نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۶۱۴ مطلب توسط «مجتبی قره باغی» ثبت شده است

«بازگشت عیسی» در جشنواره عمار

مجتبی قره‌باغی، کارگردان و مستندساز در گفتگو با «عمار فیلم» درمورد تازه ترین اثر مستند خود با عنوان «بازگشت عیسی» در سخنانی، گفت: ساخت این مستند از ابتدای سال ۱۳۹۵ آغاز شد و  در حال حاضر، پس از سپری کردن مراحل مختلف، آماده نمایش شده است.

وی افزود: «بازگشت عیسی» در شهرهای زاهدان، چابهار، سراوان و مهرستان تصویربرداری شده و موضوع آن در مورد گروه تکفیری تروریستی داعش و عضو گیری آنها از مردم مناطق محروم جنوب کشور است. البته محور اصلی این مستند، شخصی به نام «عیسی جزنیا» است که مدتی پس از پیوستن به این گروه تکفیری، پشیمان شده و قصد  بازگشت به ایران را دارد.

قره باغی در همین باره خاطرنشان کرد: این فرد که با هماهنگی و کمک وزارت اطلاعات موفق به بازگشت به ایران می‌شود، در این مستند، علت پیوستن خود به داعش، اتفاقات و مسائل و مشکلاتش در زمان حضور در این گروه را بازگو می‌کند.

وی اضافه کرد: هدف اصلی از ساخت این مستند، اثبات تناقضات صحبت‌های داعشی‌ها است. این گروه تروریستی برای جذب نیرو، وعده‌های رنگارنگی به افراد می ‌دهد اما وقتی داوطلبان وارد این گروه می‌شوند با دعوت برای عملیات انتحاری روبرو می‌شوند.

این کارگردان یادآور شد: در روایت این مستند شاهد حضور نگاهی بزرگ‌تر هستیم که همانا اتحاد شیعیان و اهل سنت است. در مستند «بازگشت عیسی»، با علمای اهل سنت، مصاحبه شده و به بحث نحوه ایجاد نفاق بین شیعیان و اهل سنت پرداخته می‌شود. در حقیقت، تمامی اهل سنتی که در این مستند، حضور دارند، علیه نفاق و داعش اظهار نظر می‌کنند.

وی در ادامه سخنانش عنوان کرد: تصویربرداری «بازگشت عیسی» و انتخاب افراد مصاحبه شونده، یک ماه و نیم طول کشید که علت این طولانی شدن، معطوف بودن ما برای مصاحبه با عیسی جزنیا بود چرا که او محور اصلی مستند بر اساس شخصیت این فرد است.

این کارگردان اضافه کرد: در ابتدا در نظر داشتیم بعد از حضور مستند در هشتمین جشنواره مردمی فیلم عمار، اثر از تلویزیون پخش شود ولی به دلیل درخواست تهیه کننده، مستند در شبکه هامون استان سیستان و بلوچستان پخش شد.

قره باغی خاطرنشان کرد: از زمان پخش این اثر در شبکه هامون، آمار افرادی که از استان برای پیوستن به داعش به سوریه سفر می‌کردند به شدت کاهش پیدا کرده است. در حقیقت، علمای اهل سنتی که در مستند صحبت کردند، آن‌قدر در میان مردم نفوذ و محبوبیت دارند که موجب این تاثیرگذاری شده است.


پی پی اف گزارش مستند در روزنامه وطن امروز

 https://vatanemrooz.ir/Newspaper/BlockPrint/183497

لینک خبر در تلویزیون ملی

https://www.iribnews.ir/fa/amp/news/1675101


ادامه مطلب را بخوانید:

  • مجتبی قره باغی
فیلم: ویلایی ها - مداحی: محمود کریمی - تدوین: مجتبی قره باغی
  • مجتبی قره باغی
شب تولد شب شوال

امسال شب تولدم با شب اول شوال قرین شد

به همین مناسبت دو بیت شعر به ذهنم رسید که تقدیمتون میکنم

  • مجتبی قره باغی
فیلم مستند بازگشت عیسی

فیلم مستند بازگشت عیسی که با نام دام تکفیر از صدا و سیمای استانی سیستان و بلوچستان با نام دام تکفیر پخش شد کاری است از بنده، مجتبی قره باغی و برخی از دوستان که دوشادوش من در ساخت این فیلم قدم برداشتند.
این فیلم به کارگردانی و تهیه کنندگی، همچنین نگارش و تدوین اینجانب می باشد.
در زیر آنونس فیلم رو ببینید

لینک تماشای فیلم در نوشتن گاه
http://neveshtangah.ir/post/495
 

 

  • ۲ نظر
  • ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۲
  • مجتبی قره باغی
سرکوب - علاقه شخصی بنده به یاس و هیچکس

وقتی به آینده فکر کنی کم کار میشی

ببین رپ یه اسب وحشیه که سوار کار نداره نمیتونه کسی ازش تو ایران مایه حلال وار دراره
تا جایی که هنرمند هیچ فرقی با یه خلافکار نداره

پس هر کی سر میز ما اومد بگو که قرارداد نیاره
اینه که تا قسط ها زیاد شد کم کم ورس ها کم شد

از اون طرف چه جرم هایی که با یه امضا حل شد
یعنی که سلیقه طرف همیشه دخیله وسط همینه تحمیله نظر نتیجه تخریبه اثر

ولی وقتی که از سرت آب بگذره کلا میگی بهتره خودم تکلیفو یکسره کنم
تا اینجا عمرمو ضرر کردم هزینشم میدم من که تا همینجا رو اومدم پس بقیشم میرم

منی که از اعتماد بی جا هنوز آبستنم ولی در نهایت میدونم اینو که باعث منم
دیدم اون ها که با خنده جلو میان ناکسترن در آخر دیدم متکی به مشتی خاکسترن

فهمیدم فقط پدر مادر میگه پسرم دخترم بقیه که این اسمو ببرن مفت برن
دخترم باا ولم کن حرکت کاملا فوله یارو علنا میخواد با چشم تو رو حاملت کنه

میگه تو پسرمی قدمت رو چشممه میبینی پاش برسه حاضره گردنتو بشکنه
هر کی میخواد شیکمتو سفره کنه تا به خودت بیای اون دورا یه نقطه شده

من دیوونه میرم بیرون ولی عاقل میرم خونه دیگه هیچی نمیتونه منو غافلگیرم کنه
حتی اون که با شخصیت با یه صدای سلامت میگه دارم میرم فلان جا ولی کرایه ندارم

میگی کمک کنم از بقیه خواهش نکنه فردا میبینی همونجاست یارو کارش همونه
اینه که شک از تو خیابونو کوچه میاد و مغز تبدیل میشه به هوش سیاه

اینجا بچه تمرین میبینه با یه لحنه محکم اول از همه یاد میگیره اون بیرون همه گرگن
میفهمه فقط خودشو ببینه بقیه همه نوکر و بالاخره شک به آدما درون ذات بچه گل کرد

تو اون سن آرزوهاش مثله ناموسشه ولی نابودیه آرزوها میشه آموزش بعدی
یعنی آینده هات بهت تحمیل شدن بذار منظورمو یه جور دیگه تکمیل کنم

یادمه بچه بودم تو جمع یکی صدام کرد بزرگ جمع بود یه کم نگاهم کرد
بهم گفت میخوای چیکاره شی بهش گفتم فضانورد گفت پول رو زمینه دنبالش تو فضا نگرد

تو درسهاتو قبول شو فضا مضا پیشکشت با دو تا جمله میخواست آرزوهام هیچ بشه
میدیدم همه نمه میخندیدن زیر لبی میخواستم که آب شم برم زیر زمین

الان هم زیر زمینم وقتی خوردم از همه لگد حداقل اینجا هیشکی منو مسخره نکرد
اونی که رو نداشت تو داشت ولی میدونست چشه

مدام با خودش گفت از این بد تر هم میتونست بشه
هر چی بود گذشت فقط جای زخمش موند مینویسمو مینویسمو بالا میره گردش خون

روزی رو میبینم جوری حالم خوبه که چسبیدم به سقف اون روز اگه منو دیدی فقط بگو حقش بود
البته شاید فکر بکنی که موزیک شغل منه ولی نه موزیک یه عشقه که توم شعله وره

ولی در واقع این روزا هدف هام تویه بیراهه اسیره سن که میره بالا میفهمی که بی مایه فطیره
اسم امروز هست فردا نه میگین چرا خب فردا از ما بهترون میان ما میریم کنار

نمه نمه دور و برت خالی میک
  • ۰ نظر
  • ۲۹ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۲۱
  • مجتبی قره باغی
چشمان هیز زنانه

#دوباره_خوانی_پست_های_جذاب_قدیمی_نوشتن_گاه

سنگین است. احساس می کنم شانه هایم را می فشارد.

گاهی تمام سعیم را می کنم سربلند نکنم، اما همیشه اینطور نمی شود و آن لحظه، لحظه ی باخت است.

لحظه ای که گلوله میخوری. گلوله تیز تیز.

باید مرد باشی تا منظورم را خوب درک کنی.

وقتی از کناره ی عابر پیاده در حال عبور هستی. زمانی که به مغازه ای برای خرید می‌روی، وقتی در جمع میهمانان هایی هستی که شاید اولین بار است و یا شاید سالی یک بار آنها را می‌بینی.

وقتی کنار سکوی پارک، بیخ تئاترشهر نشسته ای و با دوستانت داری گپ میزنی یا زمانی که در کافه داری سیگارت را دود می کنی و دلستر خوش‌طعمت را آرام آرام می نوشی؛ به جز نگاه خدا همیشه یک نگاه که به سبکی نگاه خدا نیست، شانه هایت را سنگین می کند.

پلکهایت را البته بیشتر.

 معذبت می کند نگاه زنها.

آری!

معلوم نیست چگونه نگاه می کنند و چه در سر دارند!؟

به چه فکر می کنند که فکرشان سوار بر سوی نگاهشان به سوی جسم تو پرتاب می شود.

زن ها با نگاهشان چنان تو را می بلعند گویی لقمه غذایی بیش نیستی.

با حجاب و بی حجاب هم ندارد.

از هر نوع با هر تفکری.

بارها برای خود من پیش آمده که سرم را بلند کرده ام و از میان چادر سیاه روبرویم فقط دو چشم را دیده ام که بلافاصله از چشمهایم فرار کرده اند.

نمی‌دانم در کوی اخلاق بانوان هم هیزی معنا دارد یا نه!؟

نکند آنها به چشم برادری مردان را نظاره می کنند!؟

یا شاید لحظه ای شوی آینده‌شان را تجسم می نمایند در ذهنِ...

هر چه هست فقط کافیست تو سرت را بلند کنی و همان زن را نگاه کنی،آنگاه تو یک مرد هیز بدکرداری.

  • ۱ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۱۸
  • مجتبی قره باغی

ویدئوی آنرمال
کاری از آذر خرم



  • ۰ نظر
  • ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۲۱
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات