نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۶۰۴ مطلب توسط «مجتبی قره باغی» ثبت شده است

باشگاه خبرنگاران/ وزیر ارشاد:فیلترینگ فیس بوک لغو می شود
  • ۰ نظر
  • ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۲۱
  • مجتبی قره باغی
پیروی ازالگوی علمی وبومی اقتصاد مقاومتی، عامل شکست دشمن درجنگ تحمیلی اقتصادی علیه ملت ایران خواهد شد،همچنین خواهد توانست دربحران های رو به افزایش جهانی،الگویی ازنظام اقتصادی اسلام را عینیت بخشد وزمینه تحقق حماسه اقتصادی رافراهم کند.
  • مجتبی قره باغی

بسم الله الرحمن الرحیم
از شعارهای جناب آقای روحانی کرامت انسانی بود و مقابله با گدا پروری. در این ایام باقیمانده تا پایان سال، دولت آقای کلید دار تصمیم به حذف عیدانه دولت قبلی می گیرد و برای جلوگیری از حرام شدن بیت المال به دست مردم، تصمیم به ارائه سبد کالا می گیرد.( البته هنوز قرار است موشهای دانه درشت بیت المال را هم معرفی کنند. نشان به این نشان که هر سال قولش را می دهند)


سبد کالایی که نحوه ی پخش و دریافت آن توسط مردم بسیار سخت است.
در آغاز باید برای مطلع شدن از تعلق سبد کالا به خانواده ی خود، سرپرست خانوار، کد ملی اش را به شماره 5000499 اس ام اس کند. اگر سبد به خانواده تعلق نگیرد که به سادگی جسته است و اگر برعکس، سبد کالای بی ارزش تدبیر و امید به او تعلق گرفت باید لباس رزم را به تن کند.

تصویر از فیلم جنگ جهانی Z


فانوسقه را محکم ببندد و لوازم جلوگیری از خطرات احتمالی را با خود حمل کند.
محض خنده و طنز البته، چون واقعیت ندارد می گویم:

  • مجتبی قره باغی

امامت حضرت حجة بن الحسن العسگری
آقا صاحب الزمان مهدی عج بر تمام شیعیان و ذره ذره ی عالم امکان مبارک باد

  • مجتبی قره باغی

آیینه ی مهر

به مناسبت شهادت امام رضا (ع)

با صدای:
عالیه سجودی

مجتبی قره باغی

تدوین:

مجتبی قره باغی

 

  • مجتبی قره باغی
دختر بدرالدجا امشب سه جا دارد عزا
گاه میگوید پدر گاهی حسن گاهی رضا

عرض تسلیت به ساحت مقدس صاحب الزمان (عج)
  • مجتبی قره باغی
درسوگ نبى،جهان سیه مى پوشد
درسینه دل ازداغ حسن مى جوشد
ازماتم هشتمین امام معصوم
هرشیعه ز درد،جام غم مى نوشد
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات