- ۱ نظر
- ۱۶ دی ۰۳ ، ۱۳:۲۳
سالها پیش برای تولید یک مستند در زندان اوین بودم
ماه رمضان بود
داشتم از تشنگی هلاک می شدم
تو حیاط داشتم قدم میزدم
یه پروانه ای رو دیدم که برای خودش داشت آزادانه در زندان پرواز میکرد
هر وقت میخواست میتونست از اونجا پر بشکه و بره
یک لحظه تمام این شعر به ذهنم خطور کردم و همه چیز تصویرش در ذهنم شکل گرفت نوشتم
امروز هم به ذهنم رسید بعد از سالها پادکست صوتیش کنم
تقدیم به همه زندانی ها و اعدامی ها
(من مخالف اعدام نیستم اما این فقط احساسات من بود)
تقدیم به حضرت صاحبالعصر والزمان از این بی چیز و ناچیز
بیدار شو با اینکه نمیخوابی یکبار ظهور کن
اینجا همه در تبند و بی تابی یکبار ظهور کن
شاید همه درهای اجابت همگی باز نباشند
امید تویی، باب تویی، صاحب بابی یکبار ظهور کن
افتاده زمینان همه در کوی تو خارند و خس و خاک
ای صاحب عالم چو علی صاحب خاکی و ترابی یکبار ظهور کن
عالم همه در کار شک و شبهه به شیعه اند
کی صاحب هستی تو خیالی و سرابی یکبار ظهور کن
اسرار دو عالم همه ممهور و جوابی نتوانیم
هر سر و سوالیست به هستی تو جوابی یکبار ظهور کن
امت همه هر هفته سه شنبه در غروبند بیایی
تا مطلع الانوار شوی نور بتابی یکبار ظهور کن
هاتف ری (میم قاف)
بیدار شو با اینکه نمیخوابی، یکبار ظهور کن
اینجا همه در تباند و بیتابی، یکبار ظهور کن
امت همه هر هفته سه شنبه در غروبند بیایی
تا مطلع الانوار شوی نور بتابی، یکبار ظهور کن
هاتف ری(میم قاف)
قیل از این دوبیتی یه دوبیتی دیگه ای میخواستم بنویسم اما به اون رسیدم
بیدار شو با اینکه نمیخوابی
اینجا همه در تباند و بیتابی
امت همه هر هفته سه شنبه بی قرارند
تا مطلع الانوار شوی نور بتابی