نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۲۹۷ مطلب با موضوع «روزنامه دیواری» ثبت شده است

افسار گسیخته

رانندگی همیشه سخته، علی الخصوص تو تهران

قبلا گفته بودم اینجا، چاه منه؛ یادتونه؟

امشب یکی بهم فحش داد

فحش ناموسی

سر چی؟

سر اینکه خودش مقصر بود و پیچید جلوم

حالا بماند که مالید به ماشین...

جلوتر تو ترافیک موند و رفتم سراغش که ای کاش نمی‌رفتم

رفتم کنار ماشینش. کوپ کرده بود! اومد پیاده شه، درشو کوبیدم خم شدم که تو ماشینش دو سه تا چپ و راست بزنم که دیدم یه پیرمرد ۶۰ ۷۰ ساله است

نتونستم چیزی نگم!

گفتم چرا فحش دادی؟ گفت ندادم. ای کاش همونجا میرفتم و انقدر پاپیچش نمیشدم. وقتی گفت نگفتم، یعنی اگرم گفته، داره میگه گو... خوردم.

اما امان از درون عصیان‌گر عصبانی!

سرش انقدر داد زدم تا بازم فحش داد و منم یه کشیده گذاشتم زیر صورتش که ای کاش بشکنه این دست که توی صورت یه پیرمرد خورد. حالا هر چقدر بی شعور!

اخه من اینطوری تربیت نشدم.

من اینطور بزرگ نشدم و اینطور زندگی نکردم.

این‌همه خشم از کجاست؟

حالا چند ساعته داره خون خونمو میخوره.

بماند که دوباره جلوتر، تو ترافیک جلوی همون مردمی که خوردش کردم، رفتم و بهش گفتم پیرمرد، فحش دادی ولی بازم من غلط کردم زدم ببخشید!

اما چه فایده؟

تنها کاری که تونستم بکنم، اینه بیام اینجا بنویسم بلکه چهارتا لیچار کامنت کنید که یه کاتارسیس ملایم عذاب وجدانم رو از بین ببره.

خدایا به شرافتت قسم ازم بگذر و ارومم کن. مقصر نبودم اما عذر تقصیر دارم.

  • مجتبی قره باغی
شیدایی!

وسوسه خوشبوست مانند رایحه روح نواز غذایی روی چراغ.
گناه خوش طعم ترین و لذت بخش ترین غذای دنیاست حتی اگر گرسنه نباشی.
و بدی (شیطان) همیشه چند قدم جلوتر از تو دارد غذایی لذیذ طبخ می کند برای تو و هر که بخواهد پای این سفره ی گسترده بنشیند!
آه!
چگونه باید دست از لذائذ کشید، فقط با تصورِ شاید محالی که خوبی (خدا) برایت به متنی ترسیم کرده است؟!
خوبی! پر از تناقضم. لحظه ای چنان برای تو میتپم که روحم سرشار از مسرت و بی تابی وصف ناپذیری می گردد و لحظه ای بعد پر از اضطراب! به خاطر ایمان نداشته ام و یقینِ دست نیافته ام.
معبود من! هر که هستی با هر عنوانی؛
ناقصم! ناقص العقلی که دوست دارد آنچه باید، باشد؛ ناقص الجسمی که توان آنچه تو می خواهی شدن را ندارد!
و به گمانم جز عشق، درمانی بر این شوریده حالی نیست! تسلیم!


دکلمه با صدای خودم


متن، میکس و صدا: خودم
موزیک: آلبوم Fringe Element - Crimson تراک  Dark Forest

 
bayan tools با صدای مجتبی قره‌باغیوسوسه

دانلود موزیک

  • ۰ نظر
  • ۰۶ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۰۳
  • مجتبی قره باغی

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند // بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند

همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست // طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند

بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن // با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند

ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز // چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند

نای ما خاموش ولی این زهره شیطان هنوز // با همان شور و نوا دارد شبانی می کند

گر زمین دود هوا گردد همانا، آسمان // با همین نخوت که دارد آسمانی می کند

سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز // در درونم زنده است و زندگانی می کند

با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من // خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند

بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی // چون بهاران می رسد با من خزانی می کند

طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند // آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند

می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان // دفتر دوران ما هم بایگانی می کند

"شهریارا" گو دل از ما مهربانان نشکنید // ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند

شعر خوانی مرحوم استاد شهریار:
(موزیکش به دل خودم نشست گذاشتم زیر صدای استاد)

 
bayan tools استاد شهریارجوانی
دانلود موزیک
  • ۰ نظر
  • ۲۵ مرداد ۰۰ ، ۱۷:۳۵
  • مجتبی قره باغی
خاک پای حسین

خاک پاتم حسین

این البته نوعی مرام بازی و لوطی گری در ادبیات محاوره ای کوچه بازاریه

و برای نشون دادن ارادت عمیق قلبی فردی به فرد دیگر

بعد از سگتم حسین و آو آو این دست لوس کردن های ادبیات محاوره ای

خیلی هامون خیلی بار شنیدیم که حسین ع به سگ و سگ توله احتیاجی نداره

اگر با تفکر بهشتی و شریعتی، با نگاه مطهری آشنا باشید میدونید که به دور از هر گونه ادا و اصول روشنفکر نمایانه و به واقع از منظر روشنفکرانه نه حسین بن علی ع نه محمد عبدالله ص و نه حضرت حق هیچ کدام به دنبال خاک و سگ و دیگر مخلوقات نیستن و حتی پی نوکر و اربابی.

و البته این تضرع ما به درگاهشان از سر عشق و اشتیاق است چنانکه علی ع میگوید

انت المولا و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولا

اما تمام این نوشته ها و یادداشت ها و گاهن مقالات درست سر بزنگاه و با فرارسیدن ماه محرم (همچون دستفروشانی فصلی که محصولات و کالاهای خود را نسبت به فصل تقاضا ارائه می دهند) منتشر می شوند و بازار گپ و بحث در این حوزه داغ می شود.

مخلص کلام که من رو وادار به نوشتن این یادداشت کرد،

حسین ع اندیشه می خواهد، تفکر. تفکر و اندیشه ای که به مقصد حق برسد حتی اگر در طول مسیر بارها منحرف شود.

شک می خواهد اما شکی که درست در لحظه ی حساس به یقین مبدل گردد. یقین در موضع حق طلبی.

حالا باز با این وجود، خاک پاتم حسین.


  • ۰ نظر
  • ۲۰ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۵۳
  • مجتبی قره باغی

عاشقانه آونگ شده ام

هایکویی از عباس معروفی با صدای من

و متنی از من:

آونگ شدن چیزی شبیه چرخه و دایره نیست

رفت و آمدیست بین خویش و خود
خود که خود من است و خویش معشوقه من

  • ۰ نظر
  • ۰۶ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۲۱
  • مجتبی قره باغی
سال 13400 مبارک

سلام
تبریک و شادباش برای سال جدید

امیدوارم امسال سال رخت برکندن سختی ها باشه

و تلاش ما منتج به خوشبختی و آرامش برای خودمون و اطرافیانمون بشه
سال 13400 واقعا برای ما 13400 ه نه 1400
چون هنوز نکندیم ازون قرن و از عدد 300
سال نو مبارک

  • ۰ نظر
  • ۰۷ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۰۱
  • مجتبی قره باغی

در این پست نوشتم که چرا و چی شد که شروع کردم
برای همین توضیح بیشتری ازش نمیدم
و اما بعد؛
دیروز در مترو در حال گوش کردن به موزیک  Marconi Union Akihabara Electric Town   بودم
اما الان فرصت خوبی بود برای اینکه شروع کنم
پیشنهادی که به امیرحسین دادی رو خودت میتونی شروع کنی؟
آره. پس شروع کردم
در یک مسیر 20 دقیقه ای شروع کردم و در بازگشت از همون مسیر مرور کردم
و وقتی رسیدم خونه برای امیرحسین اون غزل رو خوندم
که شاید تشویق بشه اما مگر بازی های کامپیوتری این نسل را رها میکند؟

بگذریم؛

....
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بر بندید محمل ها


و این بود آغازی بود و بسم الله
...
متی ما تلق عن تهوی دع الدنیا و اهملها

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات