ای خوش آن دل ناز دلبر می کشد
ناز شیدا نه، صنوبر می کشد
قرن ماضی شد تلف با دیگران
منت حالا دل ز نوبر می کشد
هاتف ری
- ۰ نظر
- ۱۶ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۰۳
ای خوش آن دل ناز دلبر می کشد
ناز شیدا نه، صنوبر می کشد
قرن ماضی شد تلف با دیگران
منت حالا دل ز نوبر می کشد
هاتف ری
شب عید باید یه خونه تکونی می کردم تو وبلاگ
اما هیچ وقت دیر نیست.
همیشه انجام دادن کاری در همون تایم زودتر از انجامش
در لحظاتی بعد از اونه که این یعنی دیر نیست و انجام بده.
دست به کار شدم و هر چی بود و نبود از تو گذاشتم کنار از
جلوی چشم.
سلام بر صاحب عصر
سلام بر حجت خلقت
ایام تحویل سال چه خوش یمن که با میلاد مبارکت
همزمان شد. اقا جان سال نو بر ما مبارک و یک سال به
تعجیل فرج شما نزدیکتر شدن نیز باز بر ما مبارک.
فردا ۰۱.۰۱.۰۱ تاریخ زیبایی است که در هر قرن یکبار پیش میاید
و چه زیبا، سه بار بر وحدانیت خدا تاکید میکند اگر سنبولیک
به این تاریخ نگاه کنیم.
عیدت مبارک
درست در همین تاریخ و ساعت و دقیقه، 10 سال پیش اولین پست خودم رو در این وبلاگ ثبت کردم.
اوایل سال 1400 هم این پست روبه صورت خودکار تنظیم کردم تا در این ساعت بارگذاری بشه.
نمیدونم با وجود کرونا هنوز زنده ام یا مرده!! نمیدونم عمرم به دنیا هست یا نه
اما هر چه هست تقدیر است و خواست خدا، اگر بعد از این پست، باز هم نوشتم یعنی هنوز هستم.
برم حرف اصلیم رو بنویسم؛
نوشتن گاه البته سه چهار سالیه که اسمش شده نوشتن گاه
از وقتی که فهمیدم نوشتن گاه مثل نشیمن گاه عضوی از بدنه
البته از سال 79 80 وبلاگ نویس بودم
اما مدام از این وبلاگ به اون وبلاگ میپریدم
تا اینکه اینجا مستقر شدم
بلاگ
ساده و مختصر، بی هیچ پسوند و پیشوندی اعم از پرشین و میهن و ...
تولد ده سالگی نوشتن گاه رو در بلاگ به خودم و دنبال کننده های وبلاگ و نوشته هام تبریک میگم.
در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
وین همه منصب از آن حور پریوش دارم
گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
من به آه سحرت زلف مشوش دارم
گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست
من رخ زرد به خونابه منقش دارم
گر به کاشانه رندان قدمی خواهی زد
نقل شعر شکرین و می بیغش دارم
ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من
جنگها با دل مجروح بلاکش دارم
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
سلام
هفته ی گذشته هنرمند عزیز عطاءالله امیدوار به لقاءالله پیوست
سالهاست که صدای اذان قدیمی ایشون برای من حس آرامش رو به وجود آورده با تصویر اینکه در دل شب در کوه و جنگل در کلبه چوبین کنار شومینه در حال گرم کردن خودم هستم و صدای شرِق شرِق هیزم های در حال سوختن داره بهم آرامش میده بانگ اذان ایشون در جنگل طنین انداز بشه و برم سراغ دلو آب و اونو داخل چاه بندازم کمی آب بکشم و وضو بگیرم و آماده ی نماز بشم هی چه حس دل انگیزی
نمیدونم چرا تو فضای مجازی اذانی که از ایشون موجوده دو الله اکبر انتهای اذان رو نداره بنابراین خودم درستش کردم و اذان کامل رو همینجا بارگذاری کردم.
اگر دوست از لینک زیر نوای اذان ایشون رو دانلود کنید.
به نام تو
نوشتن یا ننوشتن مسئله این است.
چند روز می گذرد. هی میایی و هی می روی. یک نیم نگاه کوتاه به صفحه وبلاگ میکنی و بعد کرمت میگیرد که یک سری هم به پنل مدیریت بزنی. اوه چه خبر است! کم کم داریم بعد از گذشت حدود 10 سال به بازدید دو میلیونی نزدیک میشویم. (خب که چی؟ دیگه این ادا اطفارها (اطوار) اهمیتی نداره. امروز تو اینستا و یوتیوب یارو دو بار قر میاد بازدید روزش میشه 5 میلیون تو دنبال تومون (تنبون) واسه ف... می گردی؟)
این هم حس و حال ماست دیگر و چه کار اش می شود کرد؟
علاقه نوشتن و وبلاگ داری. گرچه جاهای دیگر هم دیدم که می شود موفق بود اما نمی ارزد. نه با شخصیت ما جور است نه مثل اینجا لذت دارد.
باز هم مثل همیشه که میگویم بگذریم؛ بگذریم.
چند روزی بود نمی نوشتم. البت اینجا و الا روی کاغذ طرح ها و ایده هایم را هر روز مکتوب میکنم. اما اینجا که باید با تو حال و احوال کنم نبودم.
گفتم هم یک سراغی بگیرم هم یک کتابی، فیلمی چیزی معرفی بِنُمایَم.
برویم به سراغ معرفی کتاب سپس فیلم:
یک کتاب:
ورونیکا، دختر جوانی که به دنبال مرگ رفته، زندگی را مییابد. او نزدیک یک هفته بین زندگی و مرگ سرگردان است، ولی آگاهیاش از مرگ باعث میشود شدیدتر زندگی کند و کارهایی را انجام دهد که پیش از آن هرگز نکرده بود. ورونیکا به آن چه ندارد میاندیشد و زندگی خود را دوباره ارزیابی میکند.
به نظر می رسد که ورونیکا هرچه می خواهد دارد. شب ها برای تفریح بیرون می رود، با مردهای جذاب ملاقات می کند، اما شاد نیست. در زندگی اش چیزی کم است. برای همین است که صبح روز ۱۱ نوامبر سال ۱۹۹۷، تصمیم می گیرد بمیرد. با قرص دست به خودکشی می زند و هرچند خودکشی اش موفق نیست، دکتر به او می گوید که تا چند روز دیگر می میرد.