نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۶۰۴ مطلب توسط «مجتبی قره باغی» ثبت شده است

  • مجتبی قره باغی
پاییز ثانیه ثانیه میرود و اینجا کسی است که به اندازه ی تمام برگهای پاییزی برایت آرزوی خوب دارد.یلدا مبارک.
  • مجتبی قره باغی

سلام

خیلی وقته چیز درست و حسابی ننوشتم
شاید اصلا از اول هم چیز درست و حسابی ننوشته باشم
اما این بار می خوام چیزهای جدید بنویسم
چیزهای جدید رو باید شروع کنم که شاید بازهم خیلی خاص نباشه
ولی باید دوباره شروع کنم

دوباره ای که شاید دردسر ساز بشه
ولی بهتر از سکوت کردن و چرند نوشتنه
" بسم الله الرحمن الرحیم"

  • مجتبی قره باغی
زنه شوهرش رو واسه نماز صبح بیدار کرد!
شوهره گفت: ول کن بعدا قضاش رو میخونم!
زنه گفت: ولی شرع گفته باید سر وقت بخونی
مرد گفت: ولی شرع گفته ۴ تا زن هم میتونم بگیرما زنه گفت: بخواب عزیزم خدا خیلی بخشندست
  • مجتبی قره باغی
ظریف:برنامه آب سنگین ما در اراک ادامه خواهد یافت.
  • مجتبی قره باغی
کری:
فردو،اراک و نطنز دیگر از امروز جلو نخواهند رفت/ایران پذیرفته غنی سازی بالای 5درصد را متوقف کند/ایران تاسیسات سوخت اراک را نخواهد ساخت/ایران سانتریفیوژهای جدیدی نخواهد ساخت/گام اول نمی گوید ایران حق غنی سازی دارد/در این سند حق غنی سازی برای ایران نیامده/
  • مجتبی قره باغی

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

دانلود و شنیدار مستقیم

محتشم خوانی:

با صدای وحید مدرس زاده

مجتبی قره باغی

عالیه سجودی

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات