نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

همه چی پرید ؟! O-o

دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۷ ب.ظ

طی چند روز گذشته که سایت به مشکل خورده بود و بالا نمیومد و البته من هم پیگیر رفع مشکل بودم، همزمان برای ساخت مستندی درباره ی داعش شروع به دانلود فیلمهای جنایات داعش در سوریه و عراق کردم.

به سایتهای زیادی سر زدم، جستجو و تماشای این فیلمها چنان من رو خسته کرد و روحم رو آزار داد که شاید براتون قابل باور نباشه که الان چند روزیه قلبم درد میکنه.
بماند که به خاطر علتی عجیب و غریب که درکش نمی کنم-تمام 2 گیگا بایت فیلمی رو که دانلود کرده بودم با هزار زحمت-همه پاک شدن، حتی 3گیگابایت فیلمهای دانلودی مربوط به مستندی که باز در راستای جنایات اسرائیل در غزه انجام شده می خواستم بسازم ناباورانه پاک شدن، امروز مجدد شروع به جستجو و تماشای فیلمهای مختلف کردم.

اما امروز حالم دیگر قابل درک نیست. حتی کوچکترین صحنه ی جنایت قلبم را به شدت می فشارد و رگه های سوزش رو در اون احساس می کنم.

اما به امید خدا و با دعای دوستان سعیم رو می کنم تا به کارم ادامه بدم.

یا علی

  • مجتبی قره باغی

نظرات (۲)

  • محمد رضا ندیم پور
  • درابتدا و "سلامت" سلامتت خواهم. 
                     
            در انتها و سلامت ، "سلامتی" گویم.

      قوی باش .
    پاسخ:
    دست شما درد نکنه
    ممنون از محبتتون
    سلام
    مطالب خوبی گذاشتی ولی تعجب میکنم چرا اینقدر بازدیدت کمه
    می خوام یه روش خوب بهت معرفی کنم واسه بالا بردن بازدیدکنندگان وبلاگت
    برو تو سایت 24 آی پی عضو شو بعد رو گزینه کسب امتیاز کلیک کن بعد امتیازات رو به وبلاگ خودت اختصاص بده بعد می بینی که چجوری بازدید وبلاگت بالا میره حتما امتحان کن
    اینم آدرسش
    www.24ip.ir

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    نوشتن‌گاه

    دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

    بایگانی
    آخرین نظرات