نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۳۱۵ مطلب با موضوع «روزنامه دیواری» ثبت شده است

داودنژاد تو اختتامیه ترکوند

صحبت های آقای داودنژاد بر علیه صدا و سیما در اختتامیه جشنواره فیلم فجر

که به جا بود و باید گفته می شد اما امان از این رسانه دروغگو دروغ مآب
به هر حال همینه سالها تحمل کردیم و باز هم باید تحمل کرد
امثال بی شرمهایی همچون فراستی رو در تلویزیون که بیان و به سینمای ایران بخندن

  • مجتبی قره باغی
رگ خواب نعمت الله، سر به مهر مقدم دوست

به رسم هر سال که در جشنواره شرکت می کردم و بعد از دیدن فیلم یادداشتی براش می نوشتم دارم امسال هم این کار رو می کنم. با این تفاوت که هر سال در جشنواره حضور داشتم و امسال نشد که بلیط تهیه کنم.
سخت شد.
سایت مشکل داشت به هر صورت نشد.
منم همون شکلی ناقص از روی آنونس علاقم به فیلم هارو بیان می کنم ;)
این فیلم با این که از طرف برخی دوستان منتقدم مورد مذمت قرار گرفته اما بنده با آنونسش به شدت ارتباط برقرار کردم و گمان می برم این به خاطر علاقم به نعمت الله، همچنین به خاطر محبت قلبیم به حاتمیست.
به هر حال شیفته و دلباخته منتظر آمدن فیلم هستم تا روی پرده سینما اون رو به نظاره بشینم و بببینم و احتمال زیاد لذت ببرم.
اگر هم فیلم خوب نبود قول می دم ه حرفم رو پس بگریم و از سر لجبازی باز روی حرفم بی جهت نایستم.

  • مجتبی قره باغی
مصاحبه یا کارگاه بازیگری هومن سیدی

امروز داشتم تو مقوله جشنواره وبگردی می کردم که چشمم افتاد به تصویر هومن سیدی عزیز
هومن صحبت های فوق العاده ای درباره بازیگری کرد که البته با وجود آقای معلم پر حرف کمی سخته به هومن گوش دادن اما باز هم از دستش ندید.

  • مجتبی قره باغی
میلاد خانم زینب س و روز پرستار

میلاد خانم زینب س و روز پرستار بر همه پرستارای خانم و آقا خوشگل و زشت ولی خوش اخلاق مبارک باشه

  • مجتبی قره باغی

سلام خدمت همه دوستان و همراهان عزیز

اخیرا به دلیل کاهلی بنده در تمدید دامنه نقطه نظر و از دست دادن آن، مجبور به تغییر شکل و نام وبلاگم شدم

اما محتوا پا بر جاست و شاید چیزهایی اضافه تر شود

بنابراین نام وبلاگ یا سایتم رو از نقطه نظر به نوشتن گاه تغییر دادم و  یه حال اساسی هم به ظاهرش

ممنون که هنوز هستید و دنبال میکنید کارامو

راستی شعار نوشتن گاه رو به طنز گقتم اما جدیست 😉😀

  • مجتبی قره باغی

اتوبوس

ارجاع به لیتنک زیر جهت پست صوتی داستان

http://neveshtangah.ir/post/450

سلام ,من ستاره ام, کلاس سوم راهنمایی, عاشق رشته گرافیک, یه برادر کوچکتر از خودم دارم, الان کلاس دوم دبستانه. پدر و مادرم مهمترین و با ارزش ترین چیزهای زندگیمن.

۱۲ دی ماه بود.

وقتی از مدرسه بر می گشتم خیلی خوشحال بودم که فاصله مدرسه م تا خونمون زیاده و قرار شده از امسال خودم تنها به مدرسه برم و برگردم .

 شب وقتی پدرم اومد خونه بعد از شام با مادرم برای من یه جلسه مهم تشکیل دادن, در رابطه با همین موضوع تنها برگشتن به خونه. پدرم تاکید داشت که از میدون نزدیک مدرسه تا خونه رو با اتوبوس بیام.

از مدرسه تا خونمون دو تا ایستگاه فاصله ست البته دو تا ایستگاه تقریبا طولانی. یه خیابون دو طرفه با عرض کم که صاف و مستقیم مدرسه رو وصل میکنه خونمون. دو طرف خیابان پر از درخته, طوری که همیشه یه سایه طولانی مثل تاریکی تونل روی خیابون رو گرفته.

  • مجتبی قره باغی

فرزند روح الله

دیوار ها را هم به نامت می کنم جانم
با اینکه من مسئول نام کوی و میدانم
یک بار نام یک خیابان شد قره باغی
یک بار هم یک نام دیگر که نمیدانم
میدان و کوچه سینما نام خیابان را
با نام همت فاخری فرمانده می خوانم
یک گل دو گل گل ها همه یک نام
ایثار را بنگر من اینجا مات، حیرانم
یک باغ صد گل داده بستانی درختش را
در هر دو حالت باغبان جان داده می دانم
روزی پیام آمد شهید آورده اند و من
با دغدغه درگیر این ابیات می مانم
هر سال از غرب و جنوب و هور، از مرداب
گل های پرپر می برند بالای تهرانم
بر این شقایق های پرپر نقش بسته
فرزند روح الله، سازشگر نمی مانم
یک باغبان مادر، ازو پرسید نامت چیست
گل غنچه شد فریاد زد، گمنام، ایرانم

هاتف ری"

#فرزند_روح_الله #سرباز_گمنام#شهید_گمنام#مفقودالاثر#مفقودالجسد#بی_پلاک#شهید #مجتبی_قره_باغی#هاتف_ری

  • ۱ نظر
  • ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۱
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات