نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اختلال» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم


گردآورنده و محقق: مجتبی قره باغی

(کپی با ذکر منبع بلامانع می باشد.

دانشجوی گرامی برای استفاده از این مقاله باید قسمتی ازمقاله را به روش علمی فک دهی با تفسیر خود در مقاله خودت به کار بگیری.)

تاریخچه: سرآغاز وجود هرکدام از ما هنگامی است که یک اسپرم یا یک اوول با یکدیگر در می آمیزند و هستی مارا به بار می نشانند (سیمونه).

با انتقال اسپرم توسط  پدر تاثیر مستقیم او در جنبه وراثتی به پایان رسیده و مادر تا 9 ماه دیگر رابطه ی فیزیکی و عاطفی اش را با کودک ادامه خواهد داد.3 ماه بعد از ازدواج اسپرم و اوول جنسیت فیزیولوژیک این موجود ناشناخته بیولوژیکی مشخص می شود و در ادامه بعد از او کاهش مسئولیت توسط ژن ها و هورمون ها تکامل جنسیت ( جنسیت فیزیکی, هویت جنسی, رفتار جنسی ) توسط شاخص های پررنگ تری چون عوامل روانی اجتماعی و فرهنگی ادامه پیدا می کند ( گولومبوک و همکاران ).

هویت جنسی یعنی قبول جنسیت فیزیولوژیکی خود توسط سیستم روانی فرد و نتیجتا همانند سازی صحیح در طول زندگی با همجنسان خود برای کسب رفتار متعارف جنسی در زندگی فردی و اجتماعی در این بین افرادی یافت می شوند که به علل مختلف از جمله پرورش نادرست توسط اطرافیان از جمله والدین و نتیجتا همانند سازی با جنس مخالف از همان سنین کودکی و به بعد به وضعیتی دچار می شوند که به درون فکنی رفتار جنسی مخالف, دیگر از جنس فیزیولوژیکی و به دنبال آن افکار و رفتارهای جنسی خود راضی نبوده و تنفر از خود دست به دامان روانپزشکان و پزشکی قانونی شده و اقدام به تغییر جنسیت می کنند که به این افراد اصطلاحا ( خواه جنسی ) می گویند.افراد مبتلا به این اختلال از زمان های قدیم در اجتماعات مختلف شناخته شده و شرح داده شده اند این افراد خود را متعلق به گروه جنسی مخالف می دانند و از وضعیت جنسی, بدنی خود ناراحت هستند و می گوشند با استفاده از هورمون ها و اعمال جراحی وضعیت خود را به وضعیت جنس مقابل نزدیک کنند.از ابتدای خلقت به دنبال ساده ترین موجودات چند سلولی و مانند ستارگان ریز دریایی و اسفنج ها و ... درخت زندگی شاخه های مختلفی به وجود می آورند.در ابتدای این مرحله هر سلولی سلول مشابه خود را به وجود می آورد.اما از این پس در پس آمیزش هر دو سلول سلول سومی متفاوت با آن پدیدار شد.پاره ای نگرش ها بر این باورند که دیگر خواری جنسیتا را به وجود آورد.بدین معنا که سلول ها یکدیگر را می خورند و ژن هایشان با هم در می آمیختند.گروهی از آنها با هم جفت و جور شده اند و تبادل ژنتیکی کرده اند و بدین ترتیب جنسیت فراگیر شد.در آمیختگی ژن ها با دو رشته زوجی صورت می گرفت و روند دوتایی داشت.محققان عقیده دارند که ترکیب سه رشته زوجی باهم سبب پیچیده تر شدن نظام جهان و در نتیجه فنا پذیر شدن زندگی انسان می شود ( سیمونه ).

اندیشمندان نیز در تاثیر عقاید بالا اعتقاد دارند که انسان در اصل موجودی دو جنسه است.(فروید) نیز به خصوص بر دو جنسی بودن میل همزمان به همجنسی و جنس مخالف مردان و زنان تاکید داشت.فیلسوفانی چون افلاطون بر دو جنسی بودن افراد در ابتدا تاکید داشته اند.(استود)

انسان از نظر فیزیولوژیک هورمون های هر دو جنسی در بدن خود داراست.از نظر روانی نیز ردپای خصوصیات دو جنسی را می توان در هر جنس یافت.روان شناس دیگری به نام (گوستاویونگ) نیز به وجود آمار روانی و فیزیولوژیک دو جنسی را در هر شخص به طور علمی تری توجیه کرده است.یونگ در نظریه ی مفاهیم کهن خود (انیما وانیموس) را مطرح می کند و می گوید : در اثر همزیستی مرد با خصوصیات زنانه در مرد و به علت زندگی با مرد صفات مردانه تشکیل می گردد.اینها باعث می شود یک جنس خصوصیات جنس دیگر را نشان دهد .

از مطالب بالا چنین استنباط می شود که جنسیت مطلق نیست و لااقل از نظر ترشحات داخلی مرد آمیخته بوده و در حقیقت نسبت به مرد,مرد تر است.(مارلو)

در قرن 19 شاهد تحول عظیم دیگری بودیم و آن وجود نارضایان جنسی بود.مردانی که به دنبال زندگی زنانه هستند و زنانی که می خواهند مثل مردان زندگی کنند از زمان های قدیم در اجتماعات مختلف شناخته شده و شرح داده شده اند.اولین بار شرح حال این موارد در ادبیات علمی آلمان در قرن 19 وارد شد.اولین گزارش علمی جراحی و تغییر جنسیت در سال 1931 بوسیله ی آبراهام جراح المانی به روئیت رسید.( بلاگلاس و همکاران)

  • ۰ نظر
  • ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۲۸
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات