امسال شب تولدم با شب اول شوال قرین شد
به همین مناسبت دو بیت شعر به ذهنم رسید که تقدیمتون میکنم
- ۰ نظر
- ۰۸ تیر ۹۶ ، ۱۵:۴۴
امسال شب تولدم با شب اول شوال قرین شد
به همین مناسبت دو بیت شعر به ذهنم رسید که تقدیمتون میکنم
فیلم مستند بازگشت عیسی که با نام دام تکفیر از صدا و سیمای استانی سیستان و بلوچستان با نام دام تکفیر پخش شد کاری است از بنده، مجتبی قره باغی و برخی از دوستان که دوشادوش من در ساخت این فیلم قدم برداشتند.
این فیلم به کارگردانی و تهیه کنندگی، همچنین نگارش و تدوین اینجانب می باشد.
در زیر آنونس فیلم رو ببینید
لینک تماشای فیلم در نوشتن گاه
http://neveshtangah.ir/post/495
وقتی به آینده فکر کنی کم کار میشی
#دوباره_خوانی_پست_های_جذاب_قدیمی_نوشتن_گاه
سنگین است. احساس می کنم شانه هایم را می فشارد.
گاهی تمام سعیم را می کنم سربلند نکنم، اما همیشه اینطور نمی شود و آن لحظه، لحظه ی باخت است.
لحظه ای که گلوله میخوری. گلوله تیز تیز.
باید مرد باشی تا منظورم را خوب درک کنی.
وقتی از کناره ی عابر پیاده در حال عبور هستی. زمانی که به مغازه ای برای خرید میروی، وقتی در جمع میهمانان هایی هستی که شاید اولین بار است و یا شاید سالی یک بار آنها را میبینی.
وقتی کنار سکوی پارک، بیخ تئاترشهر نشسته ای و با دوستانت داری گپ میزنی یا زمانی که در کافه داری سیگارت را دود می کنی و دلستر خوشطعمت را آرام آرام می نوشی؛ به جز نگاه خدا همیشه یک نگاه که به سبکی نگاه خدا نیست، شانه هایت را سنگین می کند.
پلکهایت را البته بیشتر.
معذبت می کند نگاه زنها.
آری!
معلوم نیست چگونه نگاه می کنند و چه در سر دارند!؟
به چه فکر می کنند که فکرشان سوار بر سوی نگاهشان به سوی جسم تو پرتاب می شود.
زن ها با نگاهشان چنان تو را می بلعند گویی لقمه غذایی بیش نیستی.
با حجاب و بی حجاب هم ندارد.
از هر نوع با هر تفکری.
بارها برای خود من پیش آمده که سرم را بلند کرده ام و از میان چادر سیاه روبرویم فقط دو چشم را دیده ام که بلافاصله از چشمهایم فرار کرده اند.
نمیدانم در کوی اخلاق بانوان هم هیزی معنا دارد یا نه!؟
نکند آنها به چشم برادری مردان را نظاره می کنند!؟
یا شاید لحظه ای شوی آیندهشان را تجسم می نمایند در ذهنِ...
هر چه هست فقط کافیست تو سرت را بلند کنی و همان زن را نگاه کنی،آنگاه تو یک مرد هیز بدکرداری.
سارو کودک ۵ ساله شبانه در میان سکوت پر جمعیت ترین کشور دنیا گم میشود و سالها دور از خانواده در نقطه ای دور کنار خانواده ای فداکار بزرگ می شود. او روزی به وطن بازگشته و خانواده حقیقی اش را پیدا می کند.
این شاید داستان چند خطی فیلم است که میتوان بدون هیچ هیجان برای کسی تعریف کرد.
اما شارو یا Lion نام فردیست که گارث دیویس اولین تجربه سینمایی اش را بر اساس زندگی واقعی او ساخته است.
فیلم با بازی کودکی سارو میان پروانه ها در کنار روستای محل سکونتش آغاز میشود. برادر بزرگترش "گودو" او را صدا می کند و کودک از میان بازی و تفریح خارج شده و برای کار مهیا میشود. شغل گودو و شارو دزدی زغال سنگ از روی قطار حمل زغال است. آنها با درآمدشان از این راه تقریبا نیمی از درآمد خانواده را تامین میکنند.
یک شب با اصرار سارو، او نیز همراه