خواب دیدم!
چه خوابی؟
خواب دیگه!
میفهمم! منظورم اینه که خواب چی دیدی؟
اهان! میگم برات ولی باورش نکن.
باشه تو بگو من قول میدم باور نکنم.
یه عده دور یه میز نشسته بودن و میگفتن اینطور نمیشه... زدید باید بخورید. اونها میگفتن باشه زدیم شما هم زدید، در ضمن اول شما زدید و شهید گرفتید از ما!
خوب که چی؟ زورمون میرسه میزنیم، جرات دارید بزنید:)) مگه جیگرشو دارید؟
داشتیم و زدیم.
خب حالا ما هم کار داریم باهاتون.
نشد دیگه شمام بعدش زدید.
نه دیگه ما میزنیم باید کشته بگیریم.
یعنی چی؟ اینطوری نمیشه که؟!
بشه نشه مهم نیست. ما کشته میگیریم. شما حرف انتقام سخت رو میزنید ما انتقام سخت رو واقعا میگیریم.
خب؟
خب به جمالت. چند تا از رئوس مملکت رو باید حذف کنید.
زرشششششک. نچایید؟
یا حمله مستقیم به کشور و مردمتون؟
خب یعنی میخواید چه کنید؟
یا مردم رو میزنیم یا رییس جمهور و وزیر خارجه تون و یک نظامیتون حذف بشه.
باشه رییس جمهور وزیر و یه نظامی مال شما. بزنید.
نه زدن نه، جنجال بیشتر میشه. خودتون با هر شیوه ای دوست دارید حذفشون کنید.
هلیکوپتر افتاد.
از خواب پریدم.
خدارو شکر همه اش یه خواب بد بود از فشار غذای زیاد آخر شب و واقعیت نداشت.
اما شهادت رییس جمهور و وزیر خارجه که واقعی بود. روحشون شاد و یادشون گرامی. درسته اقا گفت خللی در اداره کشور پیش نخواهد آمد و قطعا همینطور است اما یکهو در صفحه شطرنجمان وزیر و فیل و رخ را با هم از دست دادیم.
- ۰ نظر
- ۰۴ خرداد ۰۳ ، ۰۰:۲۳