نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشتن گاه» ثبت شده است

چه خوب است نمی دانم

روزگار سختیست
هم اعتقاد داری هم نه
هم ایمان داری هم نه
گاهی یاد روایت قال المعصوم میفتم که میگوید نگه داشتن ایمان و حفظ دین در آخر الزمان مانند نگه داشتن زغال گداخته است در دست!

اما آخر مگر آخرالزمان است کنون؟
آخرالزمان را با نشانه هایی از قبل برای ما ترسیم کرده اند که اینگونه سالیان است که غرب در حفره ی آخرالزمان فرو رفته و شیعه هنوز در ملک خویش یکی یکی نشانه هایی را در حیات و حیاط خود مشاهده می کند.

باید چه کرد؟

این همه داغ، این همه ظلم... اما حکومت اسلامی است!

من که خود گنهگارم در نهان خانه ی خود پس چرا مدام یاد حسین ع می افتم؟!

مگر گنهکار هم میتواند محق باشد؟

یاد یکی از یاران مختار افتادم که هنگام دیدار با مختار دهانش را پر از سیر کرد تا بوی شراب ندهد البته که در سریالش اینطور بود اما من نه در این حد ولی در حدود خودم کم نگذاشته ام در معصیت...

هان!

گاهی به راست و گاهی به چپ میروم اما مسیر، مسیر روبه روست.

چه ؟

یعنی ممکن نیست مسیر پشت سر باشد و آدرس را غلط داده باشند؟

اه! نمیدانم...

چه خوب است نمی دانم و اینکه می دانم که نمیدانم و دوست دارم که بدانم!

  • ۰ نظر
  • ۱۰ خرداد ۰۱ ، ۱۶:۵۳
  • مجتبی قره باغی
شب عید باید اما امروز

شب عید باید یه خونه تکونی می کردم تو وبلاگ
اما هیچ وقت دیر نیست.

همیشه انجام دادن کاری در همون تایم زودتر از انجامش

در لحظاتی بعد از اونه که این یعنی دیر نیست و انجام بده.

دست به کار شدم و هر چی بود و نبود از تو گذاشتم کنار از

جلوی چشم.

  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۰۱
  • مجتبی قره باغی
نوشتن گاه 10 ساله شد

درست در همین تاریخ و ساعت و دقیقه، 10 سال پیش اولین پست خودم رو در این وبلاگ ثبت کردم.

اوایل سال 1400 هم این پست روبه صورت خودکار تنظیم کردم تا در این ساعت بارگذاری بشه.
نمیدونم با وجود کرونا هنوز زنده ام یا مرده!! نمیدونم عمرم به دنیا هست یا نه
اما هر چه هست تقدیر است و خواست خدا، اگر بعد از این پست، باز هم نوشتم یعنی هنوز هستم.

برم حرف اصلیم رو بنویسم؛

نوشتن گاه البته سه چهار سالیه که اسمش شده نوشتن گاه
از وقتی که فهمیدم نوشتن گاه مثل نشیمن گاه عضوی از بدنه
البته از سال 79 80 وبلاگ نویس بودم
اما مدام از این وبلاگ به اون وبلاگ میپریدم
تا اینکه اینجا مستقر شدم
بلاگ
ساده و مختصر، بی هیچ پسوند و پیشوندی اعم از پرشین و میهن و ...
تولد ده سالگی نوشتن گاه رو در بلاگ به خودم و دنبال کننده های وبلاگ و نوشته هام تبریک میگم.



 
bayan tools 10 سالگی نوشتن‌گاه
دانلود موزیک
  • مجتبی قره باغی
اذان امیدوار

سلام
هفته ی  گذشته هنرمند عزیز عطاءالله امیدوار به لقاءالله پیوست


سالهاست که صدای اذان قدیمی ایشون برای من حس آرامش رو به وجود آورده با تصویر اینکه در دل شب در کوه و جنگل در کلبه چوبین کنار شومینه در حال گرم کردن خودم هستم و صدای شرِق شرِق هیزم های در حال سوختن داره بهم آرامش میده بانگ اذان ایشون در جنگل طنین انداز بشه و برم سراغ دلو آب و اونو داخل چاه بندازم کمی آب بکشم و وضو بگیرم و آماده ی نماز بشم هی چه حس دل انگیزی

نمیدونم چرا تو فضای مجازی اذانی که از ایشون موجوده دو الله اکبر انتهای اذان رو نداره بنابراین خودم درستش کردم و اذان کامل رو همینجا بارگذاری کردم.

اگر دوست از لینک زیر نوای اذان ایشون رو دانلود کنید.

دانلود اذان

  • مجتبی قره باغی
چند روز ننوشتن هم کوفتگی می آورد

به نام تو

نوشتن یا ننوشتن مسئله این است.

چند روز می گذرد. هی میایی و هی می روی. یک نیم نگاه کوتاه به صفحه وبلاگ میکنی و بعد کرمت میگیرد که یک سری هم به پنل مدیریت بزنی. اوه چه خبر است! کم کم داریم بعد از گذشت حدود 10 سال به بازدید دو میلیونی نزدیک میشویم. (خب که چی؟ دیگه این ادا اطفارها (اطوار) اهمیتی نداره. امروز تو اینستا و یوتیوب یارو دو بار قر میاد بازدید روزش میشه 5 میلیون تو دنبال تومون (تنبون) واسه ف... می گردی؟)

این هم حس و حال ماست دیگر و چه کار اش می شود کرد؟

علاقه نوشتن و وبلاگ داری. گرچه جاهای دیگر هم دیدم که می شود موفق بود اما نمی ارزد. نه با شخصیت ما جور است نه مثل اینجا لذت دارد.

باز هم مثل  همیشه که میگویم بگذریم؛ بگذریم.

چند روزی بود نمی نوشتم. البت اینجا و الا روی کاغذ طرح ها و ایده هایم را هر روز مکتوب میکنم. اما اینجا که باید با تو حال و احوال کنم نبودم.

گفتم هم یک سراغی بگیرم هم یک کتابی، فیلمی چیزی معرفی بِنُمایَم.

برویم به سراغ معرفی کتاب سپس فیلم:

یک کتاب:

ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد

ورونیکا، دختر جوانی‌ که‌ به‌ دنبال‌ مرگ‌ رفته، زندگی‌ را می‌یابد. او نزدیک‌ یک‌ هفته‌ بین‌ زندگی‌ و مرگ‌ سرگردان‌ است، ولی‌ آگاهی‌اش‌ از مرگ‌ باعث‌ می‌شود شدیدتر زندگی‌ کند و کارهایی‌ را انجام‌ دهد که‌ پیش‌ از آن‌ هرگز نکرده‌ بود. ورونیکا به‌ آن‌ چه‌ ندارد می‌اندیشد و زندگی‌ خود را دوباره‌ ارزیابی‌ می‌کند.
به نظر می رسد که ورونیکا هرچه می خواهد دارد. شب ها برای تفریح بیرون می رود، با مردهای جذاب ملاقات می کند، اما شاد نیست. در زندگی اش چیزی کم است. برای همین است که صبح روز ۱۱ نوامبر سال ۱۹۹۷، تصمیم می گیرد بمیرد. با قرص دست به خودکشی می زند و هرچند خودکشی اش موفق نیست، دکتر به او می گوید که تا چند روز دیگر می میرد.

  • مجتبی قره باغی
یک فیلم، یک کتاب + معرفی کتاب

سلام به روی ماهتون

امروز قصد دارم هم یه فیلم خوب معرفی کنم بهتون هم یه کتاب خوب

این فیلم رو اگر زبان اصلیش رو هم دانلود کنید مشکل سانسوری نداره تا جایی که خاطرمه

فیلم البته مال سال 1392 2014ه و اولین فیلم بلند کارگردان دیمین شزله

ویپلش  Whiplash

موضوع فیلم درباره موسیقیه و تم اصلی فیلم درباره تلاش (البته نظر من اینه و میشه تم های دیگه های تصور کرد)

پسر نوجوانی که عاشق درام نوازیه و کمی تو این کار ضعیفه و احتیاج به تمرین با استادی حرفه ای داره که تو این مسیر با مشکلاتی روبرو میشه

حتما این فیلم که یکی از شاهکارهای دیمن هست رو ببینید

لینک دانلود دوبله ی فیلم رو همراه نسخه زبان اصلی براتون میذارم

دوبله

زبان اصلی با زیررنویس فارسی

و حالا بریم سراغ یه کتاب

زن زیادی اثری از زنده یاد جلال آل احمد

نثری تقریبا روان با آن ادبیات خاص جلال که شیرینی خاصی در بیان ایجاد میکند و تصوری زیبا از دوران قدیم در ذهن می سازد.

آن دوران مردسالارانه را به راحتی میتوان از لابه لای داستانی که حتی مردها در آن حضور ندارند نیز حس کرد.

این کتاب رو در اپلیکیشن طاقچه میتونید به صورت رایگان دانلود کنید و بخونید. یکی از مزایاش اینه که کتاب پی دی اف نیست و میتونید اندازه فونت، سطرها و غیره و ذلک رو درش تغییر بدید

قسمتی از متن داستان رو از طاقچه اسکرین گرفتن براتون

  • مجتبی قره باغی
حسبی الله

باید باور کنم و ایمان بیارم به آیه ی زیر
حسبی الله لااله الا هو....

برای همین میگه ای کسانی که ایمان آورده اید ایمان بیاورید...

من شخصا ایمان آوردم، یعنی همون ایمان آوردن به خدا و پیامبر و پذیرفتن و تسلیم

اما آیا واقعا ایمان دارم تو همه چی؟

یعنی اگر فلان اتفاق بیفته برام میتونم بگم خدایا خیالم تخته و پشتم گرمه بهت؟

شخصا دارم تلاشم رو میکنم

دارم سعی میکنم تا اون ایمان رو هم بهش دست پیدا کنم

اما میدونم سخته و خیلی جاها کم میارم

پس خدایا ادعا نمیکنم که نخوای تست بگیری ازم

اگرم خواستی محک‌ام بزنی، تو رو جان عزیزت رو عزیزام اینکارو نکنیا

نوکرم به مولا...

و اما؛ فرمودن هر وقت مشکل داشتی این آیه رو بخون تا مشکلت رفع بشه

کی به کی فرموده؟

خدا به رسول...

یعنی وعده ی کسیست که خلف وعده نمیکنه به کسی که مردم رو به ایمان به اون کس دعوت کرده

پس خیالمون ازین بابت راحته که انگار کلید قفل و رمز گاوصندوقی رو بهمون دادن که داخلش معجزه است

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات