"تُتِ عزیز بکش پایین"
قبلا از ادبیات و صراحت لهجه ام عذرخواهی می کنم، اما باید بنویسم.
" تُتِ عزیز بکش پایین "، شاید این نام برای نمایش "خانواده تت" مناسبتر باشد.
خانواده تت یک نمایش طنز تلخ درباره جنگ است که بر خلاف تفکر کارگردان، اصلا کمدی نیست.
لایُش تت (جلیل فرجاد) همراه با خانواده خود حاضر شدند تا برای مدتی کوتاه میزبان یک فرمانده ی موج گرفته ی جنگی باشند. فرمانده ی مستقیم پسرشان "ژولا" که در حال انجام وظیفه در دوره خدمت سربازیست. این خانواده برای حفظ جان پسرشان و دور ماندنش از جنگ جهانی دوم، تن به دیکتاتوری سرگردی داده اند که به خاطر لطمات جنگی در توهم حمله زندگی میکند.
این نمایش به صورت ساختار شکن اما نه خیلی نو، با ورود پستچی فضول، راوی نمایش از میان تماشاگران آغاز میشود. پسری که در دقایق اولیه نمایش، شخصیتش پرداخته شده و اطلاعات کافی از طریق او به مخاطب داده میشود. فردی که نامه های مردم را قبل از رساندن به دستشان مطالعه می کند و نسبت به خوش خبر بودن و بد خبر بودن آنها، نامه ها را به دست صاحبشان می رساند.
در این یادداشت قصد ندارم در باره مباحث فنی نمایش یا ادبیات نمایشی و کارگردانی صحبت کنم. اما اشاره خوبی کردم به ادبیات.
ادبیات چیست؟ چه معنایی دارد؟
برخی در فارسی، ادب را به معنی فرهنگ ترجمه کردهاند و گفتهاند که ادب یا فرهنگ همان دانش است و از دیگر معانی واژه ادب میتوان به هنر، حسن معاشرت، شیوه پسندیده، با سخن اشاره کرد؛ (ویکی پدیا)
چیزی که در این نمایش کنار گذاشته شده، حسن معاشرت، ادب و و و.
در همان ابتدا راوی نمایش با مطرح کردن سوالی درباره قد آدمها، با انگشتهای دستش اختلاف قد را مطرح می کند اما با رسیدن به انگشت Fu… دستش را پشت کمرش مخفی می کند و از ادامه صحبتش به شیوه ای اغراق آمیز منصرف می شود.
دیگر پرسوناژ خانواده تت، دختر ترشیده ای است که با لباس صورتی رنگش که مناسب با شخصیتش انتخاب شده در همسایگی خانواده تت صاحب یک کافه است. خانم گیزی که علاقه ی زیادی به برقراری رابطه با مردها دارد در یک سوم پایانی نمایش از سرگرد دعوت می کند تا به کافه اش رفته و از آش دستپخت خودش که همه مردها را گرفتار خود کرده بخورد! آش!! آشی که در این نمایش جایگزین سیب زنانه است. خانم گیزی به جای دعوت از مردان برای خوردن سیبش آنها را به خوردن آشش دعوت می کند. خانم گیزی کافه دار است یا یک روسپید ؟!!
این یک توهم منتقدانه نیست، زیرا در طول نمایش "آگیکا" دختر خانواده، وقتی علاقه خود را نسبت به پخت آش برای دیگران، نشان می دهد مورد شماتت خانواده قرار می گیرد. البته این تنها یک اشتباه لپی از طرف آگیکا نبود، چون در ادامه تمایل برقراری ارتباطش را با سرگرد می بینیم. لحظه ای که پدر و مادر از خانه خارج می شوند آگیکا بلافاصله به سرگرد می گوید "همه رفتن بجنب"، اما سرگرد با تمسخر او به اتاق خود میرود.
شاید اگر در همان نیمه های نمایش راوی فضول متن نامه ی رسیده از ستاد جنگ را به خانواده تت تحویل می داد و آنها از کشته شدن ژولا با خبر می شدند دیگر لازم نبود شبانه روز کنایه ها و زورکاریهای سرگرد را اطاعت کنند. شاید دیگر لازم نبود که لایش مجبور شود چراغ قوه سرگرد را در دهانش میک بزند.
دیالوگ موتیف نمایش "بکش پایین" آن چیزی نیست که ما فکر می کنیم اما آنچه در ذهن ما میسازد هم اشتباه نیست. سرگرد به خاطر نوع نگاه لایش آتش نشان از او می خواهد تا کلاهش را پایین بکشد تا از نگاه او اذیت نشود. اما به هر ترتیب خانواده های با حیا و گاها کودکانی که در نمایش حضور دارند حتما در کنار خانواده از شنیدن این جمله احساس شرمندگی خواهند کرد.
با تمام این احوالات، باید از بازی خوب جلیل فرجاد، شعله پاک روان، رضا امامی و سایرین هم تعریف کرد. بازی ای که از جلیل فرجاد غیر از آن هم نمی توان توقع داشت. میزانسن خوب و دکوری نوستالژیک همگامی مخاطب را با نمایش تضمین می کند.
این روزها خیلی می شنویم که مظلومیت تئاتر را فریاد میزنند، اگر قصد حمایت از تئاتر را دارید سری هم به فرهنگسرای ارسباران بزنید !
خانواده تت به کارگردانی نادر نادرپور با بازی جلیل فرجاد، شعله پاکروان، زهره وحیدی نژاد و ... در فرهنگسرای ارسباران از تاریخ ۲۳ شهریور ۱۳۹۳ به روی سن رفته و تا تاریخ ۰۲ آبان ۱۳۹۳ ادامه دارد.
با قسمت بیست و دوم مجموعه طنز های انتقادی با عنوان خلاقیت به روزیم.
منتظر حضور سبز شما و کامنت های پر شورتان هستیم
یاعلی
http://bloggers.blog.ir/