نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ارتباط» ثبت شده است

مقدمه

هر کجا که می روم مثلا در سفر در رستوران، صف سینما، در داخل خیابان، داخل هواپیما، در کوههای اطراف تهران همیشه مردم به خصوص جوانان عزیزمان درباره عشق و زندگی پرسشی که از یافتن پاسخش مایوس می شوند و نمی دانند که چگونه این را به دست بیاورند برای من هم همین ها به مرور زمان سوالهای در ذهن من جای گرفت. و وقتیکه بیشتر دقت کردم دیدم تفاوتی بین زن و مرد نیست و هیچ کام به دیگری برتری ندارد و فقط جایگاههای آنها با هم متفاوت است نقطه ی مشترک آنان این است که به یک گونه تعلق دارند و فقط جایگاههای آنها با هم متفاوت با ارزش های متفاوت زندگی می کنند این را همه می دانند ولی نمی خواهند زیر بار بروند وقتی که به شواهد نگاه می کنیم حداقل در تهران می بینیم 40% ازدواجها به طلاق می انجامد و بسیاری از روابط پیش از رسیدن به مرحله ازدواج از هم می گسلد در تمام جوامع بخصوص در کشور خودمان از دیدگاهها، رفتارها، باورها و حرکات شریک زندگی خود گلمندند. به همین منظور به روابط زناشویی علاقمند شدم تا کنکاشی در این خصوص انجام دهم تا بفهمم که چطوری می توانم رابطه بسیار خوب همراه با عشق با همسر خود داشته باشم.

 

بعضی چیزها روشن و آشکار است:

وقتی مردی به آرایشگاه می رود فقط به منظور رفع اصلاح موی سر می رود ولی در زنان این چنین نیست خیلی اوقات پیش می آید که خانمی برای رنگ کردن موی سر می رود و سپس یک دوست پیدا می کند و چنان گرم می گیرند که آدم فکر می کند که چندین سال است که همدیگر را می شناسند مردان وقتی عصبانی می‏شوند شروع به نوشیدنی می کنند رفتار پرخاشگرانه دارند پی در پی کانال تلویزیون را عوض می کنند ولی زنان وقتی که عصبانی می شوند شکلات می خورند و یا به خرید می روند آقایان خیلی کم صحبت می کنند بیشتر در تفکر هستند جهت یابی خوبی دارند نقش خوانی خوبی دارند و برعکس در خانمها بسیار صحبت می کنند جهت یابی خوبی ندارند.

  • ۰ نظر
  • ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۳۵
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات