نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱۰۸ مطلب با موضوع «بی رودربایستی» ثبت شده است

ایده از کجا میاد؟

ایده ها و جرقه های اولیه برای شروع نوشتن یا ساخت فیلماتون رو از کجا گیر میارید؟

راست و حسینی بخوام بگم من اکثر ایده هام رو از مطالعه کردن و یا صحبت با دوستام به دست میارم.
یه مواقعی هست که با تماشای یه تابلوی نقاشی یا چند فریم عکس از یه عکاس حتی غیر حرفه ای باعث میشه پرنده خیالت به پرواز در بیاد. موزیک هم یکی از منابع ایده های منه. هر موزیکی هم گوش می کنم نه اینکه بخوام بگم، نه آقا موزیک فقط سنتی و ازین اداهای سنتی بازی، بنده موزیک جاز و راک هم گوش می دم و کمک های زیادی برای دریافت ایده بهم کرده البته در وادی ساخت کلیپ
بنده شخصا یکی از ایده های ضد صهیونیستیم رو از آهنگی از شادمهر عقیلی و ابی گرفتم و اون کاری رو که اونها علیه ایران خونده بودن رو تبدیل به یه کار ضد اسراییلی کردم

از همه این حرفها بگذریم حالا باید برم سراغ چاه اسرارم
این چاه برای من خیلی عجیب و غریب ایده سازه
شاید آدم نباید راز و سر درونش رو به کسی بگه اما من  دارم می گم
و البته دلیل علمی هم داره که اونو چند خط پایین تر براتون نوشتم
"حمام"

 بقیه مطلب را در ادامه همراه با یکی از ویدئو های بنده که ایده اون رو از موزیک ابی و شادمهر گرفتم بخونید و ببینید

  • مجتبی قره باغی
داودنژاد تو اختتامیه ترکوند

صحبت های آقای داودنژاد بر علیه صدا و سیما در اختتامیه جشنواره فیلم فجر

که به جا بود و باید گفته می شد اما امان از این رسانه دروغگو دروغ مآب
به هر حال همینه سالها تحمل کردیم و باز هم باید تحمل کرد
امثال بی شرمهایی همچون فراستی رو در تلویزیون که بیان و به سینمای ایران بخندن

  • مجتبی قره باغی

#دلم_از_همه_ممنوعیت_ها_خسته_شده

سالهاست دلم میخواهد به یک بانک #دستبرد بزنم از سر تفنن.
به پولش هیچ احتیاجی ندارم، میخواهم از بالای پل روی سر #مردم بریزم،
مردم هم پولها را لگد مال کنند، رد شوند و بروند بی اعتنا، از سر مایه داری
دلم میخواهد به همه #مسئولین مملکتم #فحش بدهم و بگویم دیگر هیچ اعتقادی به #انقلاب ندارم، البته تنم میخارد اما اصلا شباهتی به #ستار_بهشتی ندارم.
شاید هم خسته ام و دارم #جفنگ مینویسم
گاهی هم دلم میخواهد این کشور را به نفع مردم رها کنم و به کشورهای فقیر و بیچاره ای چون #سوییس و #نروژ هجرت کنم تا شاید بتوانم آنجا برای مردم مفیدتر باشم.
اصلا شاید آنجا هم انقلاب راه انداختیم تا لازم نباشد فعالان سیاسی کشورمان برای صادرات انقلاب در بسته های کوچک به دیگر کشورها اذیت شوند و بیشتر به فکر فروش و صادرات #پسته و رسیدگی به امور #محرومان #فرمانیه و #نیاوران و دیگر #مناطق_محروم #شمال #تهران باشند.
دلم میخواهد به #هاشمی_رفسنجانی فحش بدهم، به #ناطق_نوری هم. دوست دارم به هاشمی بگویم #دیوث، به #لاریجانی ها هم.
اما در عوض بار دیاثت را از اعمال روزانه آن مرد بر دارم تا زنش مشغول پخت و پز در خانه شود یا دخترش مشغول #تحصیل.
دوست دارم پایم را فراتر بگذارم و راحت فحش عمه ننه بدهم به حاکمانی که چشم بر این همه ظلم بسته اند در هر جای دنیا.
دوست دارم #امام_زمان را خفت کنم و هر چه دارد و ندارد را بدزدم تا سری به #قوه_قضاییه بزند، اصلا شاید دلش خواست #ظهور کند!!؟
میدانم البته که از سر لطف از من میگذرد مانند پدرش امام حسن مجتبی.
دلم میخواهد دراز بکشم و بگوید بزن، یک، دو، سه...
.
برداشتی کاملا آزاد و بی ربط از یادداشت #منصوره_اولیایی به نام: دلم از همه ممنوعیت ها خسته شده
.
(این یادداشت چرند و جفنگ بود ولی پای جفنگیاتم می ایستم)

دوستان ناراحت نشید ازین پستم
این سهم من از سفره انقلابه 😉

  • ۰ نظر
  • ۲۳ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۳
  • مجتبی قره باغی


اولین برنامه رادیو قصار منتشر شد
ما رو همراهی کنید
📻📺📻📺📻📺📻
نظرات و پیشنهاداتتون رو برامون ارسال کنید


ما را به دوستانتان معرفی کنید

🆔 به کانال رادیو تلویزیون قصار بپیوندید:
https://telegram.me/QesarRadioTvNet

لینک دانلود اولین برنامه رادیویی با صدای بنده و همکارانم

https://telegram.me/QesarRadioTvNet/120

  • ۰ نظر
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۲۹
  • مجتبی قره باغی
"صدایش شبیه زنها بود"
صدایی که باعث شد یک نخبه علمی "دکتر قاسم اکسیری فرد" از تدریس در یکی از بهترین دانشگاه های فنی کشور محروم شود.
چند وقتی هست که در فکر این تدبیر دور از عقلم.
گاهی تصورات خنده دار و مضحکی مانند این اتفاق به ذهنم میرسد.
واقعا محمود بصیری که شبیه محمود احمدی نژاد بود(الکی مثلا)، به خاطر شباهتش مجبور شد که دیگر بازی نکند؟
یا حمید لولائی به خاطر شباهتش به حسن روحانی مدتیست که کم کمرنگ شده است؟
نه این تصورات همه محال و دور از عقل است.
از این مثالها عبور میکنم و به تمام تصورات ذهن مریضم میخندم.
همه این شباهت های خنده دار برخی مسؤلین نظام به شخصیت های ابله کارتونی و تُن صدای خنده دار برخی دیگر را رها میکنم، زیرا اینها دلیل بر بیکاری و عدم استفاده از آنها در جایگاه های خاص سیاسی و اجتماعی نمی شود.
اینها حالات فیزیکی افراد است، کسی را نمی توان به خاطر ضعف چهره، اندام، معلولیت و غیره از کاری بازداشت یا مورد تمسخر قرار داد.
که اگر این طور بود خیلیها دیگر، حتی بالای منبر وعظ هم نباید میرفتند.
القصه،
امروز داخل مترو صدای داریوش اقبالی، خواننده سیاسیِ ضد انقلابِ لس آنجلسی را شنیدم. متحیر 
  • ۱ نظر
  • ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۱
  • مجتبی قره باغی

این مطلب هم یکی دیگه از مطالب اولیایی گرامیست که بنده، مجتبی قره باغی بدون اجازه از ارشیو خارج و منتشر کردم.

..

 هر اطلاعاتی که بخواهی . هر سوالی که داشته باشی. هر دانشی که بدنبال آن باشی این روزها براحتی در دست است. کسی نیست که بگوید فلان چیر را نمی دانستم یا نیافتم. حجت بر انسان امروزی تمام شد. او مارکسیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، کاپیتالیسم را تجربه کرده. او دموکراسی را تجربه کرده است و حالا به خط آخر رسیده است. 

زمانی که حجت تمام شود. حجت خدا می رسد

  • ۱ نظر
  • ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۰
  • منصوره اولیایی

گاهی دلت می خواهد کسی باشد هم دور و هم نزدیک. هم غریب و هم آشنا. کسی که آنقدر دور باشد که به تو صدمه ای نرساند و آنقدر نزدیک باشد که با او درد دل کنی. 

دلت می خواهد کسی باشد که با او حرف بزنی و روزهای سخت را پشت سر بگذاری. 

دلم از همه ممنوعیت ها خسته است. اما می دانم که این امتحان من است. (.ا)

  • ۰ نظر
  • ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۰
  • منصوره اولیایی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات