نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

گردش نرم؛ نرمش گرم!

داشتم یه تورقی توی نوشته های وبلاگم نسبت به بازدیدهای عمومی میکردم. نکته قابل تامل برای خودم گردش ارام و ده ساله‌ی سیاسی اجتماعی در بیان و یادداشت‌هامه. شاید در نگرش مذهبی به یه بلوغ و رشدی رسیده باشم که مقداری محسوس قابل مشاهده باشه، اما در نگاهم نسبت به حاکمیت، سیاست و اجتماع دگرگونی های شگرفی رخ داده که گاها از دیدن برخی پست‌ها و نگاه‌های سابقم خجالت می‌کشم اما دلم نمی‌خواد اون مطالب رو حذف کنم.

راستی یه مدته معرفی کتاب نذاشتم.

پست بعدی معرفی فیلم و کتاب میذارم.

اما فعلا حواستون باشه کتابراه چند روزی هست هر روز یه کتاب رایگان میذاره. اخر هفته ها هم که مدت زیادیه اینکارو میکنه. کتابهای رایگانش رو از دست ندید.

  • ۰ نظر
  • ۱۸ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۱۷
  • مجتبی قره باغی
میخوام ولی نمیکنم

یه تیشرت دارم روش به زبون خارجه نوشته که - البته من فارسیش رو مینویسم - کارهات رو تو سکوت انجام بده بذار موفقیت هات فریاد بزنن.

یه عکس هم دارم بالای سیستم کامپیوترم - سیدمرتضی آوینی- که همیشه و هر جا سیسنم و کارم باشه اونم باهامه.
اولی رو فقط تنم می کنم و دومی رو فقط با خودم دارم اما به هیچکدوم عمل نمیکنم. یعنی حاملم. حامل حرفهای خوب و عکسهای خوب. ای کاش عامل بودم به هر دوش.
یعنی فکر میکنم  که هستم و عمل میکنم اما میدونم که نیستم و نمیکنم.

  • مجتبی قره باغی
چهل سالگی

چهل سالگی و دیگر هیچ ...

۵ تیر۶۲

گر دهم رخصت یک چشم زدن مژگان را

خاک بر باد دهم واقعه طوفان را

چاره تیره شب هجر دعای سحر است

دانم آوخ که سحر نیست شب هجران را

آب و جاروب کشم زاشک و مژه منظر چشم

گر سر کلبه درویش بود سلطان را

نوح اگر موجه اشکم نگرد در غم تو

آب چشمی شمرد واقعه طوفان را

هست چون روز وصالت به مراد دگران

بهتر آن شد که سحر نیست شب هجران را

دل سنگین سپر تیر تو کردیم و نشد

کز وی امکان گذشتن نبود پیکان را

خضر از این باده که من مستم اگر می نوشد

خاک در چشمه ناموس کند حیوان را

آن بهشتی رخی ای ترک ختائی که کشد

هندوی خال تو داغ حبشی غلمان را

یار بی پرده و تا فتنه پس پرده رود

پاسبان پرده برانداز در ایوان را

یغمای جندقی

با صدای خودم بشنو؛

 
bayan tools با صدای مجتبی قره‌باغی

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی
راسکولنیکوف منتقم

دیگر کاری از دست عیارو رابین‌هود بر نمی‌آید. باید یک رودیون رومانوویچ راسکولنیکوف از قصه‌های داستایوفسکی به کشور ذهنت حلول کند تا بشود با تبری بر دست، انتقام سالها خونخواری زالو صفتان فاسد نظام را که چهره‌ی واقعی انقلاب را به منزجرترین حالت، فاسد و متعفن کرده‌اند با کوبیدن و کوفتن بر سرشان گرفت و چهره‌ی شهر را از لوث وجود موش‌هایی که (به قول نرگس ابیار در ابلق) تا روی تخت خواب ملت نیز رفته‌اند پاک نمود.

  • ۰ نظر
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۲۴
  • مجتبی قره باغی
اسلام یا نظام ؟

یتوکل

اسلام شاخص نظام بود برای بنا شدن جمهوری اسلامی ایران

اما ورق برگشت

و جمهوری اسلامی ایران شاخص تشخیص مسلمان از غیر مسلمان گردید

یعنی اگر اعتقادی به نظام و انقلاب نداری در اصل مسلمان نیستی

این البته مکتوب نیست اما همین است که هست

  • ۰ نظر
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۰۰:۵۵
  • مجتبی قره باغی
پیروز میدان جمهوری اسلامی اینان + معرفی کتاب

جمهوری اسلامی موفق شد. پیروز شد. پرچم شکست را بالا میبرم به نشانه عقب نشینی!

چه کسی میتوانست یک عمر زندگی یک جوان را هدر دهد؟ چه کسی میتوانست کاری کند جوان در آستانه چهل سالگی دچار افسردگی شود؟

چه کسی میتواند با سالها دروغ و وعده و وعید هر بار مردم را فریب دهد و به بهانه ایستادگی در مقابل دشمن آنها را در بزنگاه‌های مختلف پای کار بیاورد. مثلا همین انتخابات‌های گوناگون که در حقیقت مشروعیت حکومت را تایید میکنند هر نوبت،با دروغ و فریب مردم با وعده های دروغین کاندیداها شروع و با عملی نشدنشان به پایان می‌رسد و دوباره و دوباره و دوباره همینطور این تسلسل ننگین ادامه میابد و البته در ادوار مختلف با جابجایی و دست به دست شدن ساختار ظاهری حاکمیت میان چپ و راست حکومتی فشارهایی نیز به مردم وارد میشود.

یعنی داستان به دروغ و وعده و وعید ختم نمیشود بلکه باید فشار و مجازاتی هم برای این مردم در نظر گرفته شود.

در کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب سید عزیز شهید آوینی میخواندم که خداوند به رسولش فرمود `فاصبر کما امرت`. زمانیکه رسول اکرم و امت مومن به او در شعب ابی طالب در تحریم سه ساله بودند، پیامبر همراه با امتش در این تحریم روزانه شاید یک یا دو خرما میل می‌کردند. 

دقت بفرمایید! رسول اکرم همراه با مردم فشار اقتصادی و تحریم کفار را تحمل کردند تا روز پیروزی بر کفار و شکست تحریم.

اما سوالاتی که برای من در همینجا و در همین لحظه پیش میاید این است که در حکومت اسلامی جمهوری اسلامی ایران که به گفته `نمیدانم چه کسانی` بناست بدست امام زمان سپرده شود از مقام معظم رهبری تا سایر مسئولین حکومت و علمای مذهبی و و و چه کسانی همراه با مردم در حال تحمل فشار تحریم‌ها هستند؟

از میان مردم نیز هستند کسانی که نه فشار را میفهند نه تحریم را که البته اهمیتی نیز در این یادداشت ندارند، اما مسئولین چرا!

شعب ابی طالب جمهوری اسلامی بناست چه زمانی به پایان برسد تا امت همراه با امامشان از دره شعب پیروز بیرون بیایند؟

ایا در شعب هم عده ای بودند که هنگام تحریم، به نام دور زدن آن اقدام به واردات خرما با قیمت گزاف به شعب مینمودند و پس از پیگیری‌ها میگفتند که تحریم باعث این گرانی هاست؟

ایا جمهوری اسلامی هنوز معتقد است تحریم دشمن اثری بر مردم و زندگی آنان ندارد؟

آیا حکومت اسلامی مدبر به وجود ارتباط میان کم شدن جمعیت، عدم موفقیت در ازدواج جوان‌ها و بیشتر شدن طلاق‌ها و عدم اقدام جوانان برای ازدواج با تحریم و فشار اقتصادی پی نبرده است؟

مقام معظم رهبری یکی از برترین و دوست داشتنی ترین مسئولین کشور در مقام حقوقی و در مقام مذهبی برای من بوده و شاید هنوز هم هست اما همیشه سوال من در مقابل کسانی که میگویند فرزندان ایشان خانه ای از خود ندارند این بوده و هست که ایا انها هیچ وقت دغدغه کرایه خانه هم نداشته‌اند؟ اینکه کسی از خود خانه نداشته باشد چندان مهم نیست در مقابل اینکه او توانایی تهیه خانه اجاره ای هم نداشته باشد.

آیا فرزندان مقام معظم رهبری دغدغه شغل دارند؟ وقتی شغلی با حقوق خوب باشد میشود خانه هم کرایه کرد اما آیا تیک گزینه مذکور برای همه فعال است؟

ایا مسئولین لشکری و کشوری اعم از سردار و سرتیپ و وزیر و وکیل هیچکدام دغدغه هایی ازین دست که مردم دچارشانند دارند؟

گاهی پیش میاید که هنگام مطالعه کتب شهید آوینی - همان که ذکر شد - با خود فکر میکنم ایا اگر ایشان امروز بود، کتابهای خود را مانند شعرهایش از سر هر چیزی و شاید از سر شرم و خجالت به اتش نمیکشید؟

خط به خط اندیشه های وی تفکرات ولایتی فردیست که به امامش مومن بود و آرمان‌های وی را متصل به الوهیت میدانست و از حکومت اسلامی ایران چنان میگفت و مینوشت که - در مقابل دشمن طوری جبهه گرفته است و اندیشه‌های اقتصادی اسلامی و غیر غربی او چنان خاص و الهی است - گویی شخص پیامبر ناظر بر حکومت است.

اما زمانیکه از سطرها یک به یک عبور میکنی و مثالهای روژه گارودی را که شهید از انها فکت اورده است در خصوص غربی که به سرعت در حال نابودی دنیاست میخوانی، عرق شرم بر پیشانی‌ات مینشیند! نه از اندیشه‌های وی! خیر. از اینکه تفاوت فاحش میان اندیشه‌های گذشته تا اعمال امروز حکومت دیده میشود. از اینکه آرمانهای انقلاب را خط خطی هایی در میابی که نه حتی عملیاتی نشده اند بلکه بیشتر شبیه به همین وعده و وعیدهای پوچ و خنده دار کاندیداهای مجلس اند که یک سال قبل از شروع دور جدید انتخابات، در فیلمهایی که توسط خودشان با بودجه های کلان بطور حداکثری در فضای مجازی و شکبه های اجتماعی منتشر می‌شوند.

سه سال رسیدن به امور خویش و فعالیت های اقتصادی و رانت خواری و رشوه خواری، البته با عناوین غیر حرام برای حفظ پوشش و به محض نزدیک شدن به سال اخر نمایندگی، انتشار فیلمهایی در حال عربده کشی به نفع مردم. مردمی که در طول سه سال گذشته هیچ امری در گشایش اقتصادی و حل مشکلاتشان صورت نگرفته، هدف اماج تیرهای تبلیغاتی و پروپاگاند کثیف نمایندگان فعلی مجلس قرار می‌گیرند تا به امید حق دوباره فریب عملیات‌های روانی ایشان را خورده و در دور جدید انتخابات به همان دروغگوهای سابق رای دهند و یا در گردشی ۱۸۰ درجه ای دروغگوهایی جدید را برای اغاز کثیفی دیگری رقم بزنند. (این مثال برای کاندیداهای ریاست جمهوری نیز بسیار دقیق است)

کلام اخرم؛

پرچم شکست را امروز پس از گذشت یکسال از اتفاقات و مشکلات عجیب در زندگی که هیچ مقصرتری از نظام اسلامی جمهوری اسلامی ایران در آن نمیبینم بالا میبرم و باید بگویم که اعتقاد خود را به اسلامی بودن این حکومت از دست داده ام که هیچ، اصلا این حکومت را اسلامی نمی دانم مگر به نام.

معرفی کتاب:

مبانی توسعه و تمدن غرب از نگاه شهید اوینی

حال توضیح ندارم، بخوانید بهتر است.

در فیدیبو نیز هست.

  • ۰ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۳۳
  • مجتبی قره باغی
من درباره تو به آنها نگفتم

«من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم؛

‏اما تو را دیده‌اند که در چشمانم شنا مى‌کنى!

من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم؛

اما تو را در کلمات نوشته شده‌ام دیدند.

عطر عشق نمى‌تواند پنهان بماند..»

«نزار قبانی»

  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۰۷
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات