نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱۰۸ مطلب با موضوع «بی رودربایستی» ثبت شده است

دست بردن زیر لباس سیب

دیشب داشتم کتاب دست بردن زیر لباس سیب محمد صالح اعلا رو میخوندم. به قدری به دلم نشست که به عشق همسرم بخش ابتدایی کتاب رو پادکست صوتی کردم. این کتاب بینظیره. البته شاید بهتره بگم کم نظیر چون سایر کتابهای صالح اعلا هم شاهکارند.

 
bayan tools مجتبی قره باغیمحمد صالح اعلا

دانلود موزیک

  • ۷ نظر
  • ۰۶ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۵۲
  • مجتبی قره باغی

امسال عید نوروز رو تبریک نگفتم. علتش ساده است برای خودم. چون هیچ رغبتی برای تبریک گفتن ندارم. چون عید که میاد باید شاد بود و خوشحال. شاد بودن علت میخواد. جمهوری اسلامی به واسطه سیاست های غلط اقتصادی و اجتماعی زندگی رو چنان سخت و سفره مردم رو چنان تنگ کرده که هیچ علتی برای دلخوشی برای آدم نمیذاره جز به داشته هاش. جز به اینکه بگی خدارو شکر زن و بچه ات تنشون سالمه.

امسال سال خطرناکیه. باید یک دشمن به دشمن های پیش فرضمون اضافه کنیم. تا دیروز آمریکا و اسراییل دشمن کشور بودن، از این به بعد این رو شخصا میپذریم که دشمنی دارم به نام دولت خائن، دولت بی سواد، مسئول دزد، سازمان های جیب بر مالیاتی، نمایندگان دزدو رانت خوار، منافقین و ... . حالا با این پیش فرض دیگه برام عجیب نیست هر روز خبری جدید بشنوم که دزدها فلان مبلغ رو بردن. فلان آخوند فلان مبلغ دزدیده. فلان مقام نظامی فلان ویلای بیت المال رو به نام خودش زده. فلان قاضی فلان رشوه رو گرفته. فلان مسئول فلان اختلاس رو کرده. فلان آقا زاده فلان سازمان دولتی رو ملک شخصیش کرده. فلان شرکت خصوصی از شرکت های فلان آقایونه که دارن پول مردم رو توش می شورن.

ازین به بعد خودتی و خودت.

  • ۴ نظر
  • ۰۵ فروردين ۰۳ ، ۱۶:۰۰
  • مجتبی قره باغی
قنوت سنگ

عقیق را گویند سنگی است به رنگ خدا

و مستحب که در نماز بوسه زند دستان مومن را

و در قنوت نیز چشمش را خیره می‌دوزند به چشمانشان

سر کودک اما سنگ

می‌خواهد از قنوت آیا ؟!

 
bayan tools محسن چاوشیذره‌بین

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی
شراب خلر شیراز داده ام از دست

اگر زِ گور، به جایی دری نباشد چه؟!

وگر تمام شود، محشری نباشد چه؟!

گرفتم اینکه دری هست و کوبه‌ای دارد...

در آن کویر، کسِ دیگری نباشد چه؟!

کفن‌کِشان چو در آیم زِ خاک و حق خواهم،

دبیرِ محکمه را دفتری نباشد چه؟!

شرابِ خُلَّرِ شیراز داده‌ام از دست...

خبر زِ خمره‌ی گیراتری نباشد چه؟!

چنین که زحمتِ پرهیز بُرده‌ام اینجا،

به هیچ کرده اگر کیفری نباشد چه؟!

بَرَنده کیست در این بازیِ سیاه و سپید؟

در آن دقیقه اگر داوری نباشد چه؟!

حسین جنتی

...............................................

انگار حافظه یاری نمی کند

ای داد، شاهنامه چرا کاری نمی کند؟

نادر برای گشایش به ملک خویش

خونی برای وطن جاری نمی کند؟

حافظ در ابتدای کریمخان نشسته است

شیری برای جنگل ما شاری نمی کند؟

گیرم کبیر بوده کوروش زمان خویش

اکنون برای دایره پرگاری نمی کند!

رابین و جنگل شروود قصه بود

عیارکو، برای من عیاری نمی کند؟

ناوهای اهرمن اینجا به خط شدند

خسرو به کشتی ما صاری نمی کند!

دزدی و اختلاس شده محبوب امتی

کز شرم ز کرده‌ی خود خواری نمی کند

این جمله از طلا بنویسید، مرد پارس

هرگز به درهمی، پاچه خواری نمی کند

ایران برای خاطر بیگانه اشک ریخت

حالا که نوبت اوست، مرد زاری نمی کند؟

قاضی برای مصلحت حرفی نمی زند

قدری عیان، ز آن همه اسراری نمی کند

مجنون، همیشه به لیلی دچار بود

سالهاست ولی، که حس دچاری نمی کند

اینجا خراب شده دیوار شهر نو

بیژن که شکر، حس خماری نمی کند

هاتف، فقط به همین جمله شاد باش

ایران، کمر خمَش به سواری نمی کند

مجتبی قره باغی

..............................................

بعد از دعای صبح, عهد شبم را شکسته ام

عهدی که بسته در نماز شبم را شکسته ام

با اینکه حال هر شب من شد بر توبه و اناب

پیوسته باز، عهد و انابم را شکسته ام

گاهی نشاید البته این نیز دائم است

در کوی لطف تو ادبم را شکسته ام

شادم به شادی شیوا, آن نگار ترک

جانا ببین که ورد لبم را شکسته ام

ای داد پای این معامله ها با خدای خویش

دیدم چگونه صد نسبم را شکسته ام

هاتف، حدیث آن عربی را شنیده ای؟

با توبه هسته ی رطبم را شکسته ام

مجتبی قره باغی

.............................................

گاهی خراب می شود حال من کمی

آنگه تویی که بر این درد مرهمی

بوی خوش از نفست تجویز کن برای من

تنها تویی که عطری و عطار عالمی

انگار شیوه دل بردنت طور دیگریست

در قصه لیلی و در واقع حاتمی

شهریست که شهره ی مردم در آن تویی

شهلا و شهره و حوّای آدمی

لبخند داری و آن قله گونه ات

حظ است و شادیِ بعد ماتمیِ

هم چهل را رها کنم هم چهار را

قول می دهم به شرف دیگر تو خاتمی

هم تو برای منی هم من برای تو

ای داد که بیخیالی و اما در خیالمی

زد مجتبی تفال حافظ به دیشبی

هاتف شدی و به استغفار شادمی

مجتبی قره باغی

...........................................

دیوار ها را هم به نامت می کنم جانم

با اینکه من مسئول نام کوی و میدانم

یک بار نام یک خیابان شد قره باغی

یک بار هم یک نام دیگر که نمیدانم

میدان و کوچه سینما نام خیابان را

با نام همت فاخری فرمانده می خوانم

یک گل دو گل گل ها همه یک نام

ایثار را بنگر من اینجا مات، حیرانم

یک باغ صد گل داده بستانی درختش را

در هر دو حالت باغبان جان داده می دانم

روزی پیام آمد شهید آورده اند و من

با دغدغه درگیر این ابیات می مانم

هر سال از غرب و جنوب و هور، از مرداب

گل های پرپر می برند بالای تهرانم

بر این شقایق های پرپر نقش بسته

فرزند روح الله، سازشگر نمی مانم

یک باغبان مادر، ازو پرسید نامت چیست

گل غنچه شد فریاد زد، گمنام، ایرانم

مجتبی قره باغی

.....................................................

یکی پیکان یکی شاسی سواره

زمستونه ولی بعدش بهاره

یکی میدونیه فیلمم میسازه

یکی فیلمسازه و میدون نداره

جوون مملکت بی کاره بی زن

یه عمره پیش بابا جیره خواره

یه چند تاشون خدایی شغل دارن

تلگرام باشه ادمینم میاره

یکی پیکان یکی شاسی سواره

زمستونه ولی بعدش بهاره

فلان مرد قدیمی پاش لب گور

چهل ساله چهل تا شغل داره

یکی پنجاه و هفت تا زخم داره

یکی می دزده میره چون قراره

یکی با چارو اون با چارصد تن

طلا و پول در حال فراره

عموم سفرش همش بو نفت میده

بابام رفته که نفتش رو بیاره

الان چند ساله مامان توی پستام

کنار عکس بابا لایک میذاره

یکی پیکان یکی شاسی سواره

زمستونه ولی بعدش بهاره

مجتبی قره باغی

.....................................................

کِی بود که با شور تو من محشور بودم

هر چند که زندانی دل محصور بودم

من کنج قفس بودم و مهر تو مرا بس

در عشق و سکوتی که به آن مجبور بودم

ای خط لبانت همه نقاشی رامبراند

تو بوم پر از رنگ و هنر من کور بودم

ای نقش زن سبک نوار دل خونم

منقوش به پرده تو، من از تو دور بودم

مهمانی من دائمی و نام تو مهمان

بر کاغذ بی نام تو من ممهور بودم

سالیست که وابسته به تو هاتف حیران

من بودم و تو بودی و من مهجور بودم

مجتبی قره باغی

.

  • مجتبی قره باغی
مجتمع فنی را فراموش کنید

مدتی پیش پسرم رو در یکی از کلاس‌های مجتمع فنی ثبت نام کردم. از همون ابتدا با تاخیر منطقی بخاطر تکمیل ظرفیت کلاس ها دیر شروع شدن اما هنوز کلاس‌ها به نیمی از تایم قانونی کلی نرسیده بودند که استادشون شروع میکنه به تق و لق به کلاس اومدن. مرتبه‌ی اول کلاس رو نیمه رها میکنه و میگه همسرم مریض شده و باید خودمون برسونم به بیمارستان.
هفته‌ی بعدی که بچه ها میرن سر کلاس از همون اول استاد کلاس رو تعطیل میکنه و میگه ناچارم برم چون از محل کارم بهم زنگ زدن گفتن کار واجبی پیش اومده و باید برم.

این رو هم بگم که کلاس‌ها هفته ای دو جلسه و هر جلسه 3 ساعته برگزار میشه که نیم ساعت آخر رو هم همیشه زودتر تعطیل میکنن که این منهای دو تایم استراحت 15 دقیقه ایه و یعنی عملا کلاس‌ها در هر جلس 2 ساعته برگزار میشن و نتیجتا اگر کل آموزش 60 ساعته باشه شما درنظر بگیر حدود 20 ساعت از کلاسها عملا دزدیده می‌شن.

میگفتم؛

یهو تصمیم گرفته میشه استاد دیگه نیاد چون ظاهرا محل کارش اجازه نمیده که بنظر بعید میاد اینطور باشه و یحتمل شیفت کاریش تغییر کرده. بنابراین کلاسها به مدت دوهفته یعنی چهار جلسه معلق میشه.

حالا یه خانمی قراره بشه استاد و در همون ساعات و روزها کلاس رو ادامه بده. اما بچه ها مشکل دارن چون تا حالا تایم تابستون بوده و درگیر دانشگاه و مدرسه نبودن و از قرار حالا با شروع مهر ماه کلاسها شروع شده و نمیتونن طبق روال قبل بیان. هر کی به نحوی یه مشکلی با ساعات قبلی داره.

با مشقت فراوان و نارضایتی خیلی‌ها اینطور مقرر میشه که جمعه ها در طول روز برن سر کلاس.

برنامه به همین منوال ادامه پیدا میکنه.

تا اینکه به جلسه آخر میرسن و برای جبران دو جلسه غیبت استاد قبلی که 6 ساعت بوده میخوان دو ساعت به جمعه ها که حالا داره 5 ساعته برگزار میشه اضافه کنن. حالا بیشتر بچه ها مخالفن ولی مجتمع میگه من کلاسهای جدید ثبت نام کردم و چاره ای ندارم باید جلسه آخر 7 ساعته برگزار بشه که در حقیقت تا پاسی از شب طول میکشه.

حالا تمام این داستان رو براتون نوشتم تا ببینید با چه موسسه بی صاحب و بی درو پیکری طرف هستد.

اگر خواستید در این موسسه ثبت نام کنید برای هر آموزشی حتما قبلش خوب همه جارو بررسی و سرچ کنید حتما هستن موسساتی که هم معتبرتر هم قیمت مناسبتر و هم قانون مند هستن رو میابید و مثل امثال ما گول اسم این مکان رو نخورید که مفتش هم گرونه.

در ادامه اسکرین شات های گروه موسسه رو براتون میذارم تا ببینید با چه کودن های زورگویی طرف هستید.

      

در ادامه مطلب الباقی عکسها رو ببینید

  • مجتبی قره باغی
من ملک بودم

حتی اگر یک درصد اشتباه کرده باشم در تشخیص اینکه چه کسی پیام فرستاده، برای اینکه دقیق بدانی؛ میگویم.

من نه به تو فکر میکنم و نه برای تو می‌نویسم، هر چه می‌نویسم برای خیال و ذهن پرکشیده‌ی من است به سوی آنکه نه تو میدانی، نه من!

من نه تو را وصله‌ی خود میدانم و نه هیچکس دیگر را! اصلا من خودم را وصله‌ی کسی نمیدانم.

من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بود

آدم آورد در این دیرِ خراب آبادم

اما این را برای تو مینویسم؛

هر آنچه اینجا مینویسم دقیقا برای تو نیست، حتی اگر خیال کردی برای توست. بدان که برای پرنده خیال ذهن من است، نه هیچکس دیگر و شاید روزی این پرنده خیال تجسدی در این دنیای بی‌رویای من برای خود دست و پا کرد و من را با خود برد.

 
bayan tools علیقلیمن ملک بودم

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی
الان کجایی

تو دلت یه دریاست که همرنگ چشماته

دلم یه صحراست که کویر بغضامه

الان کجایی؟

برای همه پیش میاد. منم مثل همه؛ یه وقتایی دوست دارم بگم الان کجایی؟!

یه وقتایی باید باشی برای یکی و یکی برات باشه!

نمیدونی چته و چه مرگته، ولی حست میگه لازمش داری همونی رو که یکی از تکه‌های پازل دلت رو برداشته برده. ممکنه ندونی اون کی هست اصلا. دل مرد لامصب هزار تکه پازله و ممکنه بعضیا تکه‌هاشو بردارن و ممکنه خودش به بعضیا داده باشه. نمیدونم شاید این هم یه سیکل روانی مردونه‌ست که هر از گاهی درگیرش میشم ولی ماهانه نیست. ویریه و اتفاقا سیگنال و تایم خاصی نداره.

خیلی وقته میخوام یه پادکست صوتی خاص تولید کنم؛ اما نمیاد! حسشو‌ میگم؛ ایده‌شو میگم! نه اینکه نداشته باشم نه! شکر خدا یه مغز داغون دارم پر از ایده و فراوان از اندیشه، اما اینکه بشینم همه رو دسته بندی کنم و بیارم روی کاغذ و بنویسم چی میخوام و یه سناریو و قصه داشته باشم، نه. واقعا میخوام فریاد بزنم. تازه نشستم نزدیک ۱۵ گیگ ساند افکت کاربردی و درست و درمون و با کیفیت و قانونی دانلود کردم. چند روز وقت گذاشتم بیشترش رو گوش دادم دسته بندی کردم و با ۳۰ گیگ قبلی تلفیقش کردم. این عدد و رقم رو میگم که بدونی وقت گذاشتم برای اینکه تهش کار تولید کنم اما حال ندارم بلند شم. کی قراره پاشم تیمم رو دوباره درست کنم و یه فیلم بسازم؟؟؟؟  تا کی قراره روح‌ و روانم رو با این کارهای کوچیک مثل پادکست ارضا کنم؟؟؟؟ 

این تیکه از موزیک رو خودم با گوشی کات کردم بقیه‌اش کمی سخیف و شاید چرند باشه. اصل ماجرا همینحاست.

 
bayan tools دلت یه دریاست

دانلود موزیک

.

.

  • ۱ نظر
  • ۲۲ شهریور ۰۲ ، ۰۲:۲۵
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات