نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

سرکوب - علاقه شخصی بنده به یاس و هیچکس

سرکوب - علاقه شخصی بنده به یاس و هیچکس

سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۲۱ ب.ظ

وقتی به آینده فکر کنی کم کار میشی

ببین رپ یه اسب وحشیه که سوار کار نداره نمیتونه کسی ازش تو ایران مایه حلال وار دراره
تا جایی که هنرمند هیچ فرقی با یه خلافکار نداره

پس هر کی سر میز ما اومد بگو که قرارداد نیاره
اینه که تا قسط ها زیاد شد کم کم ورس ها کم شد

از اون طرف چه جرم هایی که با یه امضا حل شد
یعنی که سلیقه طرف همیشه دخیله وسط همینه تحمیله نظر نتیجه تخریبه اثر

ولی وقتی که از سرت آب بگذره کلا میگی بهتره خودم تکلیفو یکسره کنم
تا اینجا عمرمو ضرر کردم هزینشم میدم من که تا همینجا رو اومدم پس بقیشم میرم

منی که از اعتماد بی جا هنوز آبستنم ولی در نهایت میدونم اینو که باعث منم
دیدم اون ها که با خنده جلو میان ناکسترن در آخر دیدم متکی به مشتی خاکسترن

فهمیدم فقط پدر مادر میگه پسرم دخترم بقیه که این اسمو ببرن مفت برن
دخترم باا ولم کن حرکت کاملا فوله یارو علنا میخواد با چشم تو رو حاملت کنه

میگه تو پسرمی قدمت رو چشممه میبینی پاش برسه حاضره گردنتو بشکنه
هر کی میخواد شیکمتو سفره کنه تا به خودت بیای اون دورا یه نقطه شده

من دیوونه میرم بیرون ولی عاقل میرم خونه دیگه هیچی نمیتونه منو غافلگیرم کنه
حتی اون که با شخصیت با یه صدای سلامت میگه دارم میرم فلان جا ولی کرایه ندارم

میگی کمک کنم از بقیه خواهش نکنه فردا میبینی همونجاست یارو کارش همونه
اینه که شک از تو خیابونو کوچه میاد و مغز تبدیل میشه به هوش سیاه

اینجا بچه تمرین میبینه با یه لحنه محکم اول از همه یاد میگیره اون بیرون همه گرگن
میفهمه فقط خودشو ببینه بقیه همه نوکر و بالاخره شک به آدما درون ذات بچه گل کرد

تو اون سن آرزوهاش مثله ناموسشه ولی نابودیه آرزوها میشه آموزش بعدی
یعنی آینده هات بهت تحمیل شدن بذار منظورمو یه جور دیگه تکمیل کنم

یادمه بچه بودم تو جمع یکی صدام کرد بزرگ جمع بود یه کم نگاهم کرد
بهم گفت میخوای چیکاره شی بهش گفتم فضانورد گفت پول رو زمینه دنبالش تو فضا نگرد

تو درسهاتو قبول شو فضا مضا پیشکشت با دو تا جمله میخواست آرزوهام هیچ بشه
میدیدم همه نمه میخندیدن زیر لبی میخواستم که آب شم برم زیر زمین

الان هم زیر زمینم وقتی خوردم از همه لگد حداقل اینجا هیشکی منو مسخره نکرد
اونی که رو نداشت تو داشت ولی میدونست چشه

مدام با خودش گفت از این بد تر هم میتونست بشه
هر چی بود گذشت فقط جای زخمش موند مینویسمو مینویسمو بالا میره گردش خون

روزی رو میبینم جوری حالم خوبه که چسبیدم به سقف اون روز اگه منو دیدی فقط بگو حقش بود
البته شاید فکر بکنی که موزیک شغل منه ولی نه موزیک یه عشقه که توم شعله وره

ولی در واقع این روزا هدف هام تویه بیراهه اسیره سن که میره بالا میفهمی که بی مایه فطیره
اسم امروز هست فردا نه میگین چرا خب فردا از ما بهترون میان ما میریم کنار

نمه نمه دور و برت خالی میکننو میبینی میپیچن پس الان آینده رو میسازم میگیری چی میگم
یه وقتی میرسه پیر و چروکیده شی خط های صورتت راه مرگ رو کروکی کشید

میخوام اون روز کنار دریا باشم کف پامو بذارم تو آب تماشا کنم نوه هامو
تو ساحل باهاشون بازی میکنم گل میخورم بعد خسته میشم رو ماسه ها شل میکنم

باده خیام میرم بالا به یاد ایام یه حاله کمیاب یه حس عجیب داره جریان
تو رگام با این رویا سرگرمم فقط حقیقت بهم گفت برگردم عقب
انگار یه تکون یه زمین لرزه منو دوباره برگردوند به همین لحظه

تکست آهنگ سرکوب یاس

به من راه چاه رو یاد دادن نه راهو چاهو افتادم تو چاه همون جا رو آب و جارو کشیدم
کی میتونست بره جلو بهتر از من اینا که اسم بردی همه مثل پسرمن

ببینم اینا زمان شروع ما کجا بودن حالا تیکه میندازن واسه ما شاه غلام شدن
اینا تو وان حموم خونشون ناخدا بودن دم در آوردن واسه ما ناقلا شدن

این همه سال کارو بینم کی دید اینا میخوان بگم این زیرزمین اینم کلید
میکروفون تو دست تو یعنی اتم دست داعش پس بهتره این کلید بمونه دست صاحبش

نظر تو خودجوشه سالم نیست بو میده کد روشه
منو نقد نکن از خودتون مایه بذارین صد تومنی پاره های لای هزاری

همین مونده اینا برام تز بدن فقط بهت اینو لای پرانتز بگم
ما خیلی کارا کردیم نگفتیم که ریا نشه این روزا قضاوت هر کی از رو قیافشه

واسه من این قصه ها عادیه همه قاضی شدن این استعداد ذاتیه
بری میگن فرار کرد وطن فروش اگه بمونی هم میگن یارو اطلاعاتیه

زنده باد حاشیه تو مغزش چیاست یارو آدم حساب کار دستش میاد
کار درست رو میکنی میگن قصدش ریاست کاری هم نکنی میگن قلبش سیاست

من کارم غمگینه چون بارم سنگینه کمبود گذشته هام فقط با رپ تامینه
وقتی زوار زندگیم داره راحت در میره اون لحظست که خودکارم با کاغذ ور میره

من رپ نکردم رو شکم سیری واسه کل کل و بچه بازی یه کم پیریم
اون هم قابل احترامه حاصل استعداده چون حرف خاصی توش نیست فاقد اعتباره

با رپ میشه در جنگ تاخت با رپ میشه فرهنگ ساخت
با رپ میشه رویا رو نشون داد با رپ با کلمه میشه دنیا رو تکون داد

مطمین باش من این واژه ها رو واسه وزن و قافیه به هم دیگه وصل نکردم
من این واژه ها رو بالا آوردم از حقیقته تلخی که هضم نکردم

از روزگار میگذرم نشونه میگیرمو تویه خال میزنم
گذشته ها رو مثله پوست مار می کنم صدامو از تو شهر و خونه های میهنم میشنوم

از روزگار میگذرم نشونه میگیرم و تویه خال میزنم
گذشته ها رو مثل پوست مار می کنم صدامو از تو شهر و خونه هاش میشنوم موندگار میشوم

ذهنم جوونه ولی مخ پیره چشمم از دید زدن زن لخت سیره
وقتی که صبح تا شب مثل جغد خیره به دفتری که ورقهاش داره به چخ میره

خب دیگه پف زیر جفت دیده هام یعنی استرس بیخوابی و قفل ایده هامو
باید جمع کنمو بریزم به کل زیر پامو تهش باید برم بی نتیجه مفت زیر خاک

افت خیز ما به قلم نوک تیز یاس همه تویه خیابون هاییم با کلی نقاب
اونی که روبروته و داره گل میگه باهات روی همه چیت دقیقه حتی کلیه هات

صبح میشه باز که البته صبح نیست وسط ظهره وقت میره واسه خالی کردن عقده
نشستی به تماشای رفتن عمرت عقربه تنده راه مصرف قرصه

توی کله جای مغز معدن سربه جایگزین آب شده شربت سرفه
نون تو خون تو خونه شده برکت سفره هنر واسه هنرمندا مدرک جرمه

تهش فقط ازت می مونه دفتر کهنه کف زمین بشینی در حسرت قله
تو بحث منطقی همیشه مغلطه برده اصل حرف رو فقط جنگ و اسلحه گفته

از روزگار میگذرم نشونه میگیرمو تویه خال میزنم
گذشته ها رو مثله پوست مار می کنم صدامو از تو شهر و خونه های میهنم میشنوم

از روزگار میگذرم نشونه میگیرم و تویه خال میزنم
گذشته ها رو مثل پوست مار می کنم صدامو از تو شهر و خونه هاش میشنوم موندگار میشوم

کاراکتر اصلی اول تا آخر داستانت منم کارات شنیده شدن تنها دلیله بازتابت منم
تو هیچی نداری بگی سوژه کاغذ آ چهارت منم تو مهره نیستی اگه باشی بازم آچارت منم

با یه عطسه فیدی یه مغز چرکی لنگه بیتی یه متلکی وسط یه بحث جدی
البته مهم نیست که ببیننت به دید چی واست مهم اینه که تو فقط شنیده شی

بحث من یه خطر جدیه که پیشه رومونه نفوذ یه جنون که میکنه ریشه تو جونت
سکوته مرگباری که حس میشه تو خونت وقتی هم خون تو شیشست هم شیشه تو خون

اینا رو دیدیم بعد میریم میگیم که دشمن زبونه ببین دشمن زبونه چون که مک فقط لفظیم
تو عمل فقط به ترکوندن هم کمر بستیمو طبق عادت سبب اصلی یعنی بغل دستی

میخوای به هر بهونه شده بهش بپری چرا که فکر میکنی تو از همه فرشته تری
تمام تصورت از این سرزمین یه جهنمه اینه که میخوای یه راست بری تو بهشت برین

میگی باید برم اینجا دیگه کلا پوسیده اینجا پر از یس اونجا پر از امیده
ببین وقتی غذای گندیده لای مبل مونده باشه هر جا نقل مکان کنی بازم خونت بو میده

آزادی آرامش اینا حرف نمادین خودته ولی خصلت هایی تو ما نهادینه شده که
هر جا بریم با ماست یه فاز عجیب و غریب تضاد شدید بین سنت قدیم و جدید

تو میری اونجا اونا اینجا غارشون رو کندن حتی توی تحریم به ما بارشون رو پک پک
به ما فروختنو خیلی ساده قالمون رو کندنو حالشون رو کردن خ…شونو تک تک

تمومه واژه هام رو نوشتم تو خلوتم الان تو گوشت نیستم من در اصل تو کلتم
فک زدمو میرم جلو همین خطو تو میخوای سلیقت رو بشنوی یا حقیقتو

اینا میگن سرکوب کنم حرفام رو بریزم تو خودم ولی نه من حقیقت رو کشیدم رو خودم
میگن اونا که اصل زحمت رو کشیدن نخودن راه که باز شد بعد بقیه بشینن بخورن

نه تو کتم نمیره تو رو نمیدونم ولی من راه بی نتیجه رو شروع نمیکنم
من از سرکوب رویاهای خودم سکو ساختم دیگه چاقو تو رویای بقیه فرو نمیکنم

دانلود
  • مجتبی قره باغی

سروش هیچکس

سرکوب

هیچکس

یاس

یاسر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات