شور غزل اینقدر منو گرفت که نتونستم امشب تمومش نکنم.
"عهد"
بعد از دعای صبح, عهد شبم را شکسته ام
عهدی که بسته در نماز شبم را شکسته ام
با اینکه کار هر شب من توبه گشته است
پیوسته عهد و حرف خودم را شکسته ام
گاهی نشاید البته این نیز دائم است
در کوی لطف تو ادبم را شکسته ام
شادم به شادی شیوا, آن نگار ترک
جانا ببین که ورد لبم را شکسته ام
ای داد پای این معامله ها با خدای خویش
دیدم چگونه صد نسبم را شکسته ام
هاتف، حدیث آن عربی را شنیده ای؟
با توبه هسته ی رطبم را شکسته ام
مجتبی قره باغی (هاتف ری)
- ۰ نظر
- ۰۸ دی ۹۳ ، ۲۳:۳۲