نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ» ثبت شده است

ای مردم، در راه هدایت به جهت کمی اهل آن وحشت نکنید؛ زیرا مردم بر سر سفره ای جمع شده اند که سیر شدن از آن کوتاه و گرسنگی به آن دراز است.

ای مردم، مخلوقات را خشنودی و ناخشنودی دسته بندی می کند. جز این نیست که شتر ثمود را یک مرد پی زد و خداوند متعال عذاب را برهمه قوم ثمود تعمیم داد؛ زیرا عموم آنان بر کار ثمود رضایت داشتند. 

                                                                               نهج البلاغه خطبه 201

  

بالارفتن شدید سن ازدواج، افزایش فساد و بی عفتی و بی غیرتی در جامعه، تبدیل معروف به منکر و منکر به معروف ......لااقل نا خشنود باشیم از آنچه می گذرد.

مَنْ خَطَبَ إلَیْکُمْ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَ أمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إلاّ تَفْعَلُوهُ تَکْنُ فِتْنَهٌ فِی الاْرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرْ.

«تهذیب الأحکام، ج 7، ص 396، ح 9»

امام جواد - علیه السلام - فرمود: هر که به خواستگاری دختر شما آید و به تقوا و تدیّن و امانتداری او مطمئن می باشید با او موافقت کنید وگرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگی در روی زمین خواهید شد.

 

  • منصوره اولیایی

فارسی وانیسم‌ و شیرینی خیانت در اثری از "فرهادی‌" درجه دو

"میلاد جلیل زاده"

"رویا" یک معلم خانگی پیانو و همسرش "علی‌" (حسین پاکدل‌) دندانپزشکی 50 ساله است، "رویا‌" با "پرهام معینی‌" نامزد این دختر جوان که "نسیم‌" نام دارد تماس گرفته و از رابطه‌ی همسرش با او مطلع می شود.


کاجها


باشگاه خبرنگاران؛ "رویا" (مهناز‌ افشار‌) یک معلم خانگی پیانو و همسرش "علی‌" (حسین پاکدل‌) دندانپزشکی 50 ساله است بعد از مسافرت "علی‌" به خارج از کشور یکی از شاگردان جوان "رویا‌" هم ناپدید می‌شود، "رویا‌" با "پرهام" یعنی نامزد این دختر جوان که "نسیم‌" نام دارد تماس گرفته و از رابطه‌ی همسرش با او مطلع می شود.

خود او هم بعد اطلاع یافتن از این ماجرا با پسر مجردی‌ به نام "نریمان‌" (صابر ابر) رابطه برقرار می‌کند و بعد از بازگشت "علی‌" از سفر به او می گوید که دوباره توانسته حسی را که طی چهارده سال زندگی مشترک در خود خفه کرده بود دوباره زنده کند.(برف روی کاج ها)

  • ۰ نظر
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۳۲
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات