یادداشتی بر فیلم سکوت " Silence "
"سکوت" خدا فیلمی است از مارتین اسکوسیزی کارگردان مطرح و به نام هالیوود. فیلمی که مصائب مسیح را اینبار با پدران مبلغ به ژاپن می برد و چالشی بزرگ میان مسیحیت و بودا خلق می کند.
رودریگرز و گاروپه دو کشیش پرتغالی قصد سفر به ژاپن را دارند تا به شایعاتی که درباره استادشان که سالهاست برای تبلیغ به ژاپن رفته و می گویند مرتد شده، پایان دهند.
فیلم در سیاهی با صدای جیرجیرک های جنگلی آغاز می شود و ناگهان با پدیدار شدن نام فیلم" سکوت"، مخاطب شوکه می شود و البته در ناخودآگاه ذهنش نیز کمی دلهره می افتد. بر خلاف فیلم های کلاسیک بدون "فید این" (عبور نرم از سیاهی به فیلم) با جامپ و پرش به داخل تصویر پرتاب می شویم. تصویری به شدت خشن از یک ژاپنی ایستاده در مه با چوب دستی و کلاه کشاورزان ژاپنی و دو سر بریده در کنارش.
اسکورسیزی به خوبی فضای وهم آلود و پرسش آمیز را با بخار و دود مانند فیلم های کوراساوا خلق کرده است.گویی ارواح فیلم رویاها در جنگل به تصاویر آغازین سکوت خواهند رسید.
راوی فیلم در آغاز، شخصی کشیش به نام فررا است که گمشده داستان می باشد و جستجو برای یافتن وی دستمایه اصلی فیلم گردیده.
در ادامه با صحنه ای مواجه می شویم که ظاهرا مارتین اسکورسیزی در آن قصد دارد معنایی را با نماد و نشانه بروز دهد. بعد از سماجت دو کشیش (رودریگرز و گاروپه) برای یافتن پدر فررا، نمایی به نمایش در می آید که با لنزی نزدیک به "فیش آی" تصویر برداری شده و جز حرکت غرب به شرق بازیگران درون نما که گویای قصد سفرآنها از اروپا به ژاپن است، معنایی دیگر برایش نمی توان یافت. نمایی خلاقانه که با وجود تغییر شکل در ظاهر نما تغییر خاصی در بازیگران درون قاب ایجاد نمی کند. کشیشها روی پلکانی در حال پایین رفتن هستند اما هیچ حسی مبنی بر پایین رفتن آنها در مخاطب ایجاد نمی شود.
به فیلم برمی گردیم. بالاخره دو کشیش روزنه ورود خود را از چین به ژاپن می یابند و با شخصی دائم الخمر به نام کاچیرو که ظاهرا مسیحی شده به سمت سواحل ناکازاکی حرکت می کنند.
کارگردان کشاورزان بدبخت و بیچاره ی ژاپنی علاقه مند به مسیحیت را انسان های سختکوش جلوه داده که به خاطر حفظ اعتقادشان حاضرند جان خود را فدا کنند اما رودریگرز تقیه را به آنان می آموزد. چنانچه با تورقی در تاریخ به اطلاعاتی درباره "مسیحیان مخفی ژاپن" بر می خوریم که برای حفظ دینشان سیصد سال آن را از امپراطور های مختلف مخفی نگه داشتند. گرچه آنها در ظاهر بودایی هستند ولی مانند دیگر بوداییان ژاپنی زندگی خوبی ندارند. پس بهشت عیسی ع برای راحت تر زندگی کردن و کنار آمدن با مصائب و مشکلات دنیا جذابیت بیشتری برای ایشان دارد تا جایی که در قسمتی از فیلم رودریگرز عده ای دختر و پسر کشاورز را می بیند که در گوشه ای به بند کشیده شده اند و مهایی مرگ هستند. از آنها علت آرامش آنها را می پرسد. دختر کشاورز می گوید قرار است به بهشتی برویم که دیگر در آنجا هیچ مشقتی نیست.
کمی قبل تر رودریگرز به خاطر کاچیرو لو می رود و دستگیر می شود. آری کاچیرو مانند یهودا مسیح را به سکه هایی اندک می فروشد و می گوید: پدر درست است که من تو را فروختم اما خدا بنده ی بدی مثل من را هم خواهد بخشید. این جمله مخاطب را به یاد جمله ی معروفی از آل پاچینو در اسکارفیس می اندازد؛ در کودکی از خداوند دوچرخه ای خواستم اما به زودی فهمیدم کار خداوند چیز دیگریست، بنابراین دوچرخه را دزدیدم و از خداوند خواستم که مرا ببخشد.
پس از فراز و نشیب های فراوان رودریگرز تسلیم می شود و او نیز بنا بر تقیه، روی از دین خود بر می گرداند. اما در آخر با المانی از مسیحیت که آن را از پیر مردی مسیحی که فقط غسل تعمید را از کل مسیحیت می دانست هدیه گرفته بود جان می دهد.
حالا اگر روزی محققی قصد داشته باشد درباره مسیحیان مخفی ژاپن تحقیق و مطالعه ای انجام دهد، با وجود کمبود اطلاعات، کافیست، به فیلمی آمریکایی مراجعه کرده تا به عنوان سندی مهم، قسمتی از تاریخ مجهول ژاپن را درک کند.
یادداشت// مجتبی قره باغی.
این فیلم محصول 2016 آمریکاست و در ژانویه 2017 اکران شد.
Director:
Writers:
Jay Cocks (screenplay), Martin Scorsese (screenplay) | 1 more credit »