نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

سینما...یک روز معمولی/ یادداشتی از صادق فرامرزی

پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۳۱ ب.ظ
وهم مصور،هنر هفتم،آینه جادو،سینما...هرچه که اسمش را بگذاریم امروز روزش است ولی در خارج از تقویم،اگر کادرکوچک سمت راست «اعتماد»را نمی دیدم شاید به ذهنم خطور نمی کرد که 21شهریور با یک روز معمولی فرق دارد،هرچند سینمایی که در نهایت معمولی است نمی تواند روزی غیرمعمولی را برای یک مخاطب معمولی سینما که نه روشنفکر است نه مشترک ماهنامه «فیلم»رقم بزند.سینما!بگذارید کمی فکر کنم،سی نما...سینما آره همین سینما رویای خیلی هاست،خیلی ها از جیب پدرشان صدها میلیون بذل و بخشش میشود تا چند سکانس یک فیلم ویدئویی را بازی کنند شاید بتوانند به دل یک تهیه کننده بنشینند و دفعه بعد بجای جیب پدر از رانت تهیه کننده ای جلوی دوربین بروند!آری سینما رویاست،رویای جوان عشق هیچکاک و تارکوفسکی که باید با ظاهر عجیب و غریبش آخرشب ها به زور از کنار سینما فرهنگ خیابان شریعتی که مخصوص مخاطبان غیرمعمولی است جمع و جورش کرد و گفت برو بخواب شاید فردا رویای کیارستمی شدنت واقعیتی شد در حقیقت نابحق سینمای کشور...سینما رویای جوانی هم هست که ده بار دفتر جدید باز کرده تا یک فیلمنامه را جدا بنویسد اما وسط داستان و شروع تعلیق شوخی شوخی دفترش را پاره کرد و فراستی وار گفت:این فیلم در نمیاید،شخصیتش مقواست،کاراکتر نیست،تیپ است.
سینما رویای خیلی هاست اما میدانم دیگر سالهاست نه رویای پابرهنه هاییست که «بچه های آسمان»مجیدی را 10بار دیدند تا فراموش کنند کفش های خودشان هم پاره است نه رویای «عباس»هایی که در نزدیکی لوکیشن خیلی از فیلم ها در همین ولنجک و آسایشگاه ثارالله تنها فعالیت زندگیشان به جبر قطع نخاع بودن شده خوابیدن روی تخت و ناتوانی از تکان یک انگشت و دیدن ده باره «آژانس شیشه ای»حاتمی کیا تا قهرمان های این آب و خاک دنبال قهرمانی به نام «حاج کاظم»چشمشان به در آسایشگاه خشک و خیره باشد شاید کسی فریاد بزند اگر شما هم فارسی حرف میزنید باید معنی این غیرتو بدونید،نذارید این غیرت خشک بشود!دنبال حاج کاظمی هستند تا به اهالی این شهر بگوید برای صبرتان فقط یک یاعلی میخوام...این سینما تلخی زندگی فلاکت بار اهالی«سعادت آباد»را نشان داد تا شاید مردم بفهمند سعادت مردمان این آبادی بورژوازده که باید هیکلشان را طلا گرفت که نماد گذار جامعه مفلوک سنتی به بهشت مدرنیسم هستند به کجا ختم میشود،به جایی که دیگر جای «ضیافت» کیمیایی خالی میشود و هیچ کاراکتری نمی گوید 20سال است عشقم به خواهر عباد را پنهان کردم و گفتم اگر خواهر رفیق ناموس خود آدمه چطور میشه دل آدم جلوش بلرزه!آری سعادت مردمان این آبادی چشم دوختن های ضربدری جماعت سرمایه داری بود که ناموس یکدیگر را نشانه میرفتند اما این سینما هیچگاه فلاکت زندگی مردمان آبادی های دورافتاده این مملکت که 8سال جنگیدند و بعد از یک عمر جای چشم به ناموس کسی دوختن ناموس داری کردند و حالا بعد از اینکه چاه های نفت زیرپایشان با چند قطعنامه وضع مرکزنشین ها را سیاه کرد باز هم سهمی از زیر پایشان به ازای 8سال جنگیدن را دریافت نمی کنند و هنوز بشکه به دست دنبال کامیون حامل نقت و گاز میدوند...بگذار کمی سیاسی حرف بزنم یاد 5سال پیش روزی که مقابل جماعتی شعار دادیم:«ایران فقط تهرون نیست،تهرون فقط شمرون نیست»آری این سینما هنر کند سینمای شمیرانات باشد،سینمای یک و نیم درصد مردم که خودشان هم تحمل دیدن سینمایشان را ندارند پس همان بهتر که 21شهریور از تقویم این کشور حذف شود تا به دروغ نگوییم روز ملی! سینما مبارک...این سینمای رویای ما نبود!
همیشه در دوران کودکی وقتی بعد از «دایره سرخ»شورجه حالمان عوض میشد و با رویای 5-6سالگی مان هوس می کردیم با یک هواپیما تا خود آمریکا برویم و آدم بد قصه هایی که حاصلش میشد نفس های سعید «از کرخه تا راین» را با چند راکت و موشک بکشیم به ما میگفتند:عموجون فیلم زیاد میبینی؟...ما زیاد فیلم دیدیم اما سینما را نفهمیدیم چون دوست نداشتیم مخاطب خاصی باشیم که پای «هامون»مهرجویی خشکش بزند،ما عاشق مقاله «چرا جهان سومی ها هامون میسازند؟»آوینی بودیم و دوستان غیرعوام هامون باز،بگذارید اصلا بگویم چقدر سینما میفهمم و نمی فهمم...نه آنقدر سینما را می فهمم که پای فیلم های کیارستمی مثل روضه ظهر عاشورا پیراهن پاره کنم تا شاید بگویند فلانی اینقدر سینمافهم است که جای تمسخر «شیرین»و«مشق شب»کیارستمی به دم آقا عباس کلمه استاد ببندد نه آنقدر از سینما پرتم که ندانم که حتی مهرجویی بازها و کیمیایی بازها هم وقتی در جشنواره «اشباح»و«متروپل»را دیدند به بلاهت فیلم خندیدند...نه آنقدر سینما را می فهمم که بگویم صف های طویل کنار سینما برای دیدن فیلم های ده نمکی مشتی اجیرشده اند که نظام فرستاده تا بگوید فیلم های ما فروش می کند نه آنقدر از سینما پرتم که نفهمم وقتی سه سال پیش در همین روز ملی سینما«پارک ملت»نظرسنجی گذاشت که بهترین فیلم تاریخ سینما کشور از نظر مردم چیست و مجری برنامه و دو منتقد مهمانش یک ساعت و چهل پنج دقیقه جفت پا در صورت ده نمکی پریدند و در نهایت«39درصد گفتند اخراجی ها،16درصد گفتند آژانس،10درصد مادر،8درصد طلاومس و فقط 6درصد گفتند جدایی»یعنی چه؟...نه آنقدر سینما را می فهمم که بگویم زنده باد سینمای خصوصی غیردولتی سفارشی نساز نه آنقدر از سینما پرتم که نفهمم این هارت و پورت به جماعتی که ریال به ریال فیلم هایشان را فارابی داده یا حوزه و اگر خلافش ثابت شود هم مرکز گسترش سینما تجربی و هزارنهاد دولتی دیگر تقبل money کردند برای دلار به دلار پول پلان به پلان فیلم از هزینه صادرات نفت همان مردم فلاکت زده که در سطر بالا توصیف آبادیشان رفت نمی آید...نه آنقدر سینما را می فهمم که پای «آذر،شهدخت،پرویز و دیگران»خوابم نبرد نه آنقدر از سینما پرتم که نفهمم اگر جوایزه «چ»را به «رستاخیز»نمیدادند و همه میفهمند این همه سروصدا برای یک فیلم ماقبل معمولی بوده است که کارگردانش یک سال در کمد نگه داشت تا به اسم احمدی نژاد و شمقدری تمام نشود چه آبروریزی میشد...نه آنقدر سینما را می فهمم که شب پای سجاده دست به دعا منتظر اهدای اسکار به اصغر سینمای ایران باشم نه آنقدر از سینما پرتم که تاسف اهدا اسکاری را به آرگو بخورم که در همان سال اول برگزاری خود در بیانیه سالانه اش بر «حمایت از صنعت سینمایی آمریکا و ترویج ایدئولوژی آمریکا تحت عنوان رویای آمریکایی و فرهنگ و اندیشه لیبرالی»تاکید کرد...نه آنقدر سینما را می فهمم که مخاطب خاص سینما شهیدثالث و تقوایی باشم نه آنقدر از سینما پرتم که مثل عوام الناس به میزانسن ها در توالت بسته شده فیلم عطاران بخندم و بعد بگویم سینمای ده نمکی مبتذل است...

سعید بیابانکی چندسال پیش شعری گفت بس جنجالی ولی نه در حد و اندازه تجمع کفن پوشانی که فکر کردند دارند کاری غیر از بالا بردن فروش فیلم جیرانی می کنند که میگفت:رشته ام هست کارگردانی/ولی از منظر مسلمانی/چند سالی است در بلاد فرنگ/طی یک ارتباط تنگاتنگ/با اجانب شبانه محشورم/چه کنم از بلاد خود دورم/دشمنم با سکانس های لجن/مرگ بر سینمای مستهجن...خاتمی ماتمی مرا سننه/یا کیارستمی مرا سننه/گاه و بیگاه سینما بد نیست/اندکی حاتمی کیا بد نیست/سینمای یه قل دو قل خوب است/ایرج قادری به کل خوب است/رشته ی من زبیخ و بن الکی است/عشق من سینمای ده نمکی است...حکایت ما مخاطبان معمولی این سینما غیرمعمولی یک چیز در همین مایه ها بوده،شرمنده ما بجای مقالات علی معلم در مجله فیلم و کافه سینما،سه جلد آینه جادو آوینی را چندبار خواندیم شاید اصلا دلیل این غیرمعمولی بودن ما همین است که جای خواندن چند مقاله از علی معلم مقالات آوینی را چندبار خواندیم.به رویمان نیاورید ما همیشه آرزو داشتیم سینماگر حکومتی باشیم،سفارشی ساز باشیم تا شاید یک تنه روسیاهی سینمایی که 26سال است عرضه ساختن یک فیلم در مورد ایرباس و وینسنس را ندارد به جان بخریم و در جواب «بدون دخترم هرگز»جای فرستادن دختر این مملکت دروغ زده به بلادی که شوالیه اش را به شجریان میدهد یک فیلم اکران کنیم و بگوییم نفس های «سعید»دست پخت شیمیایی های کشور جشنواره کن است.این روزها مصلحت است معتدل صحبت کرد پس بگذارید محافظه کار شوم و حرفهای دیگران را بزنم تا فردا چیزی به نام من تمام نشود و این مطلب با سخن سیدمرتضایی تمام شود که گفت:«در جهان امروز عموم هنرمندان حق مسلم خود میدانند که در مورد عموم مسائل اظهار نظر کنند،چرا که میگویند:«تخیل آزاد لازمه کار هنری است.»اما چون از تعهد با آنها سخن گویید روش ترش می کنند که «هنرمندتنها نسب به هنر خویش متعهد است و هر نوع تعهد دیگر منافی تخیل آزاد است.»به راستی مگر این «تخیل»چیست که می تواند از «تعهد»آزاد باشد؟»

منبع: سایت جوانی در همین نزدیکیها

نظرات (۲)

  • محمد رضا ندیم پور
  • سلام آقا مجتبی عزیز
    یک حرف کاملا جدی:
    وقتی مطلب رو خوندم ودیدم از کسی دیگر است،خیالم کمی راحت شد! چون مطالب خودت رو قوی تر از این مطلب می دانم.دلیل؟  بی تعارف این نوشته ی یک ارادتمند آقای ده نمکی بود.! متنی که به جای دلتنگی های واقعی از هنر سینما و جایگاهش در قبل وبعد از انقلاب ومقایسه درست و نقد وچرائی حال و روز سینمای فعلی ما ، یک نفر را نمره بیست داده و دربست سینمای ارزشی انقلاب را به نام او سند زده است.غافل از اینکه مخاطبی که سن وسالی از او گذشته و از سینمای ارزشی شکل گرفته در اوایل انقلاب و سینماگرانش مختصر اطلاعاتی دارد، هرگز نمی پذیرد که با یک طرفه گفتن، ذهن جوانان را به مطلب  خودش سنجاق کند.دراین مطلب،بسیار سطحی به نق زدن اما با قیافه حق به جانب پرداخته وبرای خالی نبودن عریضه(کاش عریضه بود) نام چندسینما گر ارزشی را آورده است ولی بسیاری را خیر. اینکه چرااز ارزشها غافل شدیم و به اینجا رسیدیم در آژانس شیشه ای هست ولی اینکه توسط چه کسانی تداوم پیدا کرد را درآثار مرحوم ملا قلی پور،بخصوص در قارچ سمی می توان دید. نام ملا قلی پورآمد(خدارحمتش کند)کسی که هم روشنفکرنماها و هم متحجرین نتوانستند حرفش را تحمل کنند.سینماگرارزشی که از هر بابی که سخن گفت بر او تاختند.چون حرف جدی او تنزل سطح تفکر وسلیقه ها را هدف قرار میداد.بحث گیشه هم مدنظرش نبود.اما توسط همان روشنفکرنماها ومتحجرین درشورای بازبینی فیلمنامه و بخشهای نظارتی اورا به حاشیه راندند همین طور حاتمی کیا ودیگران را . امروز مخاطبی که آن مسائل را نمی داند وخسته از فیلمهای پوچ وبی محتوادر سینما وتلویزیون وخرد شده در زیرفشار تنشهای اجتماعی و سیاسی می رود و اخراجی ها را میبیند ومیخندد،نویسنده محترم آن را در زمره فیلمهای ارزشی وپرافتخار نیاورد که لودگی حاکم برآن به شیوه خودش گیشه را هدف گرفته واین در ساخت قسمتهای بعدی اثبات شد.شاید بگویند مگر نمیشود مردم را خنداند و هم از ارزشها دفاع کرد؟ باید گفت بله. ولی به چه شیوه ای؟ به شیوه مثلا ایتالیائی ها؟ آنها فیلمهای کمدی ضد جنگشان سراسر لودگی و تمسخر خودشان است.چون آنها ملتی هستند که در جنگ تحقیر شدند ولی ما تحقیر نشدیم.در جنگ آسیب دیدیم اما تحقیر نشدیم چون جواب گلوله رابا گلوله دادیم وسلحشوری فرزندانمان عزت را تا ابد برایمان ارمغان آورد.حال به شیوه ایتالیائی ها بیائیم وبا کمی تغییر درلحن گفتار(آنهم به مدد گذشتن سالها و فروکش کردن غیرتها) اخراجیها بسازیم(که اگر چنین فیلمی در همان اواخر جنگ هم ساخته میشد سینمایش را آتش میزدند) وبا لودگی وتمسخر خود و اهداف دفاع مقدس و ابله نشان دادن دشمن ،سیر دل مخاطب طنز ندیده را ،بخندانیم و  وانمود کنیم فیلمی ارزشی را نمایش داده ایم؟ میشود مخاطب را خنداند و ارزشهای جامعه را ترویج کرد مثل لیلی با من است(با کمی اغماض)که البته زبان آن طنز موقعیت است. یا همین مهرجوئی که از او یاد کرده اند(گرچه بابسیاری از آثارش مخالفم) اجاره نشینها را ساخت که طنز وارزشهای اجتماعی را همزمان داشت وکلاس درسی  است برای خودش،ولی اخراجیها ظنز یا کمدی موقعیت نیست،بیشتر صحنه های آ ن تمسخر محتواست واگر چندصحنه جنگی آن راجدا کنیم دیگر لازم نیست در موردش چیزی بنویسیم.اگردر جواب اینهمه تهاجم سینمائی به انقلاب و فرهنگ وکشورمان اکنون جواب در خوری داده نمی شود دلیلش این است که خودمان ازمهمترین رویدادهای کشورمان اینگونه فیلم میسازیم. برای رویدادهای جدی کشور باید فیلم جدی ساخت و ارزشها را حفظ کرد.ما جواب تهاجم را با تهاجم داده ایم وتجربه خوبی داریم اما چه شد که در  سینمای ما بین فیلمهای ارزشی باز مانده وشکارچی شنبه بیش از یک دهه فاصله افتاد یا طنز اجاره نشینها دیگر تکرار نشد.باز بر میگردیم به اینکه زمانی بود که گیشه هدف نبود ولی با استقبال مخاطب گیشه هم تاحدودی بدست می آمد اما امروز فروش بیشتر هدف است و راه رفتن به سیاق  ومیل مشتری! امروز یعنی بعداز جنگ مدیریت ما حوصله کشمکش وایستادن برسرارزشها را ندارد و فقط در حد وظیفه  وچارت سازمانی اش عمل میکند واین دور شدن از محتوا وارزشها را در سینما وتلویزیون وبقیه هنرهای نمایشی میتوان دید و همچنین رانده شدن سینماگران به سمت بیگانه گرچه زمانی بسیاری از فیلمسازهای مادرحال وهوای انقلاب وجنگ، فیلمهای ارزشی میساختند اما با عدم تحمل کوچکترین انتقادی درآثارشان مواجه شدند و بی مهری ها دیدند و از آن حال وهوا دور شدند... هنوز فرصت هست .فیلمسازهای جوان ومستقل را جدی بگیریم واز اندیشه های خوب آنهاهم استفاده کنیم همانطور که اوایل انقلاب به آنها میدان دادیم ولی این بار تحمل انتقاد را داشته باشیم.
    موفق باشید.اگر توضیحی لازم بود درخدمتیم.

    پاسخ:
    خیر
    کاملا با صحبت شما موافقم
    به جهت ننوشتن مطلب
    از روی تنبلی مطلبی رو کپی پیست کردم که کامل نخوندم
    البته باید این رو متذکر بشم که آقای ده نمکی رو به جز در اخراجی های یک ازش دفاع نمی کنم
    اون هم به خاطر جذب دوباره مخاطب برای سینما
    سلامت باشید
     سلام
    با یه التماس دعای ویژه به روزیم...
    یاعلی
    http://shiehblog.blog.ir/

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    نوشتن‌گاه

    دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

    بایگانی
    آخرین نظرات