ما با شما دعوا نداریم، آقای داودنژاد!
سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۱۱ ب.ظ
«کلاس هنرپیشگی» فیلم عجیبی است و اگر آن را به کارگردانش ربط بدهیم عجیبتر هم میشود.
این کار به شدت تجربی است یعنی مثل چیزهایی که معمولا جوانترهای آوانگارد و کنجکاو میسازند.
اما نگاهی که یکی دو پلکِ فنی هم روی پرده سینما بزند خواهد گفت خیلی چیزهای فیلم جوشیده از کلی پختگی و بلدی است که از سالها و سالها فیلم ساختن «داوودنژاد» برمیآید.
رعایت معقول میزانسنهای فیلم در حالی که دوربین اینقدر گیج و فضول است و در دکوری 360 درجه برای خودش میرقصد کلی تجربه میخواهد.
شاید اگر کسی یک کم کمتر از «داوودنژاد» بلد بود حتی خط فرضی را ناخواسته میشکست یا حداقل ممکن بود گوشهای از صحنه سنگینتر و شلوغتر و گوشهای دیگر را خلوت و سبکتر دربیاورد.
پس این فیلم را با چیزی مثل «ناف» ساخته (محمد شیروانی) یا آثاری از این دست مقایسه نکنیم.
میگویم مقایسه نکنیم، نه از این لحاظ که کدام قویتر و کدام ضعیفتر است.
بلکه مقایسه نکنیم چون «کلاس هنرپیشگی» حاصل تجربهگرایی یک فیلمساز پیر است که حتی کلی سناریوی فیلم فارسی نوشته و چندین و چندتا اثر تجاری هم ساخته.
«داوودنژاد» قدیمی است و برعکس جوانهایی که تجربه میکنند به شدت برای درآوردن کارش به میزانسن توجه کرده و باز باید گفت برعکس جوانهای تجربهگرا اصلا به قابلیتهای کات زدن و کات نزدن توجه نداشته.
توجه کنید؛
اگر از بازی بازیگرها در بعضی از سکانسها و صحنهها چند ثانیه گرفته میشد، کیفیتی چندبرابر مییافت.
زمان فیلم هم میشد کوتاهتر شود، یعنی آنطور متراژ فیلم اندازه قصهاش میشد و به کسالتباری نمیرسید.
و اینها را باید «داوودنژاد» با کات انجام میداد.
حتی می شود رای به این داد که «کلاس هنرپیشگی» جامپکات هم احتیاج داشته و البته این تدبیر باید قبل از ساخت اثر سنجیده میشد و در دستور کار قرار میگرفت والا این نسخه را اگر به من هم برای تدوین مجدد بدهند خواهم گفت جامپ کات، آن را نه که بهتر، بلکه حسابی خرابش میکند.
اما برسیم به قصه؛
فرم داستانی این فیلم خیلی خاص و منحصربه فرد است.
«کلاس هنرپیشگی» را به نظر خیلیها میشود اثری کاملا رئال پنداشت که نیت اصلی آن وفادار بودن به واقعیت هرروزمره است.
اما باید دانست فضای این اثر در حقیقت تصور ذهنی «داوودنژاد» از واقعیت است نه واقعیتی که در عالم وجود دارد.
اگر توجه کرده باشید این فیلم پر از دعوا و هو کردن و مشاجره است.
لابد از نظر داوودنژاد اگر در این دنیا کسی از کس دیگری بپرسد (ساعت چند است؟) بعد از کمی ادامه یافتن مکالمه، کار آنها به دعوا خواهد کشید!
مسلما در دنیا، هم زشتی داریم و هم زیبایی.
اما دنیایی که «داوودنژاد» نشان میدهد، فقط جنگ، تنفر و زشتی است و آخر سر او خودش باید دست به کار شود و با یک خوشبینی (هندی) این همه زشتی را ترمیم کند.
اما از ابتدا لازم نبود او دنیا را اینقدر زشت و پرگره نشان دهد که حالا بدون جادوی حضور کارگردان وسط صحنه فیلمش این گرهها قابل باز شدن نباشند.
نکته دیگر که باید به آن اشاره کرد نوع نگاه «داوودنژاد» به جوانهاست؛
داوودنژاد از جوانهای امروز فقط موسیقی و رقص تکنو را فهمیده و شخصیت نسل جدید را در رپ خلاصه کرده.
مسلما این سطحیترین نگاه به یک نسل است.
ماجرای (پسر پولداری که قرار است دختر جوان را از چنگ کسی که دوستش دارد دربیاورد)، به نظر شما چقدر ما را به یاد فیلمهای فارسی میاندازد و چه قدر به دغدغههای نسل امروز نزدیک است؟
مسلما این سه ضلع (معشوقه، پسری که عاشق است و خواستگار پولدار) یک مثلث عشقی از همان نوع فیلم فارسی را تشکیل میدهد که این بار مردهایش به جای کفش قیصری و سبیل در رفته مطابق تصور داوودنژاد از جوانهای امروز طوری تیپ و قیافه رپ زدهاند که بیشتر از جوانهای ایرانی به شیطانپرستهای افراطی آمریکا شبیه هستند.
به این ترتیب قصه «کلاس هنرپیشگی» به ما میگوید؛
دنیای امروز ایران یعنی (دعوا و مرافعه) و جوانها یعنی یک مشت رپر که مشکلاتشان کپی مشکلات فردین و وثوق در فیلمهای قبل از انقلاب است.
گویا قرار است با این همه های و هوی به همان سوال نخ نمای فیلم هندی ها پاسخی هزار باره داده شود که (عشق بهتر است یا ثروت؟)
تجربهگرایی داوودنژاد در فرم قابل تقدیر است اما او اگر میخواسته کاری اجتماعی بسازد قبل از آن میبایست کمی در مورد اجتماع ایران تحقیق میکرد تا اثرش به جای اینکه مجموعهای از هوار و گیسکشی باشد تبدیل شود به یک آسیبشناسی خلاقانه آن هم از نوعی که بتواند با عمق و ذهن و تجربه مخاطب ارتباط برقرار کند.