نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

کابوس آل

سه شنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۳، ۰۶:۵۴ ب.ظ

دیشب کشاند من را قیلی به سوی قالی

جایت همیشه سبز است اما نبود خالی

آنقدر خسته بودم یک آن به خواب رفتم

گویی که مرده باشم نایی نبود و حالی

در خواب بسته بودم درهای کلبه ام را

نشئه نبودم اما نعشم به روی قالی

کابوس دیدم انگار در باز شد پریدم

بستم دریچه های رویایی و خیالی

نوری احاطه ام کرد رنگ سفید و خونم

جوشید، قلبم اما حالش نبود مالی

فریادهایم آن شب چون خون می چکیدند

در خواب مرده بودم چون سبک سورئالی

فریاد میکشیدم دنبال جیغ بودم

کابوس من همینست آثار مونک و دالی

بختک نشسته رویم چیزی دگر نمانده

بر من کند تعرض کابوس آل و تالی

آرام صورتم را بوسید جان هاتف

یک آن خواب من بود اما گذشت سالی

مجتبی قره باغی (هاتف ری)

دانلود موزیک

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات