نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۴ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

دانلود کتاب Epub و PDF فارسی

دوستان در این بخش به مرور بیش از 1000 جلد کتاب در قالب Epub و PDF بارگذاری می کنم.

اگر دنبال کتاب خاصی هستید که نایاب یا کمیابه اسم کتاب را برای من در قسمت نظرات بنویسید که در صورت یافتن در همین سایت مننشر و یا به ایمیل شما ارسال کنم.

تا جاییکه مطلع هستم حق نشر الکترونیکیش یا کپی‌رایت این کتابها برای شخص حقیقی یا حقوقی نبوده و اگر کسی با استناد به مدارک حقوقی مدعی شود که حق نشر یک یا چند کتاب متعلق به ایشان است؛ قطعا پس از بررسی و به درخواست وی کتاب یا کتاب‌ها از روی ساید حذف خواهند شد.
بنده این کتاب‌ها را به سختی و با مرارت زیادی از فضای مجازی جمع‌آوری و ساماندهی کرده و مجددا در حافظه جانبی مجازی خود ذخیره و در این پست‌های متعدد منتشر خواهم کرد.

نام و لینک کتابها در ادامه

👇👇👇👇

  • ۰ نظر
  • ۲۴ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۳۰
  • مجتبی قره باغی
الان کجایی

تو دلت یه دریاست که همرنگ چشماته

دلم یه صحراست که کویر بغضامه

الان کجایی؟

برای همه پیش میاد. منم مثل همه؛ یه وقتایی دوست دارم بگم الان کجایی؟!

یه وقتایی باید باشی برای یکی و یکی برات باشه!

نمیدونی چته و چه مرگته، ولی حست میگه لازمش داری همونی رو که یکی از تکه‌های پازل دلت رو برداشته برده. ممکنه ندونی اون کی هست اصلا. دل مرد لامصب هزار تکه پازله و ممکنه بعضیا تکه‌هاشو بردارن و ممکنه خودش به بعضیا داده باشه. نمیدونم شاید این هم یه سیکل روانی مردونه‌ست که هر از گاهی درگیرش میشم ولی ماهانه نیست. ویریه و اتفاقا سیگنال و تایم خاصی نداره.

خیلی وقته میخوام یه پادکست صوتی خاص تولید کنم؛ اما نمیاد! حسشو‌ میگم؛ ایده‌شو میگم! نه اینکه نداشته باشم نه! شکر خدا یه مغز داغون دارم پر از ایده و فراوان از اندیشه، اما اینکه بشینم همه رو دسته بندی کنم و بیارم روی کاغذ و بنویسم چی میخوام و یه سناریو و قصه داشته باشم، نه. واقعا میخوام فریاد بزنم. تازه نشستم نزدیک ۱۵ گیگ ساند افکت کاربردی و درست و درمون و با کیفیت و قانونی دانلود کردم. چند روز وقت گذاشتم بیشترش رو گوش دادم دسته بندی کردم و با ۳۰ گیگ قبلی تلفیقش کردم. این عدد و رقم رو میگم که بدونی وقت گذاشتم برای اینکه تهش کار تولید کنم اما حال ندارم بلند شم. کی قراره پاشم تیمم رو دوباره درست کنم و یه فیلم بسازم؟؟؟؟  تا کی قراره روح‌ و روانم رو با این کارهای کوچیک مثل پادکست ارضا کنم؟؟؟؟ 

این تیکه از موزیک رو خودم با گوشی کات کردم بقیه‌اش کمی سخیف و شاید چرند باشه. اصل ماجرا همینحاست.

 
bayan tools دلت یه دریاست

دانلود موزیک

.

.

  • ۱ نظر
  • ۲۲ شهریور ۰۲ ، ۰۲:۲۵
  • مجتبی قره باغی
هوش مصنوعی

بهش میگم من فیلمسازم، برنامه سازم، عکاسی هم میکنم بعضی وقت‌ها نه مثل قدیم.

به نظرت 50 سالگی چه شکلی می‌شم؟

اونم بهم میگه این شکلی میشی و چند تا ژست که البته به نظرم خیلی شبیه بهم نیستن ولی جالبه که بیربط و شباهت هم نیستن بهم تحویل میده.

50 سالگی عکاس - هوض مصنوعی 50 سالگی فیلسماز - هوض مصنوعی 30 سالگی - هوض مصنوعی


وقتی به عکسهای گذشته‌م نگاه می‌کنم متوجه میشم که خیلی هم دور از ذهن و پرت و پلا تشخیص نداده.

یه نکته قابل توجه و تامل که باید بهش اشاره کنم اینه که هوش مصنوعی تمام عکسهایی که ساخته رو از روی همین اولین عکس واقعیم که مربوط به حال حاضر و چهل سالگیم هست حدس زده و ساخته. چه آینده و چه گذشته، چه با موی بلند و چه با موی کوتاه.

  • ۰ نظر
  • ۱۶ شهریور ۰۲ ، ۱۴:۴۳
  • مجتبی قره باغی
داستانهای کوتاه چخوف

کتاب داستانهای کوتاه چخوف کتاب جدیدیه که کنار بقیه کتبی که بازشون کردم و همه رو دارم باهم جلو میبرم شروع کردم.

البته این سبک مطالعه مختص من نیست ولی بنظرم جالبه. بخصوص اینکه من بیشتر کتابهایی که کنار دیگر کتب شروع میکنم بخاطر بچه ها یا همسرم هستن. 

کتاب برای من سرگرمی هم هست اما بیشتر علاقه به کسب تجربه و علم و اموزش و هر چرندی که از بچگی بهمون گفتنه. اما حقیقتا برای بقیه میخونم تا بخوابن. 😉

این کتاب رو که شروع کردم به ذهنم رسید از قدرت چخوف یه محتوای صوتی کوچیک که در بخش اغازین کتاب نوشته شده تولید کنم و اونو منتشر کنم تا بشنوید.

 
bayan tools با صدای مجتبی قره‌باغیبخشی از مقدمه کتاب بهترین داستانهای کوتاه چخوف
  • ۰ نظر
  • ۰۶ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۵۸
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات