نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱۷۹ مطلب با موضوع «هنر» ثبت شده است

وهم مصور،هنر هفتم،آینه جادو،سینما...هرچه که اسمش را بگذاریم امروز روزش است ولی در خارج از تقویم،اگر کادرکوچک سمت راست «اعتماد»را نمی دیدم شاید به ذهنم خطور نمی کرد که 21شهریور با یک روز معمولی فرق دارد،هرچند سینمایی که در نهایت معمولی است نمی تواند روزی غیرمعمولی را برای یک مخاطب معمولی سینما که نه روشنفکر است نه مشترک ماهنامه «فیلم»رقم بزند.سینما!بگذارید کمی فکر کنم،سی نما...سینما آره همین سینما رویای خیلی هاست،خیلی ها از جیب پدرشان صدها میلیون بذل و بخشش میشود تا چند سکانس یک فیلم ویدئویی را بازی کنند شاید بتوانند به دل یک تهیه کننده بنشینند و دفعه بعد بجای جیب پدر از رانت تهیه کننده ای جلوی دوربین بروند!آری سینما رویاست،رویای جوان عشق هیچکاک و تارکوفسکی که باید با ظاهر عجیب و غریبش آخرشب ها به زور از کنار سینما فرهنگ خیابان شریعتی که مخصوص مخاطبان غیرمعمولی است جمع و جورش کرد و گفت برو بخواب شاید فردا رویای کیارستمی شدنت واقعیتی شد در حقیقت نابحق سینمای کشور...سینما رویای جوانی هم هست که ده بار دفتر جدید باز کرده تا یک فیلمنامه را جدا بنویسد اما وسط داستان و شروع تعلیق شوخی شوخی دفترش را پاره کرد و فراستی وار گفت:این فیلم در نمیاید،شخصیتش مقواست،کاراکتر نیست،تیپ است.
سینما رویای خیلی هاست اما میدانم دیگر سالهاست نه رویای پابرهنه هاییست که «بچه های آسمان»مجیدی را 10بار دیدند تا فراموش کنند کفش های خودشان هم پاره است نه رویای «عباس»هایی که در نزدیکی لوکیشن خیلی از فیلم ها در همین ولنجک و آسایشگاه ثارالله تنها فعالیت زندگیشان به جبر قطع نخاع بودن شده خوابیدن روی تخت و ناتوانی از تکان یک انگشت و دیدن ده باره «آژانس شیشه ای»حاتمی کیا تا قهرمان های
  • ۲ نظر
  • ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۳۱
  • مجتبی قره باغی

برای کسی که (قصه‌ها)ی بنی اعتماد را دیده و نیم میلیمتر انصاف در متر و معیار‌هایش وجود داشته باشد، جای هیچ شکی باقی نیست که جایزه‌ی بهترین فیلم نامه به چنین کار ضعیفی هیچوقت بدون غرض‌های خصمانه‌ی سیاسی داده نمی‌شد.

جشنواره‌ی ونیز امسال با یک فیلم افتضاح از محسن مخملباف افتتاح شد و در اختتامیه‌ی آن یکی از شلخته ترین فیلم‌های دنیا جایزه‌ی بهترین سناریو را گرفت.

برای کسی که (قصه‌ها)ی بنی اعتماد را دیده و نیم میلیمتر انصاف در متر و معیار‌هایش وجود داشته باشد، جای هیچ شکی باقی نیست که جایزه‌ی بهترین فیلم نامه به چنین کار ضعیفی هیچوقت بدون غرض‌های خصمانه‌ی سیاسی داده نمی‌شد.

قصه‌های بنی اعتماد را حتی یک بچه مدرسه‌ای هم قصه نمی‌داند چه برسد به فستیوالی که سال‌هاست خود را مکتبی مستقل در سینمای دنیا معرفی کرده، اما امسال قدیمی ترین جشنواره سینمایی دنیا، بهترین جایزه فیلم نامه نویسی اش را به بدترین داستان ایرانی داده و درباره‌ی اینکه قضیه چطور به اینجا رسید، باید گفت قصه های واقعی پشت پرده اتفاق افتاده اند نه روی پرده و برای رسیدن به یک درک واقعی از موضوع، باید سراغ قصه های واقعی یا همان (واقعیت قصه ها) برویم.

پرده‌ی اول: حضور در جشنواره‌ی فجر

سال‌های سال می‌شد که بنی اعتماد فیلمی نساخته بود و همین مطلب حضورش را در جشنواره‌ی فجر خیلی موارد توجه رسانه‌ها قرار داد. خیلی‌ها توقع داشتند که خانم بنی اعتماد برای سی و دومین جشنواره‌ی فجر، یک فیلم جدید بسازد، یعنی کاری که خیلی‌های دیگر انجام دادند و از زمان روی کار آمدن آقای جنتی به عنوان وزیر فرهنگ تا فصل بازبینی هیات نظارت جشنواره، برای چنین کاری فرصت کافی وجود داشت اما وقتی سلسله اقدامات چالش‌برانگیز متصدیان جشنواره فجر شروع شد، یکی از بدترین آن‌ها تصمیمی بود که مسئولین در مورد رخشان بنی اعتماد گرفتند.

بنی اعتماد در دوره‌ی مدیریت قبلی توانسته بود برای هفت فیلم کوتاه به طور جداگانه مجوز فیلم برداری بگیرد، اما بعد، با متصل کردن این فیلم‌های کوتاه به هم یک اثر بلند سینمایی پدید آورد؛ به این ترتیب او که از ابتدا برای ساخت یک اثر بلند سینمایی پروانه نمایش نگرفته بود، از نظر قانونی نمی‌توانست در بخش مسابقه‌ی جشنواره‌ی فجر حضور داشته باشد اما اقدام فرا قانونی برگزار کنندگان این فستیوال، راه را برای حضور بنی اعتماد در جمع فیلم سازان بخش مسابقه‌ی فجر هموار کرد.

  • ۱ نظر
  • ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۳۹
  • مجتبی قره باغی
 
سنگ
یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد
باید نشست و یک غزل تازه کار کرد
 
در کوچه می گذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذلم را دچار کرد
 
از ذهن من گذشت که با سنگ می شود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد
 
با سنگ می شود جلوی سیل  را گرفت
طغیان رودهای روان را  مهار کرد
 
با سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت
بی سرپناه ها همه را خانه دار کرد
 
یا می شود که نام کسی را برآن نوشت
با ذکر چند فاتحه ، سنگ مزار کرد
 
یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت
زد شیشه ای شکست و دوید و فرار کرد
 
با سنگ مفت می شود اصلا به لطف بخت
گنجشک های مفت زیادی شکار کرد
 
یا می شود سنگ کسی را به سینه زد
جانت از او گرفت و بدان افتخار کرد
 
یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را 
در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد
 
ناگاه بی مقدمه آمد به حرف سنگ
اینگونه گفتن و سخت مرا بیقرار کرد:
 
تنها به یک جوان فلسطینی ام بده
با من ببین که می شود آنگه چه کار کرد!
 
 
شعری از علی قردوسی  خوانده شده در ضیافت افطار رهبر معظم ایران
  • منصوره اولیایی
سریال هفت سنگ

تماشای سریال بعد از افطار یکی از برنامه های روزانه و تقریبا غیر قابل حذف ما ایرانی هاست. معمولا سریالی که بلافاصله بعد از افطار پخش می شود بیشترین مخاطب را دارد. سریال هفت سنگ این بار پرمخاطب ترین سریال ها در این ماه مبارک است.  مهم نیست که این سریال یک کپی برداری از سریال خانواده مدرن است. بهرحال ما در چامعه ای فقیر بلحاظ فیلمنامه نویس بسر می بریم. با اینکه صداو سیمای ایران بدون هیچ گونه تبعیضی آغوش خود را بسوی فیمنامه نویسان از تمام نقاط کشور باز گشوده است. و فیلمنامه هایی از سوی مراکز دیگر را براحتی و آسانی مورد پذیرش و بررسی قرار می دهد!!!!(شما برنامه سازان پایتخت که اینطور مفلوس شده اید که دستتان خالیست چرا تمام فیلمنامه های ارسالی از سوی مراکز دیگر رد می کنید؟)

 اما بهرحال چه کنیم که محتا ج و بدبختیم و باید کپی برداری کنیم آنهم نه از روی استراتژی ها، قوانین زبان شناختی و روانشناسانه تاثیر بر مخاطب بلکه ار روی فرم، دیالوگها و قصه جزء به جزء. 

این مهم نیست باشد کپی برداری می کنیم. اما سوال اینجاست:

تضعیف پدر در خانواده، فریاد کشیدن مادر بر سر پدر، تحقیر و استهزاء پدر توسط مادر و فرزندان ما رو به سوی کدام سبک زندگی می کشاند؟ با کدام انگاره های موجود در عالم همخوانی دارد؟

سوال من از مدیر شبکه سه سیما و آقای ضرغامی این است:

توبیخ مرد خانواده، صدا زدن دائم شوهربا صدای طلبکارانه و آمرانه در این سریال ها که بخشی از زندگی روزانه ماست چه ارزش هایی را در ما نابود می کند؟

نه کاری به اسلام داریم و نه ارزش های دینی . بلحاظ روانشناسی فرزندان (بویژه فرزندان پسر) در خانواده هایی که پدر دائم مورد تخریب شخصیت از سوی مادر قرار می گیرد مورد آسیب های جدی قرار گرفته و در روابط دچار مشکل می شوند. 

 اگر فرهنگ سازی نمی کنید خواهش می کنیم به سلامت خانواده های ایرانی ضربه نزنید

  • منصوره اولیایی

ماه مبارک رمضان 1392
من و عده ای از همکارای گلم
این کلیپ رو تقدیم می کنم به همه بر و بچه های روزه دار

و کسایی که به هر دلیل نمی تونن روزه بگیرن

  • مجتبی قره باغی

ماه رمضان ماه میهمانی خدا

خداوندا می خواهم دوباره متولد شوم

این شب ها بهترین زمان برای تولدی دوباره است

 

نوید قانع -علی خانی-مجتبی قره باغی

 پروردگارا ، این شب ها می خواهم با دلی پاک به درگاه تو آیم و در مورد چیز هایی که می دانی با تو صحبت کنم

 

خدایا ، میخواهم با پای خود به درگاه تو آیم تا شاید از جرم من بکاهی و شک ندارم که اینقدر خوبی که وقتی حلقه زدن اشک را در چشمانم احساس می کنی می فرمایی : ای فرشتگان من ، گناهان او را مانند بچه ای که از نو متولد شده است بریزید که من طاقت گریه بنده ام را ندارم.

  

ای خدا بخشنده و مهربان ، نعمت دعا و بکاء را از من قطع مکن که جز این دو سلاحی برای توبه به درگاهت ندارم

  • مجتبی قره باغی


بسته سینمایی نقد فیلم"نگاتیو" - این کار به تهیه کنندگی اینجانب برای باشگاه خبرنگاران در زمان حضور بنده در باشگاه، تهیه شد اما به خاطر شعور و سطح سواد پایین دوستانی که اونجا به عنوان مدیران میانی حضور دارند جلوی پخشش گرفته شد - یاسر ملقب به ساچوره از مدیرانی است که به خاطر نداشتن سواد و داشتن جایگاه تونست جلوی این برنامه رو بگیره - مثال: چرا از کلمه موجز استفاده کردی؟! آخه خودش نمیدونست یعنی چی!!!!

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات