داستان ندادم فریب
تو باعث شدی ژان بمیکم سماق
من آنم که رستم بود پهلوان
که مالید روبه به ماتحت زاغ
مجتبی قره باغی (هاتف ری)