نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

صدقه‌ها را در سطل زباله بریزید تا به نیازمندان برسد!

شک داریم کسی در کشورمان باشد که تا کنون صحنه‌ای تا این اندازه رقت بار را ندیده باشد؛ صحنه‌ای که اغلب با دیدن آن ابراز تاسف کرده و چه به بسا کلماتی هم درباره مسئولان غافل از اوضاع پشت بند آن بر زبان بیاوریم اما به مرور تکرار دیدن آن برای‌مان عادی شده است؛ همان گونه که برای مسئولان عادی شده!

به گزارش «تابناک»، اگر تا دو سه دهه پیشتر، از جمله مظاهر گستردگی لجام گسیخته شهرنشینی در کشورمان، شکل گیری حلبی آبادها و زندگی کوخ نشینی پیرامون کلانشهرها بود، حالا آن نقطه ضعف رشد و نمو کرده و به مددد مهاجران داخلی و خارجی، به ابعاد آن افزوده شده است.

اگر روزی حاشیه نشین ها به ارتکاب بزه، تخلف و قانون شکنی شهرت داشتند و طبقه پایینی از جامعه را نشان می‌دادند، حالا سطح زندگی متوسط اینقدر بالا رفته که از یکسو مرز حاشیه نشینی و شهرنشینی کمرنگ شده و از سوی دیگر، دشواری های امرار معاش موجب قوام یافتن مشکلاتی شده که دیگر حتی مشکل نامیدنشان دشوار است.
صدقه ها را در سطل زباله بریزید!


اینجاست که امثال دستفروشی که روزگاری زشت دانسته می‌شد و به دلیل مشکلات همراه با آن چون سد معبر، مبارزه شدیدی با آن صورت می‌گرفت، به امری عادی و رومزره تبدیل شده که حتی مقابله با آن در مترو و اتوبوس‌های شهری، با اصول اخلاقی بسیاری هم خوانی نداشته و به همین دلیل به فراموشی سپرده شده است.
  • ۰ نظر
  • ۱۵ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۵۶
  • مجتبی قره باغی
تغییر نگرش

تغییر نگرش در مورد فرزند

در دنیای امروز فرزند آوری و فرزند پروری امری پردردسر تلقی شده که زندگی را بر پدرومادر سخت و مشکل می نماید. در حالیکه در روایات معصومان علیهم السلام از فرزند به برکت، گلی از گلهای بهشت و جگر  گوشه مومن تعبیر شده است. از حسن بصری نقل شده است که می گفت: فرزند چیزی است که اگر زنده بماند، رنجورم می کند و چون بمیرد، مرگش بی تاب و توانم می سازد. چون این سخن به گوش امام سجاد علیه السلام رسید، فرمود:

« به خدا قسم، دروغ گفت. فرزند بهترین نعمت است. اگر بماند، دعایی است حاضر؛ یعنی دعایش در حق و الدین مستجاب است و چون بمیرد، شفاعت کننده ای است که انسان او را پیشاپیش می فرستد.»[1]      امام صادق علیه السلام فرمود: «حضرت موسی از خدای متعال سوال کرد افضل اعمال چیست؟ خداوند فرمود: دوست داشتن فرزندان بهترین اعمال است، زیرا آفرینش آنان بر توحید است و اگر مرگشان فرا رسید، به رحمت من داخل بهشت خواهند شد.»[2]

      پیامبر اکرم ص می فرماید:

     هیچ میراثی از ادب و تربیت صحیح برای فرزند بهتر نیست.[3]

   اگر هر یک از شما به تربیت فرزند خود بپردازد، برای او نیکوتر از آن است که هر روز نیمی از درآمد خود را در راه خدا صدقه بدهد.[4]

  انسان اگر باور کند که قرار نیست که در این دنیا به تمام خواسته های خود برسد به عبارت دیگر این دنیا ظرفیت استغنای انسان و دستیابی او به تمام آرزوهایش را ندارد و زندگی دنیوی انسان در رنج خلق شده است از فرزند آوری که مایه برکت و رحمت الهی  است جلوگیری نمی کند. 

 


[1] . میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل ، ج 15،ص112.

[2] . مستدرک الوسائل، ج2، ص 615.

[3] . کنز العمال؛ چ 16، ص 460.

[4] . مستدرک الوسائل، چ 15، ص 166.

  • ۰ نظر
  • ۱۵ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۵۱
  • منصوره اولیایی
عهد

دعای عهد در تقدیر انسان موثر است. 

                                                    امام خمینی قدس سره

یکی از وصیت های آن مرد بزرگ  قرائت دعای عهد به نیابت ایشان بعد از وفاتشان بود. 

  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۹
  • منصوره اولیایی

هر دو مطلب وحید یامین پور رو درباره مسیح علینژاد خوندم
باید یادآوری کنم که معنای فاحشگی، اینجا تنها به رابطه جنسی نامشروع اطلاق نمیشه
فاحشگی تفکر، فاحشگی اندیشه، اینها هم می تونن نوعی از فحشا باشن
یامین پور لغتی رو ارائه میده که می شه من بعد در برخی اظهارات در مقابل بعضی به ظاهر روشنفکران کور دل، ازون استفاده کرد.
( کما اینکه قبلا هم مسعود فراستی نوعی دیگر ازین لغت؛ "استمنائ ذهنی" رو استفاده کرد)
و البته یک تذکر دیگه
مسیح طبق آیات قرآن، مفسد فی الارضه
چند روزی بیشتر از تلاش این خناس برای اشاعه منکر نمیگذره، و ظاهرا برخی داخلی های لومپن، فراموش کردن که این حرکت چگونه صدای شلیک آغازش گوش ملت محجوب رو به زنگ انداخت،
البته از برخی سایتهای پیت حلبی همچون قطره که کارشون کپی پیست کردن مطالب منتشر شده در سایتهای دیگه، اونهم بدون اجازه و بدون ذکر نام نویسنده در سایت خودشون، توقعی نمیره
ولی ...

  • ۶ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۳ ، ۰۲:۰۰
  • مجتبی قره باغی
کرم خاکی

این داستان را حدودا ده سال پیش نوشتم

کرم خاکی
یکی بود، یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. روزی روزگاری کرم خاکی که در میان خاکها زندگی می کرد، خسته و کوفته سرش را از میان خاکها بیرون آورد. با خود گفت: آخه این چه زندگی است که من دارم. هر روز خاک، خاک، خاک . 
کرم به گریه و زاری پرداخت و رو به خدای خویش گفت: خداوندا! تو مقدر نمودی که من کرم خاکی باشم هر روز خاک بخورم و خاک پس دهم و در خاک فرو روم . خدایا حال آرزویی دارم که تنها تو می توانی آن را برآورده سازی. آرزو دارم که روشنایی آب را ببینم و در آب بمیرم. 
خداوند آرزوی کرم خاکی را برآورده نمود و کرم خاکی وارد آب شد. چشمانش از روشنایی آب بینا شد. مست آب شده بود. آنقدر آب نوشید که تبدیل به کرم چاق و چله ای شد و پوست خاکی اش به سفیدی گرایید. هشت پایی که از آنجا می گذشت نگاهی به او انداخت و گفت: «تو اینجا چکار می کنی؟ از اینجا برو» کرم خاکی گفت: « از اینجا بروم؟ حالا که به آب رسیدم رهایش کنم؟ امکان ندارد.» هشت پا گفت : «خودت میدانی از من به تو گفتن بود.»
کرم خاکی در آب می رقصید و طنازی می نمود. ماهی بزرگی که کرم خاکی را زیر نظر گرفته بود به او نزدیک شد و  سر صحبت را باز کرد. کرم خاکی از عطش بی نهایت خود می گفت. کرم خاکی جز آب هیچ نمی دید و ماهی جز کرم. کرم خاکی مست آب و ماهی مست کرم.  کرم از ماهی خواست تا از روشنایی آب برایش بگوید. ماهی که آن کرم چاق و چله هوش از سرش بریده بود از آب برای او سخن می گفت و با هر نکته ای که باز می گفت حلقه ای از بدن کرم را می بلغید. کرم چنان از خود بیخود شده بود که درد را حس نمی نمود. شاید هم به روی خود نمی آورد تا ماهی دست از گفتن باز نکشد. ماهی تکه تکه کرم را می بلعید. تا آنکه کرم خاکی نیمه جان شد. روبه ماهی کرد و گفت: « ماهی، آیا شرم نمی کنی؟ » 
ماهی خنده ای سر داد و گفت:  « از تقدیر شکایت مکن عزیزم. » کرم گفت: « تقدیر من برآنست که در آب بمیرم تو نیز باش و تقدیر خویش را ببین.»
ماهی کرم را بلعید . ناگهان دردی وجودش را فراگرفت. قلاب ماهیگیری دهان ماهی را درید. پسرک ماهیگیر خوشحال و خندان قلاب را بالا کشید. لحظه ای بعد ماهی بر روی خاک جان داد. پسرک ماهی را برداشت و به سمت خانه حرکت کرد. 
تقدیم به آنان که رنج زیستن در دنیای فانی را چشیده اند. اولیایی
  • ۱ نظر
  • ۱۳ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۱۰
  • منصوره اولیایی

پناه بر خدا
پای سیستم نشستم دارم فیس رو چک می کنم
نا خودآگاه دستم رفت رو کلید برق و چراغ رو روشن کردم
بعد 3 - 4 دقیقه به خودم اومدم
می گم خدایا ساعت 5ه، چرا اینقدر تاریکه اینجا
رومو کردم سمت پشت سرم
دیدم یا بسم الله 
چرا همه چی سرخه
عجب طوفان وحشتناکیه

آقای احمدی

هوا چرا اینطوری شد؟؟؟؟؟؟
خدایا خودت رحم کن...
‫#‏آزادی_یواشکی_هوا_در_تهران‬ 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۲۳
  • مجتبی قره باغی

پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و السلم:

نیکی چیزی است که نقس به آن مطمئن باشد و سینه در برابر او آرام گیرد و گناه چیزی است که در سینه بگردد و در دل جولان داشته باشد، هرچند دیگران به خوبی آن فتوا داده باشند. 

وسائل الشیعه، ج27، ص 166.

نفخ روح خدایی در انسان، نظیر انزال  قرآن از سنخ آویختن است؛ نه مانند فرستادن باران که از قبیل انداختن باشد.

 آیت الله جوادی آملی ، تفسیر انسان به انسان ص 165.

  • ۰ نظر
  • ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۰۶:۵۵
  • منصوره اولیایی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات