نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱۰۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشتن گاه» ثبت شده است

لَخوَند

لَخوَند

زیباتر از لبخند است

این را مدتیست که فهمیده ام. وقتی دخترم کلماتی را اینگونه اشتباه تلفظ می‌کند در میابم که آن غلط زیباتر از آن صحیح رایج است. این را زمانی فهمیدم که دخترانم را خدا به من هدیه کرد.

لخوند شعریست که دخترم سرود

وقتی‌که حرف زدن را تازه آموخته بود

  • مجتبی قره باغی
شراب خلر شیراز داده ام از دست

اگر زِ گور، به جایی دری نباشد چه؟!

وگر تمام شود، محشری نباشد چه؟!

گرفتم اینکه دری هست و کوبه‌ای دارد...

در آن کویر، کسِ دیگری نباشد چه؟!

کفن‌کِشان چو در آیم زِ خاک و حق خواهم،

دبیرِ محکمه را دفتری نباشد چه؟!

شرابِ خُلَّرِ شیراز داده‌ام از دست...

خبر زِ خمره‌ی گیراتری نباشد چه؟!

چنین که زحمتِ پرهیز بُرده‌ام اینجا،

به هیچ کرده اگر کیفری نباشد چه؟!

بَرَنده کیست در این بازیِ سیاه و سپید؟

در آن دقیقه اگر داوری نباشد چه؟!

حسین جنتی

...............................................

انگار حافظه یاری نمی کند

ای داد، شاهنامه چرا کاری نمی کند؟

نادر برای گشایش به ملک خویش

خونی برای وطن جاری نمی کند؟

حافظ در ابتدای کریمخان نشسته است

شیری برای جنگل ما شاری نمی کند؟

گیرم کبیر بوده کوروش زمان خویش

اکنون برای دایره پرگاری نمی کند!

رابین و جنگل شروود قصه بود

عیارکو، برای من عیاری نمی کند؟

ناوهای اهرمن اینجا به خط شدند

خسرو به کشتی ما صاری نمی کند!

دزدی و اختلاس شده محبوب امتی

کز شرم ز کرده‌ی خود خواری نمی کند

این جمله از طلا بنویسید، مرد پارس

هرگز به درهمی، پاچه خواری نمی کند

ایران برای خاطر بیگانه اشک ریخت

حالا که نوبت اوست، مرد زاری نمی کند؟

قاضی برای مصلحت حرفی نمی زند

قدری عیان، ز آن همه اسراری نمی کند

مجنون، همیشه به لیلی دچار بود

سالهاست ولی، که حس دچاری نمی کند

اینجا خراب شده دیوار شهر نو

بیژن که شکر، حس خماری نمی کند

هاتف، فقط به همین جمله شاد باش

ایران، کمر خمَش به سواری نمی کند

مجتبی قره باغی

..............................................

بعد از دعای صبح, عهد شبم را شکسته ام

عهدی که بسته در نماز شبم را شکسته ام

با اینکه حال هر شب من شد بر توبه و اناب

پیوسته باز، عهد و انابم را شکسته ام

گاهی نشاید البته این نیز دائم است

در کوی لطف تو ادبم را شکسته ام

شادم به شادی شیوا, آن نگار ترک

جانا ببین که ورد لبم را شکسته ام

ای داد پای این معامله ها با خدای خویش

دیدم چگونه صد نسبم را شکسته ام

هاتف، حدیث آن عربی را شنیده ای؟

با توبه هسته ی رطبم را شکسته ام

مجتبی قره باغی

.............................................

گاهی خراب می شود حال من کمی

آنگه تویی که بر این درد مرهمی

بوی خوش از نفست تجویز کن برای من

تنها تویی که عطری و عطار عالمی

انگار شیوه دل بردنت طور دیگریست

در قصه لیلی و در واقع حاتمی

شهریست که شهره ی مردم در آن تویی

شهلا و شهره و حوّای آدمی

لبخند داری و آن قله گونه ات

حظ است و شادیِ بعد ماتمیِ

هم چهل را رها کنم هم چهار را

قول می دهم به شرف دیگر تو خاتمی

هم تو برای منی هم من برای تو

ای داد که بیخیالی و اما در خیالمی

زد مجتبی تفال حافظ به دیشبی

هاتف شدی و به استغفار شادمی

مجتبی قره باغی

...........................................

دیوار ها را هم به نامت می کنم جانم

با اینکه من مسئول نام کوی و میدانم

یک بار نام یک خیابان شد قره باغی

یک بار هم یک نام دیگر که نمیدانم

میدان و کوچه سینما نام خیابان را

با نام همت فاخری فرمانده می خوانم

یک گل دو گل گل ها همه یک نام

ایثار را بنگر من اینجا مات، حیرانم

یک باغ صد گل داده بستانی درختش را

در هر دو حالت باغبان جان داده می دانم

روزی پیام آمد شهید آورده اند و من

با دغدغه درگیر این ابیات می مانم

هر سال از غرب و جنوب و هور، از مرداب

گل های پرپر می برند بالای تهرانم

بر این شقایق های پرپر نقش بسته

فرزند روح الله، سازشگر نمی مانم

یک باغبان مادر، ازو پرسید نامت چیست

گل غنچه شد فریاد زد، گمنام، ایرانم

مجتبی قره باغی

.....................................................

یکی پیکان یکی شاسی سواره

زمستونه ولی بعدش بهاره

یکی میدونیه فیلمم میسازه

یکی فیلمسازه و میدون نداره

جوون مملکت بی کاره بی زن

یه عمره پیش بابا جیره خواره

یه چند تاشون خدایی شغل دارن

تلگرام باشه ادمینم میاره

یکی پیکان یکی شاسی سواره

زمستونه ولی بعدش بهاره

فلان مرد قدیمی پاش لب گور

چهل ساله چهل تا شغل داره

یکی پنجاه و هفت تا زخم داره

یکی می دزده میره چون قراره

یکی با چارو اون با چارصد تن

طلا و پول در حال فراره

عموم سفرش همش بو نفت میده

بابام رفته که نفتش رو بیاره

الان چند ساله مامان توی پستام

کنار عکس بابا لایک میذاره

یکی پیکان یکی شاسی سواره

زمستونه ولی بعدش بهاره

مجتبی قره باغی

.....................................................

کِی بود که با شور تو من محشور بودم

هر چند که زندانی دل محصور بودم

من کنج قفس بودم و مهر تو مرا بس

در عشق و سکوتی که به آن مجبور بودم

ای خط لبانت همه نقاشی رامبراند

تو بوم پر از رنگ و هنر من کور بودم

ای نقش زن سبک نوار دل خونم

منقوش به پرده تو، من از تو دور بودم

مهمانی من دائمی و نام تو مهمان

بر کاغذ بی نام تو من ممهور بودم

سالیست که وابسته به تو هاتف حیران

من بودم و تو بودی و من مهجور بودم

مجتبی قره باغی

.

  • مجتبی قره باغی
درخواست VAR برای یک جنایت

یادداشتی بر مستند کارت قرمز

توجه! "احتمال دارد طی این یادداشت فیلم برای مخاطب اسپویل شود"

مستند کارت قرمز فیلمی از مهناز افضلی در خصوص واکاوی گناهکار نبودن شهلا جاهد است. این فیلم مشخصا به درخواست خود شهلا ساخته شده است. فیلم با تصاویر آرشیوی از دوربین خانگی شهلا در یکی از کشورهای اروپایی که احتمالا در کنار ناصر محمدخانی است آغاز می شود. تصاویری که شهلا ثبت کرده، گویای مهر یا عشقی است که یا هنوز آن را باور نکرده یا از فرط شادی تمایل دارد تا هر آنچه عاشقانه می بیند آن را ضبط کند که البته این تصاویر به خوبی توسط کارگردان اثر انتخاب شده اند. او حتی خلاقانه و از روی شانس، با ضبط تصویر از زوجی کهنسال آینده ی خوش دوران پیری خود در کنار ناصر را نیز تخیل کرده است.

(شهلا علاقه زیادی به ثبت سند دقیق در ویدوهای خود دارد، بطوری که هنگام ضبط ویدئو حتما به دیتیل های زمانی و مکانی اشاره می کند.)

در همان ابتدای فیلم با انتخاب تیتر روزنامه ها می توان متوجه جهت دار بودن این فیلم و تمایل کارگردان به نفع و سمت شهلا جاهد شد. متاسفانه کارگردان با عدم انتخاب فیلمی نریشن محور فیلم را به اتکای تصاویر جلو برده است که البته این انتخاب می تواند به خاطر تلقین بی طرفی فیلمساز به مخاطب باشد که اگر چنین بوده باید گفت این تصور غلط باعث سردرگمی بیننده نسبت به وقایع در حال نمایش گردیده است.

فیلمساز با انتخاب تصاویر میزگردهای تلویزیونی و صحبت های مطرح شده از جانب مجری های برنامه صریحا اعلام می کند که شهلا جاهد توسط رسانه به اعدام محکوم شده است. رسانه هایی که سرک کشیدن در زندگی مردم را با عناوینی چون یافتن زوایا و کشف علل حوادث از سوی اذهان عمومی وجهه ای مثبت میبخشند.


برای دانلود مستند لازم است پس از فشردن هایپرلینک زیر به جیمیل خود دسترسی داشته باشید

پس از پایان مقدمه چینی مختصر و گیج کننده کارگردان دادگاه با ورود قاضی و تصاویر بسته ای از چهره ی شهلا و ورود ناصر به سالن دادگاه ادامه پیدا می کند. مهناز افضلی معتقد است که شروع داستان و مقصر اصلی در این جنایت مردها هستند و دلیل بر این موضوع رفتار دور از اخلاق حمید درخشان و شخص ناصر محمدخانی است. شهلا طی صحبت هایی که خطاب به قاضی و حضار انجام می دهد عنوان میکند که اولین بار حمید درخشان کنار او ایستاده سپس شهلا شماره تلفن خود را به وی می دهد تا او شماره را به ناصر برساند. برداشت و تحلیلی که از حرف های شهلا می توان داشت این است که در حقیقت حمید درخشان شماره شهلا را برای خود گرفته اما پس از رویت همسرش آن را به ناصر نسبت داده و عنوان کرده است که شماره را یکی از آشنایان ناصر به وی داده تا به او برساند و بعد ازینکه شماره را به ناصر رسانده بلافصله رابطه کلید می خورد.


تدوینی جالب و جذاب از دو فیلم کارت قرمز و خشم و هیاهو

شهلا دیوانه وار عاشق ناصر شده است اما برخی رفتارهای روانپریش در نحوه صحبت کردن با قاضی دادگاه مردم را نیز به شک انداخته که آیا واقعا او از بیماری روحی روانی رنج می برد یا به گفت مارد مقتول او یک بازیگر قدر است. (او بارها خطاب به قاضی عنوان می کند که قاضی را دوست دارد)

شهلا در دو دادگاهی که در این فیلم به تصویر کشیده شده بارها اعلام می کند که قتل لاله را از سر اجبار و به دلیل رفتارهای احتمالا شکنجه گرانه ماموران آگاهی گردن گرفته است اما با پخش ویدئویی از بازسازی صحنه قتل (در همان اوایل دستگیری) که واضح و دقیق در حال شرح صحنه و جنایت است این شک در بیننده ایجاد می شود که چگونه او چنین اشرافی بر جنایت داشته اما اکنون در دادگاه اینقدر مصرانه و با امید بسیار اعترافات خود را پس گرفته و زیر بار اتهام نمی رود.  (دنباله ی متن را با کلیک بر روی "ادامه مطلب" بخوانید)

در لینک زیر برخی صحبت های ناصر محمدخانی را بعد از 18 سال بشنوید.

فیلتر شکن خود را روشن کنید

  • مجتبی قره باغی
طلاق به سبک ایرانی

در ابتدا باید بگم که این فیلم رو صرفا بخشهاییش که برام جذابتر بود، کات زدم و کنار هم گذاشتم.

این کودک که می‌بینید فرزند منشی قاضیه.

مادر ایشون نهایتا در حد مسئول آفتابه است اما در جایی که حتی قاضی قضاوت نمی‌کنه مادر این دختر بچه داره زندگی خصوصی یک خانم دیگه رو به لجن میکشه با حرافی کردن پشت سر اون خانم.

حالا اون خانم که با همسر سابقش سر حضانت فرزندانش دعوی داره، داره تمام تلاشش رو میکنه که بچه هاش رو دست اون ادم به قول خودش چوپون نده، چون نمره‌های بچه اول کم شده و این عدم صلاحیت اون اقا رو اثبات می‌کنه البته از نظر خانم.

حالا خانم خودش صلاحیت نگهداری اون بچه‌ها رو داره یا نه تو همین چند دقیقه متوجه میشید.

در کل بنظرم این فیلم یه لجنی از ادمهای ایرانی نشون داده که ابدا نمیشه منکرش شد و دور از واقعیت و یا صرفا با چند تا کات به دست نیومده.

فیلم کاملش رو ببینید. قدیمیه. زمانیکه دارید فیلمو میبینید مدام پیش خودتون میگید یعنی اینها که هموطن ما هستن و در انتخابات ها و سایر تشکلها و تحرکات تو تعیین سرنوشت یه کشور سهیمن و اتفاقا تاثیرگذار؟ بله متاسفانه همینه و جمعیت کثیری از مردم ایران بر خلاف نظر خودشون اینگونه‌اند، صد البته در اشکال مختلف، در جایگاه‌های مختلف و در طبقات مختلف اجتماعی...

منتخب برخی صحنه ها

دانلود ویدیو

فیلم کامل مستند طلاق به سبک ایرانی

  • مجتبی قره باغی
مستند زندگی جاریست - تیزر

به سفارش یکی از شبکه های تلویزیون برای مستند زندگی جاریست که در خصوص بمباران شیمایی مردم مظلوم سردشت در سال 1366 می باشد یک تیزر آماده کردم که به نظرم کار بدی نشده. البته این مستند طی سالهای گذشته اکران و نمایش داده شده اما بهر حال هر شبکه ای برای خودش تایم خاصی برای پخش مجدد داره. خود مستند رو هم با سرچ نامش در سایت های مختلف می تونید تماشا کنید.

  • مجتبی قره باغی
متحاسبنیش - شیرین عبدالوهاب

تو اینستاگرام داشتم ول میچرخیدم که ناگهان این موزیک رو شنیدم. شیرین عبدالوهاب که اصالتا مصری هست این آهنگ رو خونده. البته خود موزیکش و کنسرت‌های مختلفی که توش این ترک رو اجرا کرده از این حس و حال بهره‌ای نبرده و این کنسرت بخصوص سرشار از احساسه که از سوی مخاطب و رهبر ارکستر گرفته و غلبه‌ی زیادی روی مخاطب داره.

من و همسرم به شدت با این موزیک ارتباط گرفتیم فارغ ازینکه معنی و ترجمه‌اش چیه! اما بعد از چند ده بار گوش دادن که چه عرض کنم نیوشیدن‌اش، ترجمه‌اش رو خوندیم و شگفت زده شدیم؛ که در خصوص یک تغزل میان عاشق و معشوقی دلباخته است که یکی به آن دیگری خیانت کرده. اما با این حال باز هم حس درونی متن موسیقی که بنظرم متشکل از فرم و محتوای اونه و هیچکدوم به تنهایی نمیتونه تاثیر گذار باشه، روان دگرگون کننده است.

 
bayan tools شیرین عبدالوهابمتحاسبنیش

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی
مجتمع فنی را فراموش کنید

مدتی پیش پسرم رو در یکی از کلاس‌های مجتمع فنی ثبت نام کردم. از همون ابتدا با تاخیر منطقی بخاطر تکمیل ظرفیت کلاس ها دیر شروع شدن اما هنوز کلاس‌ها به نیمی از تایم قانونی کلی نرسیده بودند که استادشون شروع میکنه به تق و لق به کلاس اومدن. مرتبه‌ی اول کلاس رو نیمه رها میکنه و میگه همسرم مریض شده و باید خودمون برسونم به بیمارستان.
هفته‌ی بعدی که بچه ها میرن سر کلاس از همون اول استاد کلاس رو تعطیل میکنه و میگه ناچارم برم چون از محل کارم بهم زنگ زدن گفتن کار واجبی پیش اومده و باید برم.

این رو هم بگم که کلاس‌ها هفته ای دو جلسه و هر جلسه 3 ساعته برگزار میشه که نیم ساعت آخر رو هم همیشه زودتر تعطیل میکنن که این منهای دو تایم استراحت 15 دقیقه ایه و یعنی عملا کلاس‌ها در هر جلس 2 ساعته برگزار میشن و نتیجتا اگر کل آموزش 60 ساعته باشه شما درنظر بگیر حدود 20 ساعت از کلاسها عملا دزدیده می‌شن.

میگفتم؛

یهو تصمیم گرفته میشه استاد دیگه نیاد چون ظاهرا محل کارش اجازه نمیده که بنظر بعید میاد اینطور باشه و یحتمل شیفت کاریش تغییر کرده. بنابراین کلاسها به مدت دوهفته یعنی چهار جلسه معلق میشه.

حالا یه خانمی قراره بشه استاد و در همون ساعات و روزها کلاس رو ادامه بده. اما بچه ها مشکل دارن چون تا حالا تایم تابستون بوده و درگیر دانشگاه و مدرسه نبودن و از قرار حالا با شروع مهر ماه کلاسها شروع شده و نمیتونن طبق روال قبل بیان. هر کی به نحوی یه مشکلی با ساعات قبلی داره.

با مشقت فراوان و نارضایتی خیلی‌ها اینطور مقرر میشه که جمعه ها در طول روز برن سر کلاس.

برنامه به همین منوال ادامه پیدا میکنه.

تا اینکه به جلسه آخر میرسن و برای جبران دو جلسه غیبت استاد قبلی که 6 ساعت بوده میخوان دو ساعت به جمعه ها که حالا داره 5 ساعته برگزار میشه اضافه کنن. حالا بیشتر بچه ها مخالفن ولی مجتمع میگه من کلاسهای جدید ثبت نام کردم و چاره ای ندارم باید جلسه آخر 7 ساعته برگزار بشه که در حقیقت تا پاسی از شب طول میکشه.

حالا تمام این داستان رو براتون نوشتم تا ببینید با چه موسسه بی صاحب و بی درو پیکری طرف هستد.

اگر خواستید در این موسسه ثبت نام کنید برای هر آموزشی حتما قبلش خوب همه جارو بررسی و سرچ کنید حتما هستن موسساتی که هم معتبرتر هم قیمت مناسبتر و هم قانون مند هستن رو میابید و مثل امثال ما گول اسم این مکان رو نخورید که مفتش هم گرونه.

در ادامه اسکرین شات های گروه موسسه رو براتون میذارم تا ببینید با چه کودن های زورگویی طرف هستید.

      

در ادامه مطلب الباقی عکسها رو ببینید

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات