نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

میلاد خانم زینب س و روز پرستار

میلاد خانم زینب س و روز پرستار بر همه پرستارای خانم و آقا خوشگل و زشت ولی خوش اخلاق مبارک باشه

  • مجتبی قره باغی
عشق سیاه من "داستان"

نمیدانم از کجا شروع شد.نمیدانم چطور عاشقش شدم.فقط یادم می آید یک روز از مادرم خواستم تا مرا به آن مجتمع ببرد.باید اورا می دیدم.باید از او میخواستم همیشه کنارم بماند.همیشه مواظب ام باشد.یادم آمد!سوم راهنمایی بودم.دختری درس خوان و نجیب و آرام که همه معلم ها دوستش داشتند.همه آرزوی موفقیت اش را میکردند.همه به فکر پیشرفت و ترقی اش بودند.همان دختری که چهره ای مظلوم داشت و چشم های سیاه و درشت و حالت خمار مانند اش و سفیدی رنگ صورتش که بر مظلومیت و معصومیت چهره اش می افزود.از آرامش اش طوفان ها فرو می‌نشست و هرگز آن لبخند همیشگی از لب هایش جدا نمی‌شد.آری یادم میاید این گونه بودم!یادم میاید وقتی آن زن فرشته خوی،همان خانوم رهبر،وقتی به مدرسه آمد و مرا عاشق کرد.دیگر آن چهره ی آرام درونش غوغا بود و آن لبخن گاه گاه گم میشد و در تفکری عمیق فرو میرفت.خانوم رهبر بود ودرس عشقش که مرا دیوانه وار اسیر کوچه های تنگ و قدیمی خیابان سی متری و آن کوچه ی نزدیک مجتمع ولایت کرده بود.حسین او چقدر چهره اش خاص بود؛چشم های آبی و چهره ای پاک و مظلوم چون رنگ چشم هایش.اصلا شبیه خانوم رهبر نبود و نمیدانم آن چهره ی زیبا را از کجا آورده بود.از همان موقع بود که عاشق شدم و راه آن سازمان دانش آموزی،همان انجمن اسلامی دانش آموزان،مسیر هر روزم شد.کسی را آنجا نمیشناختم ولی همه با من آشنا بودند.نمیدانم چطور بود که همان روز اولی هم نامم را دانستند و هم لفظ خواهر را به آن افزودند.
ادامه در " ادامه مطلب"

  • مجتبی قره باغی

 

126
کاری از: مجتبی قره باغی - هر کسی از ظن خود شد یار من
  • مجتبی قره باغی

رویایی از جنس خاکستر - این مستند درباره عملیات تروریستی منافقین و شهادت رجایی رییس جمهور وقت ایران می باشد - کاری از مجتبی قره باغی و دیگر همکاران - با صدای مجتبی قره باغی

 

 

  • مجتبی قره باغی

در ادامه داستان اتوبوس که قبلا به صورت مکتوب در سایت قرار داده بودم و برای راحتی شما، داستان رو به صورت صوتی و نمایشی براتون اجازه کردم، امیدوارم بپسندید

داستان صوتی اتوبوس

  • مجتبی قره باغی

این فیلم کاری بنده و دوستان دوره دانشگاهمه که کاملا دور همی و یهویی ساختیم
با بازی خودم با اون شیکم ضایع

  • مجتبی قره باغی

سلام خدمت همه دوستان و همراهان عزیز

اخیرا به دلیل کاهلی بنده در تمدید دامنه نقطه نظر و از دست دادن آن، مجبور به تغییر شکل و نام وبلاگم شدم

اما محتوا پا بر جاست و شاید چیزهایی اضافه تر شود

بنابراین نام وبلاگ یا سایتم رو از نقطه نظر به نوشتن گاه تغییر دادم و  یه حال اساسی هم به ظاهرش

ممنون که هنوز هستید و دنبال میکنید کارامو

راستی شعار نوشتن گاه رو به طنز گقتم اما جدیست 😉😀

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات