نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۶۱۴ مطلب توسط «مجتبی قره باغی» ثبت شده است

بانوی من سلام

دعا میکنه میگه پیر شی ایشالا؛
حالا بماند من از پیری متنفرم و از خدا خواستم اگر هم پیر شدم لااقل شعورم رو برام حفظ کنه و تنم سلامت باشه که بتونم از پس کارای خودم بر بیام اما میدونم منظور همه اینه که زنده باشی ان شالله.


اصل داستان؛

یکی از دغده های مهم آدما اینه که وقتی مشغول کاری هستن و یه سری کارها رو به کسی دیگه سپردن خیالشون راحت باشه که اون کار داره درست پیش میره. حالا فکر کن کار کوچیکه رو تو برداری و کار بزرگ رو به اون بسپری.

زن همیشه در طول تاریخ نقشش همین بوده. اون کار بزرگه چه به لحاظ کمی چه از نظر کیفی به عهده اون بوده.

هیچ وقتِ خدام نبوده که پای یک زن در میان نباشه.

اگر زن نداری، یه لحظه مادرت رو تصور کن که تو خونه چقدر تلاش میکنه. تلاش اون بیشتره یا پدرت؟

البته که پدر از جون مایه میذاره برای تامین خونه اما مادر یا زن چی؟
اون هم همینه اگر لازم باشه خونه رو تامین کنه چیزی از مرد خونه کم نداره. ولی همون دسته از بانوانی که تو خونه به اصطلاح خانه دار هستن، شغلشون به مراتب از کارگری معدن که یکی از سخت ترین مشاغل دنیاست سخت تره.

توضیح واضحات ضروری نیست برای شفاف سازی تلاش زن در خونه اما فکر کن اگر عشق نباشه اون زن تبدیل به کنیز و اون مرد مبدل به حمال و برده میشه.

عشق اون معجزه ایه که فلسفه ی این تلاش رو از غریزی بودن برای بقاء به زندگی با طعم خوشبختی مبدل می‌کنه.

در حقیقت فرمول بزرگ شدن انسان در عرض زندگی و نه در طول؛ همینه.

منا!!!! چگونه می شود قدردان خدا نبود برای داشتن چون تویی که تمام سرمایه ی زندگی ات، "من" و تمام دلخوشی و آینده ات "فرزندان"مان ؟!

چگونه می شود قدردان تو نبود و دست بوس؟! چگونه می شود عاشق نبود و لاف عشق را در جزء جزء زندگی داشت چه در کار و چه در عبادت و چه و چه و چه؟!

حتی برای نوشتن، برای سرودن، برای کات زدن و خروجی گرفتن، برای بلند شدن و از خانه رفتن به امید باز از نو برگشتن، باید عشق باشد.

برای داد زدن و ناراحت شدن، برای غر زدن و لج بازی کردن هم اگر عشق نباشد همه چیز به راهی جز تنفر ختم نمی شودُ، پس عشق داروی درد نیز هست.

این سبک رو چون تو دوست داری بهت تقدیم میکنم

 
bayan tools مازیار فلاحی

دانلود موزیک

اما این رو هم چون خودم دوست دارم تقدیم بهت مناجان!

 
bayan tools اندی

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی
کتاب آیا؟

کرم کتاب که نه!؛
کرم پول دادن برای خرید کتاب و نیمه کاره رها کردنشون بده
البته همیشه هم اینطوری نیست‌ها
یه کتاب‌هایی لعنتی‌اند
نمیشه تموم نکرد
به عنوان مثال همین شب‌های روشن داستایوفسکی
یه شب ساعت هشت و نه شب بود استارت زدم و دیدم نمی‌شه بذارمش کنار. تا بانگ اذان صبح تموم شد بالاخره...
بگذریم...

با این اوضاع وخیم و دردناک قیمت های خرید کتاب مگه میشه دیگه کتاب خرید؟!
هفتاد هشتاد تومن قیمت‌های پایین برای برخی کتابهای خوب محسوب میشه!

هیچی دیگه همین شد که کک افتاد به تومّونم که برم سراغ کتاب خوان.

اون موقع فیدیبو، فیدیبوک داشت که البته دیجی کالا میفروختش.

ولی به نظرم گرون بود و مطلوب نبود. یعنی فقط میشد از اپ خودش استفاده کنی و والسلام.

تو چرخی که تو بازار مجازی زدم با برندی به نام اونیکس آشنا شدم. مدلی که بشه با قیمتش کنار اومد و صد البته بتونه از زبان فارسی پشتیبانی کنه و تمام اپ‌های کتاب‌خوان رو پشتیبانی کنه. (البته بازم بگم خیلی گرونه همونم؛ اونم وقتی که قیمتش رو با حقوق یه کارگر مقایسه کنی بیشتر کمرت رگ به رگ می‌شه که چرا باید یک و هفصد پول بالای یه تبلت 6 اینچی بدی و مثلا بعدش کتاب بخونی)

اما خب برای کسی که می‌خواد کتاب بخونه و تند و تند کتاب‌های جور واجور با عناوینی که آب از دهان مغرش جاری می‌کنه؛ چاره ای نیست جز سراغ خریدش رفتن. (البته باید عنوان کنم با موبایل هم میشه کاری که کتابخوان میکنه رو انجام داد اما اگر برای چشم و چالت ارزش قائل باشی هزینه ای که باید در آینده خرج دکتر چشم کنی رو از الان میدی کتابخوان میخری)

این جناب اونیکس ارزون‌ترین مدلی که داره و امکاناتش هم در حد پولشه رو تو هر سایتی می‌‎بینم ناموجوده.

یه سایت گیر آوردم خارق العاده‌اس. قیمت گذاشته، میگه بزن تو سبد خرید و پرداختش کن ولی هیچ شماره موبایلی تلفن ثابتی نذاشته برای تماس!!
یعنی کسانی که کتاب می‌خونن احمقن یا اونایی که این لوازم رو می‌فروشن فکر می‌میکنن اینا احمقن!؟
تنها یه راه ارتباطی داره که با کامنت گذاشتن زیر پست پیج‌های فیک شبکه‌های مجازی فرقی نداره.
در آخر باید این رو هم خاطرنشان بشم که هر چی دو دو تا چارتا می‌کنم؛ می‌بینم این هوسیه که می‌تونم باهاش مقابله کنم و نذارم انقدر پول براش بدم.
ولی ازون ور همون کرمه که قبلا خدمتتون عرض کردم نمی گذارد.



و در آخر معرفی کتاب:

کتابِ چگونه کتاب بخوانیم
اگر دوست دارید کمی اصولی تر کتاب مطالعه کنید
با انحاء مختلف خوندن، چه سرعتی چه مفهومی آشنا بشید (که به احتمال زیاد همگی با این مفاهیم آشنایید و ناخودآگاه در طول مطالعه دارید به نکاتی عمل می‌کنید که تو این کتاب بهش به طور اجمالی پرداخته شده) حتما این کتاب رو در دستورکار مطالعاتی تون قرار بدید

  • مجتبی قره باغی
افسار گسیخته

رانندگی همیشه سخته، علی الخصوص تو تهران

قبلا گفته بودم اینجا، چاه منه؛ یادتونه؟

امشب یکی بهم فحش داد

فحش ناموسی

سر چی؟

سر اینکه خودش مقصر بود و پیچید جلوم

حالا بماند که مالید به ماشین...

جلوتر تو ترافیک موند و رفتم سراغش که ای کاش نمی‌رفتم

رفتم کنار ماشینش. کوپ کرده بود! اومد پیاده شه، درشو کوبیدم خم شدم که تو ماشینش دو سه تا چپ و راست بزنم که دیدم یه پیرمرد ۶۰ ۷۰ ساله است

نتونستم چیزی نگم!

گفتم چرا فحش دادی؟ گفت ندادم. ای کاش همونجا میرفتم و انقدر پاپیچش نمیشدم. وقتی گفت نگفتم، یعنی اگرم گفته، داره میگه گو... خوردم.

اما امان از درون عصیان‌گر عصبانی!

سرش انقدر داد زدم تا بازم فحش داد و منم یه کشیده گذاشتم زیر صورتش که ای کاش بشکنه این دست که توی صورت یه پیرمرد خورد. حالا هر چقدر بی شعور!

اخه من اینطوری تربیت نشدم.

من اینطور بزرگ نشدم و اینطور زندگی نکردم.

این‌همه خشم از کجاست؟

حالا چند ساعته داره خون خونمو میخوره.

بماند که دوباره جلوتر، تو ترافیک جلوی همون مردمی که خوردش کردم، رفتم و بهش گفتم پیرمرد، فحش دادی ولی بازم من غلط کردم زدم ببخشید!

اما چه فایده؟

تنها کاری که تونستم بکنم، اینه بیام اینجا بنویسم بلکه چهارتا لیچار کامنت کنید که یه کاتارسیس ملایم عذاب وجدانم رو از بین ببره.

خدایا به شرافتت قسم ازم بگذر و ارومم کن. مقصر نبودم اما عذر تقصیر دارم.

  • مجتبی قره باغی
  • ۰ نظر
  • ۲۶ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۴۲
  • مجتبی قره باغی

توجه: برای دانلود کتاب ها - به دلیل بارگذاری اونها در گوگل درایو - حتما باید جیمیل فعال روی دیوایس در حال استفاده داشته باشید.

1- آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز

2- ۲۴ ساعت در خواب‌وبیداری صمد بهرنگی

3- آشنایی با جان لاک

4- آغا سلطان کرمانشاهی مهشید امیر شاهی

5- آمینتا جووابی کومیسو

ادامه مطلب رو حتما مطالعه کنید.

  • ۰ نظر
  • ۲۶ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۰۵
  • مجتبی قره باغی
شیدایی!

وسوسه خوشبوست مانند رایحه روح نواز غذایی روی چراغ.
گناه خوش طعم ترین و لذت بخش ترین غذای دنیاست حتی اگر گرسنه نباشی.
و بدی (شیطان) همیشه چند قدم جلوتر از تو دارد غذایی لذیذ طبخ می کند برای تو و هر که بخواهد پای این سفره ی گسترده بنشیند!
آه!
چگونه باید دست از لذائذ کشید، فقط با تصورِ شاید محالی که خوبی (خدا) برایت به متنی ترسیم کرده است؟!
خوبی! پر از تناقضم. لحظه ای چنان برای تو میتپم که روحم سرشار از مسرت و بی تابی وصف ناپذیری می گردد و لحظه ای بعد پر از اضطراب! به خاطر ایمان نداشته ام و یقینِ دست نیافته ام.
معبود من! هر که هستی با هر عنوانی؛
ناقصم! ناقص العقلی که دوست دارد آنچه باید، باشد؛ ناقص الجسمی که توان آنچه تو می خواهی شدن را ندارد!
و به گمانم جز عشق، درمانی بر این شوریده حالی نیست! تسلیم!


دکلمه با صدای خودم


متن، میکس و صدا: خودم
موزیک: آلبوم Fringe Element - Crimson تراک  Dark Forest

 
bayan tools با صدای مجتبی قره‌باغیوسوسه

دانلود موزیک

  • ۰ نظر
  • ۰۶ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۰۳
  • مجتبی قره باغی
عشقم برگشت

بالاخره بعد از سالها عشقی که دنبالش بودم جواب پیام هام رو داد
جواب سوالهایی که در دلم برای خودم به وجود اومده بود
در این غوغای بی خبری و سرگرم شدن های بی مورد

اینکه حس کنی عشق کسی که دوستش داری و یهو به یادش میفتی دلت قنج میره براش کور سوی امیدی ست در دل تاریکی ها

یعنی دوباره بهت نگاه کرده ان شالله؟
یعنی دوباره حواسش بهت هست؟

  • ۰ نظر
  • ۰۶ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۰۲
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات