نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یه حساب سرانگشتی» ثبت شده است

داشتم یه حساب کتاب سر انگشتی میکردم که چقدر هر ماه خرج زندگیمونه و چقدر درامد داریم

کفرم در اومد

"این مطلب به نقل از یکی از دوستان قدیمیه و الا ما که روزیمونو خدا میرسونه ;-) "

مثال عددی این ماه برای خرج های اساسی

1- خورد و خوراک:

 الف . سعی میکنیم به اسم صله رحم مدام خونه مادر زن گرامی باشیم

اخه حدیث داریم:

امام علی(ع) می فرماید:‌ ان لاهل الدین علامات یعرفون بها... وصله الرحم ، برای اهل دین علاماتی است که با آن‌ها شناخته می‌شوند و صله رحم یکی از آن‌ها است. امام صادق(ع) نیز در روایتی به نقل از پیامبر اکرم(ص) می¬فرماید:‌ افضل اعمال بعد از ایمان صله رحم است و در نکوهش و مذمت قطع رحم همین بس که امام اول شیعیان می‌فرماید:‌ اقبح المعاصی قطیعه الرحم و العقوق،‌ زشت‌ترین معصیت‌ها، قطع رحم و عاق (والدین ) شدن است.

منم خودم یه حدیث عرض کنم از خودم

صله رحم مداوم با مادر زن و مادر شوهر از مخارجتان میکاهد.

ابن ماه نمیونم محاسبه خرج و برج داشته باشم

چون در زیر محاسبات مخارج دیگه جلوی خرید داخلی و خرج های شکم رو گرفته

2- هزینه های برق و اب و گاز و تلفن و موبایل

میگیم ماهی 100 هزار تومان

3- هزینه های اضافه شده توسط دانشگاه برای بنده 200 هزار تومن

دانشگاه عیال 200 هزار تومن

4- کرایه عقب مونده خونه 250 هزار تومن

چند رور دیگه هم باید 350 هزار تومن دبگه بدم که نمیشه

چون در ادامه محاسبات صفر میشم

5- هزینه موبایل بنده به خاطر بدهی قبلی که توان پرداختش نبود قبلا

100 هزار تومن

پنجاه هزار تومن هم باید به عنوان خرج رفت و امد خودم و خانومم به دانشگاهو محل کارم کنار بذارم

خوب خدارو شکر

این برج حقوق 900 هزار تومن دادن

ترجیح میدم دعا کنم هبچ خرج دیگه ای به وجود نیاد

چون دیگه پول ندارم

البته این یه حساب کتاب ساده برای این برج بود

و الا هر برج هزار تا مشکل یهوییو هزار تا خرج اضافه به وجود میاد که پولشو نداریم

ضمنا بدهی هایی که به برخی دوستام دارم رو هیچ جوری نمیتونم جور کنم

بگذریم دیگه زیادی دارم غر غر می کنم

موضوع اینه که باید بگم خدا رو شکر

والا همین کارم رو ازم مبگیرنو باید با نون و پیاز زندگی رو ادامه بدیم و تحصیلو غیره هم کنسله

خدایا جات خالیه

حالمون خیلی خوبه

فقط نمیدونیم این پولی که اضافه میاریمو چطوری خرج خیرات کنیم

البته بازم جای شکرش باقیه

چون قبلا باید نذر میکردم حقوقو بیست روز بعد از ماه بدن

اما اخیرا سه چهار روز بعد از برج میدن

قبل از خداحافظی به نکته ای که از چشم افتاد دوباره اشاره میکنم

اگر خونه مادر زنم در نزدیکیمون نبود

و اگر اونها هم مثل ما مشکل مالی داشتن

ما باید برای رفع گرسنگی نون و پیاز میخوردیم

و خدا رو شکر میکردیم که کارتون خواب نیستیم

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات