نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۲۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجتبی قره باغی» ثبت شده است

چهل سالگی

چهل سالگی و دیگر هیچ ...

۵ تیر۶۲

گر دهم رخصت یک چشم زدن مژگان را

خاک بر باد دهم واقعه طوفان را

چاره تیره شب هجر دعای سحر است

دانم آوخ که سحر نیست شب هجران را

آب و جاروب کشم زاشک و مژه منظر چشم

گر سر کلبه درویش بود سلطان را

نوح اگر موجه اشکم نگرد در غم تو

آب چشمی شمرد واقعه طوفان را

هست چون روز وصالت به مراد دگران

بهتر آن شد که سحر نیست شب هجران را

دل سنگین سپر تیر تو کردیم و نشد

کز وی امکان گذشتن نبود پیکان را

خضر از این باده که من مستم اگر می نوشد

خاک در چشمه ناموس کند حیوان را

آن بهشتی رخی ای ترک ختائی که کشد

هندوی خال تو داغ حبشی غلمان را

یار بی پرده و تا فتنه پس پرده رود

پاسبان پرده برانداز در ایوان را

یغمای جندقی

با صدای خودم بشنو؛

 
bayan tools با صدای مجتبی قره‌باغی

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی
راسکولنیکوف منتقم

دیگر کاری از دست عیارو رابین‌هود بر نمی‌آید. باید یک رودیون رومانوویچ راسکولنیکوف از قصه‌های داستایوفسکی به کشور ذهنت حلول کند تا بشود با تبری بر دست، انتقام سالها خونخواری زالو صفتان فاسد نظام را که چهره‌ی واقعی انقلاب را به منزجرترین حالت، فاسد و متعفن کرده‌اند با کوبیدن و کوفتن بر سرشان گرفت و چهره‌ی شهر را از لوث وجود موش‌هایی که (به قول نرگس ابیار در ابلق) تا روی تخت خواب ملت نیز رفته‌اند پاک نمود.

  • ۰ نظر
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۲۴
  • مجتبی قره باغی
من درباره تو به آنها نگفتم

«من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم؛

‏اما تو را دیده‌اند که در چشمانم شنا مى‌کنى!

من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم؛

اما تو را در کلمات نوشته شده‌ام دیدند.

عطر عشق نمى‌تواند پنهان بماند..»

«نزار قبانی»

  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۰۷
  • مجتبی قره باغی
سیزده جان

سیزده جان فیلمی است که سایتهای مختلف دانلود فیلم هر کدام، ژانر آن را نسبت به حس و هیجانات خود در طبقه بندی های مختلفی قرار داده اند. یکی آن را اکشن و دیگری حتی آن را ترسناک قلمداد کرده است.

اما بهترین ژانر انتخابی برای آن زندگی نامه ای است که البته نمی توان هیجان انگیز بودن آن را کتمان کرد.

فیلم کاری است از ران هاوارد که فیلمش را فیلم ژانر بقا نیز ذکر می کنند. در سینما مبارزه ی میان خیر و شر هستند که داستان فیلم، پیرو آن، قهرمان خود را معرفی میکند. گاه انسان با انسان در تقابل است، گاه انسان با طبیعت و ... .

در این فیلم به تقابل انسان با طبیعت پرداخته شده است. عده ای نوجوان که پس از تمرین فوتبال، قبل از رفتن به جشن تولد یکی از دوستان خود مربی خود را راضی می کنند تا به غاری معروف در نزدیکی محل زندگیشان در تایلند بروند.

  • ۰ نظر
  • ۰۶ فروردين ۰۲ ، ۱۹:۱۵
  • مجتبی قره باغی

چه مستیست ندانم که رو به ما آورد

که بود ساقی و این باده از کجا آورد

تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر

که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد

دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن

که باد صبح نسیم گره گشا آورد

رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد

بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد

صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است

که مژده طرب از گلشن سبا آورد

علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست

برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ

چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم

که حمله بر من درویش یک قبا آورد

فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند

که التجا به در دولت شما آورد

بنابر رسوم و ایین که ورود به بهار و سال نو رو تبریک میگن، من هم سال ۱۴۰۲ به همه تبریک میگم.

قدیم مردم جشن میگرفتن بخاطر اینکه زمستون و سرما رو پشت سر میذاشتن و فصل بهار براشون قرار بود فصل سود اور باشه، حالا از به بار نشستن باغ ها گرفته تا گله دارهایی که قراره گاو گوسفند زیاد کنن.

اما سالیان ساله که هر سال بهار از برکت حکومتی که نه اقتصاد درستی داره نه سیاست مردمی، جز تبریک و‌ خوشحالی برای اینکه زنده ایم و سال جدید رو‌ دیدیم و‌ تبریک گفتیم بهانه ای برای شادی نداریم.

خدایا شکرت بابت تن سالمی بزرگترین نعمت و برکته برای من و ما که لااقل قصه دار ( این نتیجه پست گذاشتن با گوشیه‌ها! غصه رو گوشی میگنه قصه، منم که شکر خدا اصلا بعد از پست درست و حسابی به متن دقت نمیکنم تا اصلاحیه بزنم. ۲۴ شهرویر ۱۴۰۲ ) مرض و درد نیستیم.

خرگوش نباشید و باهوش باشید ان شالله.

  • ۰ نظر
  • ۰۱ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۵۴
  • مجتبی قره باغی
مدنیت غیر انسانی، ترقی یا تنزل؟!

داشتم فکر میکردم چرا ادمها فکر میکنن برترن نسبت به همه مخلوقات. صرف اینکه تو قران اومده؟ خب قران رو که فقط مسلمونها قبول دارن! شاید تو ادیان دیگه هم ذکر شده!

بگذریم

درود به همه

چرا اصلا این به ذهنم رسید؟ داشتم فکر میکردم از کجا میدونیم که حیوانات هم یه دوره مدنیت نداشتن و پس از جنگها و خونریزی های زیاد امروز به این سبک از زندگی رسیدن؟

یا شاید در اوج‌ مدنیت و ترقی به این سبک از زندگی رسیدن.

زندگی اشتراکی که تجربه اون رو انسانها نیز تا قبل از کشاورزی داشتن. این حرکت به زعم ما رو به زوال دنیا، شاید رفتن و رسیدن به همون مقصد از مدنیت حیوانی باشه که حیوانها در کنار هم در حال زیستن.

هر وقت لازم باشه همو میخورن. هر وقت لازم باشه عمل لقاح رو انجام میدن و فرقی نداره که ماده جفتشونه یا نه!

این مدنیت حیوانی یا اوج ترقی است یا اوج تنزل. به هر حال انسان نیز از این سبک زندگی دور نیست و به سرعت خود را به سوی سبک زندگی آن سان، میکشاند.

  • ۰ نظر
  • ۱۵ اسفند ۰۱ ، ۱۶:۳۱
  • مجتبی قره باغی
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش

مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم

طایر قدسم و از دام جهان برخیزم

به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی

از سر خواجگی کون و مکان برخیزم

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی

پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم

بر سر تربت من با می و مطرب بنشین

تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم

خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات

کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم

گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش

تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم

روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده

تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم

  • ۰ نظر
  • ۱۱ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۳۹
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات