نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱۱۱ مطلب با موضوع «بی رودربایستی» ثبت شده است

حمایت کودک از خواهر و برادر کوچکش
حمایت کودک از خواهر و برادر کوچکش - زبونم لال زبونم لال بلا تشبیه - روضه بازه - عاشورا ، کربلا - کودکان معصوم -
لااله الا الله

  • مجتبی قره باغی

غرب زدگی می گوییم همچون وبازدگی. و اگر به مذاق خوشایند نیست بگوییم همچون گرمازدگی و سرمازدگی. اما نه. دست کم چیزی است در حدود سن زدگی.

"جلال آل احمد"

  • مجتبی قره باغی

موضع روشن آقا نریمان مداح شریف اهل بیت نسبت به شهدا، امام شهدا و مقام معظم رهبری


  • مجتبی قره باغی

انتقاد تند پور صباغ به سینما و تلوزیون در جواب سوال خبرنگار:
چرا بعد از گذشت ۲۵ سال از جنگ فیلمسازانی که تمایل به ساخت فیلمهای ضد جنگ دارند کلمه ی ضد جنگ را با ضد دفاع خلط کرده و در فیلم های خود سعی در نشان دادن مظلومیت دشمن دارند؟
پورصباغ - مجتبی قره باغی - نوید ابراهیمی قانع

  • مجتبی قره باغی

قبلا از ادبیات و صراحت لهجه ام عذرخواهی می کنم، اما باید بنویسم.

" تُتِ عزیز بکش پایین "، شاید این نام برای نمایش "خانواده تت" مناسبتر باشد.

خانواده تت یک نمایش طنز تلخ درباره جنگ است که بر خلاف تفکر کارگردان، اصلا کمدی نیست.

لایُش تت (جلیل فرجاد) همراه با خانواده خود حاضر شدند تا برای مدتی کوتاه میزبان یک فرمانده ی موج گرفته ی جنگی باشند. فرمانده ی مستقیم پسرشان "ژولا" که در حال انجام وظیفه در دوره خدمت سربازیست. این خانواده برای حفظ جان پسرشان و دور ماندنش از جنگ جهانی دوم، تن به دیکتاتوری سرگردی داده اند که به خاطر لطمات جنگی در توهم حمله زندگی می‏کند.

این نمایش به صورت ساختار شکن اما نه خیلی نو، با ورود پستچی فضول، راوی نمایش از میان تماشاگران آغاز می‎شود. پسری که در دقایق اولیه نمایش، شخصیتش پرداخته شده و اطلاعات کافی از طریق او به مخاطب داده می‎شود. فردی که نامه های مردم را قبل از رساندن به دستشان مطالعه می کند و نسبت به خوش خبر بودن و بد خبر بودن آنها، نامه ها را به دست صاحبشان می رساند.

در این یادداشت قصد ندارم در باره مباحث فنی نمایش یا ادبیات نمایشی و کارگردانی صحبت کنم. اما اشاره خوبی کردم به ادبیات.

ادبیات چیست؟ چه معنایی دارد؟

برخی در فارسی، ادب را به معنی فرهنگ ترجمه کرده‌اند و گفته‌اند که ادب یا فرهنگ همان دانش است و از دیگر معانی واژه ادب می‌توان به هنر، حسن معاشرت، شیوه پسندیده، با سخن اشاره کرد؛ (ویکی پدیا)

چیزی که در این نمایش کنار گذاشته شده، حسن معاشرت، ادب و و و.

  • مجتبی قره باغی

همیشه یکی میادو یکی میره

امابعضی وقتا بعضی چیزها بعضی آدمها بعضی اتفاق ها
وقتی میخوان برن
احساس می کنی دارن تو رو می کَننو با خودشون می برن
خیلی عجیبه

  • ۳ نظر
  • ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۴۰
  • مجتبی قره باغی
چیزی که گیشه‌های سینمای ایران را در این روزها منفجر کرده نوستالوژی نیست. شهر موش‌ها2 از اعتبار سری اولش نان نمی‌خورد بلکه این سری دوم است که خاطره اولی را هم زنده کرده است.

چیزی که گیشه‌های سینمای ایران را در این روزها منفجرکرده نوستالوژی نیست.شهر موش‌های2 از اعتبار سری اولش نان نمی‌خورد بلکه این سری دوم است که خاطره اولی راهم زنده کرده و به عبارتی حتی شهر موش‌های اول ازاین بابت که دوباره به یادها آمده، مدیون ورژن جدیدش است. 

 وقتی درعنوان بندی و نام یک فیلم عبارت (شهر) وجود دارد باید ظن به این برد که قرار است پیامی اجتماعی در زیرلایه‌های آن وجود داشته باشد؛ مخصوصا اگر آن فیلم ادعای اجتماعی بودن از سر و رویش نمی‌بارد و خودش می‌گوید که کاملاً تفریحی هستم! 

در سری اول این فیلم هم مثل سری دوم، بچه‌ها همه کاره قصه بودند و جالب اینجاست که ما در هر دو مجموعه نه با قهرمان‌های فردی، بلکه با یک جمعیت قهرمان طرفیم. البته ایده‌ی فیلم چپ‌گرا نیست واین"جمعیت محوری" به دلیل اجتماعی بودن پیام آن است. 

 درهر دو فیلم، اجتماع متحد شده‌ی بچه‌ها، قصه را پیش می‌برد اما در حقیقت این کودکان نه کودک، بلکه نماد نسل جوان هستند.  


"شهر موش‌های1" نسل دوم انقلاب را نشان می دهد که وقتی دشمن خارجی به کشور حمله کرد و خیلی از قدیمی‌ترها در رعب و وحشت دست و پا می زدند تصمیم گرفت مقابل هیولا بایستد و حتی توانست آن را شکست بدهد. حالا در سری‌ دوم هم اشاره هایی گاه و بی گاه به آن مجموعه می‌شود، چون شهر موش های دو راجع به جامعه امروز ایران است و در زندگی امروز ما هم گاه و بی‌گاه اشاره‌هایی به جنگ 8 ساله می‌شود. 

همان اوایل فیلم در کلاس درس یکی از بچه‌ها به منصب پدرش که امروز کلنل شده اشاره می‌کند و می‌گوید که او امنیت شهر را حفظ می‌کند، همانطور که قبلا با "اسمشو نبر" جنگیده بود... اما بچه‌ها دیگر که از تفاخر او خوششان نیامده به نوبت می‌گویند که (پدر من هم جنگیده) درحقیقت از همان کلاس درس و بحث‌هایی که در آن می‌شود ابلاغ اکثر پیام‌های فیلم شروع شده است. 

آقای معلم سر کلاس‌عکس‌هایی از "سفید کوه" و "پرآب رود" را نشان می‌دهد که خودش روزگاری آنها را از نزدیک دیده بوده و بچه‌ها پر از حسرت و آرزو می پرسند که چرا ما حق نداریم از شهر بیرون برویم و این مناظر را ببینیم؟ 

این بچه‌ها نماد نسل سوم انقلاب هستند و در ادامه‌ی داستان هم مرتب با مسئله‌ی دیوارها و ممنوعیت‌ها چالش دارند. یکی از این بچه‌ها که قبلا به طور مخفیانه از شهر خارج می‌شده، بعد از مدتی دو نفر از دوستانش را هم همراه خودش کنار رودخانه می‌برد و آنها در آنجا بچه گربه‌ی سفیدی را پیدا می‌کنند که همراه نامه‌ی مادرش در سبدی چوبی به آب رودخانه سپرده شده است. 
 
پدر این بچه‌ گربه سفید را همان گربه سیاه معروف به " اسمشو نبر" کشته و حالا هم دو تا وردستش را فرستاده تا این بچه را پیدا کنند و مثل پدرش بکشند. 



لطفا از شنیدن این جمله غافلگیر نشوید اما گربه نمادی ازانرژی هسته‌ای است. گربه سیاه، بمب اتم است و گربه سفید بهره‌برداری صلح آمیز از این فناوری علمی. 



بچه‌ موش‌های این فیلم به عنوان نمادی از نسل سوم انقلاب مرتب به محدودیت‌ها و دیوارها  گله دارند، اما در نهایت می‌بینیم که عبورآنها از بعضی حصارها بر خلاف ترس بی موردی که بزرگ‌ترها داشته‌اند اصلا نتیجه‌ی بدی نداشت. 
  • ۳ نظر
  • ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۰۳
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات