در ادامه داستان اتوبوس که قبلا به صورت مکتوب در سایت قرار داده بودم و برای راحتی شما، داستان رو به صورت صوتی و نمایشی براتون اجازه کردم، امیدوارم بپسندید
- ۰ نظر
- ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۰۴
در ادامه داستان اتوبوس که قبلا به صورت مکتوب در سایت قرار داده بودم و برای راحتی شما، داستان رو به صورت صوتی و نمایشی براتون اجازه کردم، امیدوارم بپسندید
آموزش فیلم سازی
کسانی که تمایل به یادگیری تدوین و کار با نرم فزار ادوبی پریمیر، همچنین یادگیری تصویربرداری را دارند
برای بنده به صورت خصوصی پیام بذارن.
شما می توانید پس از آموزش با تصاویری که خودتان گرفته اید و تدوین خودتان ویدئو کلیپ یا فیلم کوتاه یا فیلم مستندتان را خودتان بسازید
لطفا جهت هماهنگی در تلگرام پیام دهید در صورت عدم دسترسی به تلگرام پیامک بزنید
شماره تماس، تلگرام و پیامک:
قصار ادمین(مجتبی قره باغی) 2972 675 - 0910
این مطلب هم یکی دیگه از مطالب اولیایی گرامیست که بنده، مجتبی قره باغی بدون اجازه از ارشیو خارج و منتشر کردم.
..
هر اطلاعاتی که بخواهی . هر سوالی که داشته باشی. هر دانشی که بدنبال آن باشی این روزها براحتی در دست است. کسی نیست که بگوید فلان چیر را نمی دانستم یا نیافتم. حجت بر انسان امروزی تمام شد. او مارکسیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، کاپیتالیسم را تجربه کرده. او دموکراسی را تجربه کرده است و حالا به خط آخر رسیده است.
زمانی که حجت تمام شود. حجت خدا می رسد
گاهی دلت می خواهد کسی باشد هم دور و هم نزدیک. هم غریب و هم آشنا. کسی که آنقدر دور باشد که به تو صدمه ای نرساند و آنقدر نزدیک باشد که با او درد دل کنی.
دلت می خواهد کسی باشد که با او حرف بزنی و روزهای سخت را پشت سر بگذاری.
دلم از همه ممنوعیت ها خسته است. اما می دانم که این امتحان من است. (.ا)
ما حیاط نداریم، ما پشت بام نداریم. ما مردم این عصر آسمان نداریم.
مدتی است یاد دوران کودکی و نوجوانی می کنم. بهارخواب بزرگی داشتیم. شبهای تابستان همیشه برایم جذاب بودند. اول باید یکنفر از ما حیاط را جارو می زد. بعد روفرشی یا حصیر را پهن می کردیم. بعد هم تشک و پتو. چقدر آسمان پر ستاره بود. مدت طولانی خیره می شدیم به آسمان و وای خنکی نیمه شب که در پتو می پیچیدیم. نزدیک سحر صدای مناجات می آمد من بیداربودم یا خواب یادم نمی آید ولی صدای مناجات عجیب در من نفوذ می کرد هرچند اگر از جایم پا نمی شدم.
بزرگتر که شدم فهمیدم نگاه کردن به آسمان در شبهای تابستان یکی از روشهای درمانی در طب سنتی بوده است.
دلم می سوزد برای بچه هایی که زیر آسمان نخوابیده اند و نمی خوابند.
ما حیاط نداریم، ما پشت بام نداریم. ما مردم این عصر آسمان نداریم.
شاید مارکسیستها به اندازۀ سازمان منافقین خلق که نماز میخواندند، جنایتکارانه آدم نکشتند/ دلیل جنایات وحشیانۀ تروریستهای سوریه که اهل نماز و دیانت هستند چیست؟
در تاریخ انقلاب خودمان هم گروههای تروریستی مختلفی داشتیم؛ هم جنایت منافقین و هم مارکسیتها را دیدهایم ولی شاید مارکسیستها به اندازۀ منافقین سازمان مجاهدین خلق که نماز هم میخواندند، جنایتکارانه آدم نکشتند!
امروز هم در سوریه، تروریستهایی که به ظاهر مسلمان هستند، آنقدر وحشیانه آدم میکشند که بیسابقه است؛ از کافران و ملحدان کمتر چنین قساوتها و جنایتهایی میبینیم. دلیل این وحشیگری از سوی کسانی که اهل نماز و دیانت هستند چیست؟ برخی از این تروریستهای سوریه آنقدر متشرّع هستند که اگر مفتی آنها به جهاد نکاح فتوا نداده بود، هرگز حاضر نمیشدند عمل منافی عفت انجام دهند. ولی با وجود این تشرّع، ببینید چقدر راحت آدمهای بیگناه را میکشند!
آیا کسی که یک مقدار اهل مذهب و دیانت شد ولی مبارزه با هوای نفس نکرد، خیلی وحشی میشود؟/ اگر یک آدم مذهبی مبارزه با نفس نکند، ممکن است جنایتهایی بکند که از کفار هم برنمیآید/ خوارج مذهبیترین گروهی که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند و شکم زن حامله را دریدند
آیا اینها نشان نمیدهد کسی که یک مقدار مذهبی شد و اهل دین و دیانت شد ولی مبارزه با هوای نفس نکرد، خیلی وحشی میشود؟ شواهد تاریخی نشان میدهد اولین جنایت تاریخ، یعنی قتل هابیل توسط قابیل از همین نوع بوده و بزرگترین جنایت تاریخ در کربلا هم از این نوع بوده است. وحشیگریهای امروز در سوریه و جاهای دیگر نیز از همین نوع است.
خوارج مذهبیترین گروهی بودند که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند. خوارج آنقدر متشرّع بودند که وقتی اشتباهاً در مزرعهای به یک چهارپا، تیر زدند و آن را کشتند، بلافاصله رفتند تا از صاحب آن حلالیت بطلبند! آنوقت همین خوارج مردی به نام عبدالله بن خباب را به جرم محبت امیرالمؤمنین(ع) یا کافر ندانستن علی(ع) در مقابل همسر باردارش سر بریدند و بچۀ او را هم مهدورالدم دانسته و شکم همسر باردارش را شکافته و بچه را هم کشتند(موسوعة التاریخ الاسلامی/5/237)
چطور یک انسان به چنین وحشیگری و جنایتی دست میزند؟ آیا این عادی است؟! هیچ کدام از اینها تصادفی نیست بلکه نشاندهندۀ یک واقعیت مهم است و از برخی قواعد عالم هستی حکایت میکند. همۀ اینها به ما میگوید که اگر یک آدم به ظاهر مذهبی و متشرع، مبارزه با نفس نکند و مطیع هوای نفسش باشد، میتواند از آدم کافر و ملحدی که همیشه مطیع هوای نفسش است، وحشیتر بشود؛ از این آدم مذهبی ممکن است جنایتهایی سر بزند که از کافران و ملحدان هم سر نمیزند!
گاهی اوقات از آدمی که ادعای دین و ایمان ندارد، انصافی دیده میشود که از آدمی که ادعای دین و ایمان دارد ولی مطیع هوای نفس خودش است، این انصاف را نمیبینیم. این آدم مدعیِ دیانت، جنایتها و خیانتهایی مرتکب میشود که حدّ و حساب ندارد.
اینطور نیست که حتماً جنایتکار بودن این مذهبیها را در آدمکشی ببینیم، بلکه هر کسی در هر عرصهای که هست به نوعی رذالت خود را نشان میدهد. مثلاً گاهی یک عنصری در عرصۀ رسانه میبینید که بچه مذهبی بوده ولی چون مطیع هوای نفسش است دروغهایی حاضر است ببندد و تخریبهایی حاضر است بکند که یک آدم ملحد حاضر نیست چنین کارهایی انجام دهد. یعنی یک آدم ملحد حاضر نبود کسی را اینطور تخریب کند. یک آدم مذهبی و نمازخوان که مطیع هوای نفس باشد، گاهی در رذالت غوغا میکند و کارهای زشتی انجام میدهد که از یک کافر ملحد هم برنمیآید.
بچهمذهبیها مواظب باشند برای فرار از مبارزه با نفس، پشت دینداری خود پنهان نشوند