نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محسن چاوشی» ثبت شده است

قنوت سنگ

عقیق را گویند سنگی است به رنگ خدا

و مستحب که در نماز بوسه زند دستان مومن را

و در قنوت نیز چشمش را خیره می‌دوزند به چشمانشان

سر کودک اما سنگ

می‌خواهد از قنوت آیا ؟!

 
bayan tools محسن چاوشیذره‌بین

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی

آن یار که من دارم شیرین دهنی دارد

شیرین دهان

نام کلیپی است از طرف بنده تقدیم به مقام معظم رهبری امام خامنه ای

 آن یار که من دارم شیرین دهنی دارد

با صدای محسن چاوشی و تدوین بنده


  • مجتبی قره باغی
یادداشت از: میلاد جلیل زاده/


در "پاروی بی قایق" می‌شود خود چاووشی را دید، یعنی همان مارکوپولوی موسیقی ایران، کسی که در چندین و چند شهر این کشور زندگی کرده و روزگار سختی را داشته است

آلفرد هیچکاک حدود صد فیلم سینمایی ساخت که تقریباً سناریوی هیچکدامشان را هم خودش ننوشته بود، ‌اما او را یک فیلم ساز مولف می‌دانند. انتخاب ایده‌ها و نظارت بر بازنویسی هر فیلمنامه به علاوه شیوه‌ی اجرا و کارگردانی هیچکاک باعث شده بود، با اینکه او سناریوها را خودش نمی‌نوشت، از نظر همه یک فیلمساز مولف باشد.

البته تعداد فیلم‌نامه‌هایی که تا به حال توسط خود کارگردان‌ها نوشته شده، خیلی بیشتر از ترانه‌هایی است که خواننده‌ها خودشان سروده‌اند، ‌اما هستند خواننده‌هایی که در ترانه سرایی هم دستی بر آتش دارند و محسن چاووشی جزو همین گروه است.

یک خواننده‌ی آشنا با فن ترانه سرایی حتی اگر متن تمام کارها را خودش قلمی نکند، لااقل اشراف او بر این حوزه آنقدر هست که ترانه‌هایش را طبق سلیقه‌ای حساب شده گلچین کند و آن‌ها را به یکدستیِ متوازن تالیف برساند.

  • مجتبی قره باغی

 تقدیم به کسانی که نامشان روی هیچ اتوبان و هیچ بن بستی نیست.

تدوین : مجتبی قره باغی - استفاده از فیلم سفر به چذابه عمو رسول - با صدای شهید سید مرتضی آوینی - مجسن چاوشی - فردوین آسرایی -


  • ۲ نظر
  • ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۴۳
  • مجتبی قره باغی

موزیک نخل های بی سر - خرمشهر و خون و جهان آرا

 
bayan tools محسن چاوشینخل‌های بی سر

دانلود موزیک

  • ۰ نظر
  • ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۳
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات