نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۶۰۵ مطلب توسط «مجتبی قره باغی» ثبت شده است

غزلی در رابطه با حرف دل جانبازی که به حضرت اقا گفت، دیگه حرف از رفتن نزنید دیشب قلبم گرفت...
🌹🌹❤️❤️🌹🌹
.
صحبت از رفتن مکن، دیشب دلم آقا گرفت
شورش احساس، دیشب در دلم بالا گرفت

جان زتن تا نیمه بیرون شد مگویید از فراق
کین فراق این خانه وصل تو با من را گرفت

چون حسین بن علی در خیمه تاسوعا سخن
گفتی اما ای علی دیشب دل عاشورا گرفت

در مدینه، شام، کوچه، کوفه، در کرب و بلا
بعد صدها سال در تهران دلِ زهرا گرفت

گفته بودی لعنت و اُف نیست جایز، یاعلی
جوش امد خون هاتف، لعن دشمن پا گرفت
"هاتف ری - مجتبی قره باغی"

  • ۰ نظر
  • ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۲۴
  • مجتبی قره باغی

رادیو و تلویزیون اینترنتی قصار

برنامه های رادیو قصار شامل نقد فیلم و تاتر و هنر مۍباشد

معرفی ڪتاب، فیلم و موسیقی از دیگر برنامه هاے رادیوقصار است

بعد از تولید چند برنامه تلویزیون قصار نیز فعالیت خود را آغاز مۍ کند

رادیوقصار دوهفته یڪبار یڪ برنامه تولید و به سمع و نظر شنوندگان عزیز در سایت قصارنیور میرساند

امیدواریم با همه ڪم و ڪاست بتوانیم رضایت شما رو جلب کنیم

بعد از تعطیلات ایام نوروز ما را با رادیو تلویزیون قصار دنبال کنید

قابل توجه است که سایت قصارنیوز به علت تغییرات بنیادین محتوایی و ظاهری فعلا (تا بعد از تعطیلات نوروز۹۵) بروز رسانی نمی شود.

تیزر رادیو و تلویزیون قصار ۱

تیزر رادیو و تلویزیون قصار ۲

  • ۰ نظر
  • ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۴۷
  • مجتبی قره باغی
فیلم کوتاه همین الان یهویی - کاری از کانون فیلم آیینه به سرپرستی احمد کیا - با بازی رضا افراد، زهره نوری، مجتبی قره باغی - تولید: حسین فریدون جاه - نویسنده: ایمان فرهودی - با مشارکت یلدا سرلک، باران گلدوست، مریم نصرالله زاده، محسن محمودی - تدوین: مجتبی قره باغی O
http://www.aparat.com/v/2VHf1
http://www.aparat.com/v/sTb7O
  • مجتبی قره باغی
"صدایش شبیه زنها بود"
صدایی که باعث شد یک نخبه علمی "دکتر قاسم اکسیری فرد" از تدریس در یکی از بهترین دانشگاه های فنی کشور محروم شود.
چند وقتی هست که در فکر این تدبیر دور از عقلم.
گاهی تصورات خنده دار و مضحکی مانند این اتفاق به ذهنم میرسد.
واقعا محمود بصیری که شبیه محمود احمدی نژاد بود(الکی مثلا)، به خاطر شباهتش مجبور شد که دیگر بازی نکند؟
یا حمید لولائی به خاطر شباهتش به حسن روحانی مدتیست که کم کمرنگ شده است؟
نه این تصورات همه محال و دور از عقل است.
از این مثالها عبور میکنم و به تمام تصورات ذهن مریضم میخندم.
همه این شباهت های خنده دار برخی مسؤلین نظام به شخصیت های ابله کارتونی و تُن صدای خنده دار برخی دیگر را رها میکنم، زیرا اینها دلیل بر بیکاری و عدم استفاده از آنها در جایگاه های خاص سیاسی و اجتماعی نمی شود.
اینها حالات فیزیکی افراد است، کسی را نمی توان به خاطر ضعف چهره، اندام، معلولیت و غیره از کاری بازداشت یا مورد تمسخر قرار داد.
که اگر این طور بود خیلیها دیگر، حتی بالای منبر وعظ هم نباید میرفتند.
القصه،
امروز داخل مترو صدای داریوش اقبالی، خواننده سیاسیِ ضد انقلابِ لس آنجلسی را شنیدم. متحیر 
  • ۱ نظر
  • ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۱
  • مجتبی قره باغی

ای عطر دل انگیز بهاری به کجایی؟

جان امده بر لب ز نداری به کجایی؟

تقدیم به تو تحفه من گرچه دو بیت است

کاری به دل یار نداری به کجایی؟

(هاتف ری)

  • ۲ نظر
  • ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۴۹
  • مجتبی قره باغی

راستش شاید باعث خوشحالی باشه که بعضی ها اصلا کار صوتی و تصویری انجام ندن
مثلا خود من
شاید خیلی ها تو دلشون بگن آقا تو اصن لازم نیست کار تصویری کنی
چون کارات اصن خوب و جالب نیست
اما واقعیت اینه که من خیلی پررو هستم و دلم میخواد انجام بدم (خخخخخخ) :)
راستش دارم کار می کنم اما صداش بعدا در میاد ;)
دعا کنیم برای هم که موفقیتهای روزافزون نصیبمون بشه، ان شاءالله.

  • ۰ نظر
  • ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۵۰
  • مجتبی قره باغی

دو بیت از سروده های قدیمیم:

حافظ در ابتدای کریمخان نشسته است
شیری به جنگل ما شاری نمی کند

نادر برای گشایش به ملک خویش
خونی برای وطن جاری نمی کند


خطاب به تویی که میدونم داری میخونیم (حافظ داده ی من)؛
اینو برای تو گفتم مخصوص مخصوص
مثل مخصوص های دیگر

یادت هست باورم نمی کردی؟!
اسمهای شعر شد معضل!
حافظ و کریم و نادرها
فاعلٌ فعیلُ لا مُفعَل


البته شاید حافظ و کریمخان و نادر شیر و جنگل هم
همه معشوقه های من بودند !!!

  • ۴ نظر
  • ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۵۱
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات