نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بررسی فیلم» ثبت شده است

مختصری درباره PUZZLE 2018 - فیلم پازل 2018
من کیم؟
یه جامعه شناس، یا یه روانشناس یا حتی ...
نه هیچ کدوم
من فقط یه فارغ التحصیل سینما هستم.
اما اهل مطالعه ام. اما می دونم دور و برم چی میگذره. اما ممیزم.
میفهمم گناه چیه و معنی خیانت و تفاوتش با عشق رو درک میکنم.
من وقتی یه فیلم میبینم ناخودآگاه مغزم همزمان با لذت بردنم از فیلم و درک فیلم نامش شروع به تحلیل ساختاری فیلم می کنه. به لحاظ فنی و فرمیک همه چیز تو ذهنم در حال بررسیه و زمانیکه مشکلی ببینم که البته از نظرمن و با آموخته هام مغایر باشه و مشکل به نظر بیاد سریع واکنش نشون میدم و بعد تو یه مقاله با عنوان نقد اون رو یادداشت میکنم و شکر می پاشم به سر تا پای کارگردان فیلم. این خاصیت کسانیست که میخواهند یک فیلم را نقد کنند. مگر اینکه آن فیلم ساخته خود یا دوستانشان باشد که از سرتای گندکاری کارگردان میتوان گلهای تزیینی ساخت.
این همه مقدمه برای ورود به فیلم کثیف پازل 2018 بود.
درباره ساختار فیلم، اعم از داستان و تکنیک های فنی فیلم و کارگردانی نمیخواهم صحبت کنم، چون خیلی هم جای بحث ندارد مگر اینکه بخواهیم به پر و پای فیلم بپیچیم که نهایاتا بتوانیم این سوال را مطرح کنیم که چرا بازیگر زن این فیلم یعنی ماتا (اگنس) خیلی یخ بازی میکند که خودت برایش هزار علت میاوری. پس برویم سراغ برداشتمان از داستان فیلم. زندگی یک زن مذهبی کاتولیک که تا امروز عاشق شوهرش بوده و چنان به خانواده خدمت می کرده است که زک فرزند اولش در جایی از فیلم به او می گوید تو تا به حال از مثلث خانه کلیسا و حسابداری دفتر پدر خارج نشده ای(البته این خود دیالوگ نیست). اما این در حالیست که او برای آشنایی و پرورش بهتر پتانسیل بازی پازل که به تازگی درون خود کشف کرده است با مردی تقربیا سیاه، هندی و نمادی از شرق که احتمالا برای به گند کشیدن اخلاقیات در غرب وارد میدان شده وارد رابطه ای می شود که خود هنوز از آن اگاه نیست، اما مرد غریبه دور از زندگی ماتا میداند چه در حال رخ دادن است.(توهم توطئه - هند کاماسوترا - کهن الگوهای سکس در هند)
ادامه مطلب رو در زیر با کلیک روی فلش مثلثی بخونید
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات