نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرکوب» ثبت شده است

مکانیزم های دفاعی روانی - معرفی کتاب

سلام

صبحتون بخیر

یه روز دیگه رو به حول خدا بیدار شدیم و در حال سپری کردنش هستیم

شکر خدای را...

این کتاب رو همین امروز صبح شروع کردم

مجموعه ای از مقالات زیگموند فروید در خصوص مکانیزم های دفاعی انسانه که در ناخودآگاهش تصمیم به اجرای اونها میگیره.

من و من برتر از درونیاتیست که فروید در این کتاب به اون اشاره میکنه و تصمیم گیرنده نهایی بر نهادهای اجرایی ذهن من برتر میدونه.

اینکه فرد از بدو تولد با اموری که از اونها نهی میشه، مکانزیم دفاعی روانیش شروع به فعالیت میکنه. فروید اولین مثال و مواجهه رو در دوران کودکی که تقریبا فهم و شعور انسانی قابل مشاهده شده، نهی کودک از بازی با مدفوعش بیان میکنه و ناخوداگاهی که این سرکوب رو به عمق تاریک آرشیو ذهنش میبره و حتی ممکنه برخی از این سرکوب ها برای همیشه فراموش بشن اما در ضمیر ناخودآگاه حضور دارن.


متن معرفی کتاب به نقل از سایت فیدیبو:

نقد و بررسی کتاب مکانیزم‌های دفاع روانی

‌درباره‌ی کتاب مکانیزم‌های دفاع روانی  اثر زیگموند فروید

کتاب مکانیزم دفاعی نوشته‌ی زیگموند فروید است. این کتاب مبانی و نظریات فروید را درباره‌ی دفاع توضیح می‌دهد. مترجمان کتاب برای فهم بیشتر و بهتر این موضوع در ابتدا نکات کلی‌ای را درباره‌ی ادبیات فروید شرح داده‌اند: «او معتقد است که بسیاری از رفتارهای انسان، به ویژه رفتارهای پرخاشگرانه که ریشه ی اختلالات روانی هستند، تحت تاثیر انگیزه های ضمیر ناخودآگاه می باشند، اما می توانند با انتقال به بخش خودآگاه و از طریق معالجات روانکاوانه درمان شوند.

کتابی که پیش روی شماست، مجموعه مقالات پراکنده و نظریه های فروید درباره ی مکانیزم های دفاعی ضمیر ناخودآگاه می باشد که از سایت های اینترنتی و مقالات و کتب تالیف شده ی مختلف گردآوری و ترجمه شده است. او بیان می دارد که شخصیت از سه سطح تشکیل شده است: 

« نهاد » یا « اید »  که با نیازهای جسمی سر و کار دارد و مطابق اصل لذت طلبی عمل می کند؛ 

« فرامن » یا « سوپرایگو » که همان وجدان است و با اخلاقیات در ارتباط، 

و « من » یا « ایگو » که وظیفه اش برقراری تعادل بین خواسته های « نهاد » و « فرامن » است.

بنابراین « من » ، مهم ترین هسته ی شخصیت فرد است که می تواند در برابر هیجانات، اضطراب ها، شکست ها، تحقیرها و... مورد تهدیدات جدی قرار بگیرد. در این میان مکانیزم های دفاعی دست به کار شده، با محافظت از « من » در برابر این مشکلات عاطفی، سعی می کند تا با ایجاد سازگاری و تسکین اضطراب، آرامش را به فرد بازگرداند.»



  • مجتبی قره باغی
سرکوب - علاقه شخصی بنده به یاس و هیچکس

وقتی به آینده فکر کنی کم کار میشی

ببین رپ یه اسب وحشیه که سوار کار نداره نمیتونه کسی ازش تو ایران مایه حلال وار دراره
تا جایی که هنرمند هیچ فرقی با یه خلافکار نداره

پس هر کی سر میز ما اومد بگو که قرارداد نیاره
اینه که تا قسط ها زیاد شد کم کم ورس ها کم شد

از اون طرف چه جرم هایی که با یه امضا حل شد
یعنی که سلیقه طرف همیشه دخیله وسط همینه تحمیله نظر نتیجه تخریبه اثر

ولی وقتی که از سرت آب بگذره کلا میگی بهتره خودم تکلیفو یکسره کنم
تا اینجا عمرمو ضرر کردم هزینشم میدم من که تا همینجا رو اومدم پس بقیشم میرم

منی که از اعتماد بی جا هنوز آبستنم ولی در نهایت میدونم اینو که باعث منم
دیدم اون ها که با خنده جلو میان ناکسترن در آخر دیدم متکی به مشتی خاکسترن

فهمیدم فقط پدر مادر میگه پسرم دخترم بقیه که این اسمو ببرن مفت برن
دخترم باا ولم کن حرکت کاملا فوله یارو علنا میخواد با چشم تو رو حاملت کنه

میگه تو پسرمی قدمت رو چشممه میبینی پاش برسه حاضره گردنتو بشکنه
هر کی میخواد شیکمتو سفره کنه تا به خودت بیای اون دورا یه نقطه شده

من دیوونه میرم بیرون ولی عاقل میرم خونه دیگه هیچی نمیتونه منو غافلگیرم کنه
حتی اون که با شخصیت با یه صدای سلامت میگه دارم میرم فلان جا ولی کرایه ندارم

میگی کمک کنم از بقیه خواهش نکنه فردا میبینی همونجاست یارو کارش همونه
اینه که شک از تو خیابونو کوچه میاد و مغز تبدیل میشه به هوش سیاه

اینجا بچه تمرین میبینه با یه لحنه محکم اول از همه یاد میگیره اون بیرون همه گرگن
میفهمه فقط خودشو ببینه بقیه همه نوکر و بالاخره شک به آدما درون ذات بچه گل کرد

تو اون سن آرزوهاش مثله ناموسشه ولی نابودیه آرزوها میشه آموزش بعدی
یعنی آینده هات بهت تحمیل شدن بذار منظورمو یه جور دیگه تکمیل کنم

یادمه بچه بودم تو جمع یکی صدام کرد بزرگ جمع بود یه کم نگاهم کرد
بهم گفت میخوای چیکاره شی بهش گفتم فضانورد گفت پول رو زمینه دنبالش تو فضا نگرد

تو درسهاتو قبول شو فضا مضا پیشکشت با دو تا جمله میخواست آرزوهام هیچ بشه
میدیدم همه نمه میخندیدن زیر لبی میخواستم که آب شم برم زیر زمین

الان هم زیر زمینم وقتی خوردم از همه لگد حداقل اینجا هیشکی منو مسخره نکرد
اونی که رو نداشت تو داشت ولی میدونست چشه

مدام با خودش گفت از این بد تر هم میتونست بشه
هر چی بود گذشت فقط جای زخمش موند مینویسمو مینویسمو بالا میره گردش خون

روزی رو میبینم جوری حالم خوبه که چسبیدم به سقف اون روز اگه منو دیدی فقط بگو حقش بود
البته شاید فکر بکنی که موزیک شغل منه ولی نه موزیک یه عشقه که توم شعله وره

ولی در واقع این روزا هدف هام تویه بیراهه اسیره سن که میره بالا میفهمی که بی مایه فطیره
اسم امروز هست فردا نه میگین چرا خب فردا از ما بهترون میان ما میریم کنار

نمه نمه دور و برت خالی میک
  • ۰ نظر
  • ۲۹ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۲۱
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات