نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱۶۰ مطلب با موضوع «هنر» ثبت شده است

  • ۰ نظر
  • ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۱۷
  • مجتبی قره باغی

Naser Nadimi

نفس می کشد واژه در دفترم

دقیقن دو هفته ست شاعر ترم

دقیقن دو هفته ست در من کسی ست

که هر شب می افتد به جانِ سَرم

من و آشپزخانه و چای و بعد

دوتا قرص سردرد تا می خورم،

خودم را کمی می فرستم به خواب

دوباره می آید کسی...می پرم

برو لعنتی مرد تو خسته است

کهحالی نمانده ست در بسترم

قدم می زنم وسعت خانه را

تف و لعنتم می کند مادرم

  • ۰ نظر
  • ۰۳ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۵۰
  • مجتبی قره باغی

-          -     یالا بن، داری تلگراف می زنی؟!!

 ·    آقای رئیس جمهور ... ده دقیقه قربان

   ممنون

  -  -        ممنون فوربز

رئیس جمهور : هی ،  آدم نباید رئیس جمهور رو بزنه

  -  -        آره می دونم

رئیس جمهور : دفعه بعد دخلتو میارم

   - -        آره مطمئنم همینطوره


Olympus has fallen

  • ۱ نظر
  • ۰۳ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۳۱
  • مجتبی قره باغی
رنگ زرد تو از بیماری و رنگ مطبوعات از بی عاری است

رنگ زرد تو از بیماری و رنگ مطبوعات از بی عاری است

وقتی یک نفر مثل "استاد محمد" به این شکل می‌میرد چند نفر مقصرند؟ چند گروه گناهکارند؟
میلاد جلیل‌زاده.

به نقل از باشگاه خبرنگاران- تمام همکاران مطبوعاتی من در روزنامه‌ها، هفته‌نامه‌ها، مجلات، سایت‌ها و ...
در حال تنظیم جملاتی به این ترتیب هستند که "محمود استاد محمد" دار فانی را وداع گفت، دعوت حق را لبیک گفت، خالق "آسید کاظم" به ابدیت پیوست، از ملک ادب حکم‌گذاران همه رفتند و ... 
و همین تیترها که سراسر ادعای قدرشناسی‌اند شاید نام آن مرد را برای بعضی‌ها آشنا کنند، اما مثل همیشه چقدر دیر. 
چقدر مرگ "استاد محمد" دراماتیک و قصه‌گونه بود، البته از آن قصه‌های تلخ؛ سرطان داشت ونمی‌توانست داروهایش را تهیه کند چون تحریم بودیم به دلیل نوسان نرخ ارز تهیه‌اش از بازار آزاد هم در ماه 20 میلیون تومان آب می‌خورد حالا به نظر شما این تیتر‌های قدرشناسانه نوشداوریی پس از مرگ سهراب نیست؟ 
وقتی یک نفر مثل "استاد محمد" به این شکل می‌میرد چند نفر مقصرند؟ چند گروه گناهکارند؟ و چه تعداد افرادی از این به بعد حق ندارند خباثت خودشان را لابه‌بلای شعارهای شیک و پیک و توجیح‌گرانه کادو پیچ کنند؟
اول آن ها که ادعای هواخواهی از مردم ایران دارند اما حتی دارو را تحریم می‌کنند دوم آنها که در داخل فرمول سیاسی، سودجویان چنان کردند که مملکت در چنین دامی افتاد، سوم دلالان ارز، آی که خدا ریشه این جماعت را بسوراند! اجازه می‌دهید یک گروه دیگر را هم که مقصران این ماجرا اضافه کنم؟ چهارم؛ زردنگاران! تعجب نکیند، بله! زردنگاران روزنامه‌ها، مجلات، سایت‌ها و ... 
با همت اهالی هنر برای درمان "استاد محمد" 15 میلیون تومن پول جمع شد که کفاف یک ماه درمان ایشان را هم نمی‌داد حالا فرض کنید یکی از خوش‌تیپ‌های سینما دچار مشکلی یک‌سی صدم این می‌شود البته دور از جان خیلی‌ها اگر می‌شد چه غوغایی به پا می‌شد چه کسی وظیفه داشت حداقل نام استاد "محمد" را به مردم معرفی کند یعنی او از .... کمتر بود؟ زرد شدیم دوستان، زرد، خیلی زرد! 
اخیرا هم که مقدار قابل توجهی از نشریات، اینترنتی شده‌اند و این وضع موجود را وخیم‌تر کرده چون ملاک اصلی چیزی قرار گرفته  به اسم کلیک و کلیک چیزی است که امکان پیشنهاد دادن را تا حدود خیلی زیادی از یک نشریه می‌گیرد و مجبورش می‌کند تا با اسامی و عناوین شناخته شده متمسک شود با حدوث چنین وضعی اگر هنر سینما و حتی هنر نمایش دچار مانکنیسم و ... شود که تعداد قابل توجهی از مطبوعات به جای نقد و وضعیت پیش آمده برای جذب مخاطب به استقبال آن خواهند رفت البته سودای کلیک مخصوص نشریات اینترنتی است و صفحه اول روزنامه بر روی جلد مجله‌‌ها هم حکایت  از جنبیدن چنین وسوسه‌ای در نگارندگان آنها دارد حالا چه کسی در این آشفته بازار به سراغ "محمود استاد محمد" خواهد رفت؟! 
به ما چه که مریض شده مگر ما مریضش کردیم؟!... 
پس گروه چهارم هم مقصرند چون اگر از این پیشکسوت حمایت رسانه‌ای می‌شد حتما با کمک‌های مردمی هزینه درمانش فراهم می‌آمد و اما این گروه چهارم غیر از این تفسیر به خاطر صدمه زدن به فرهنگ مقصرند.
  • ۰ نظر
  • ۰۳ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۱
  • مجتبی قره باغی

عذرخواهی مدیر مجله بخارا پس از توهین به زنان چادری




به گرازش فارس؛

مدیرمسئول مجله بخارا که با انتشار شعری هتاکانه به زنان چادری توهین‌ کرده بود، پس از اعتراض چند تن از فعالان فرهنگی و پادرمیانی وزارت ارشاد مجبور به عذرخواهی شد.

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، سایت انقلاب نیوز نوشت: مجله بخارا به مدیریت علی دهباشی، در آخرین شماره‌ خود و در قالب انتشار شعری از منصور اوجی به زنان چادری توهین کرد.

در این شعر، زنان چادری به استهزاء به کلاغ تشبیه شده‌اند. با توجه به تماسهایی که با معاونت مطبوعات وزارت ارشاد گرفته و از آنها برخورد فوری و قاطع با مدیر مسئول این نشریه (علی دهباشی) به صورت جدی مطالبه شد، وی طی نامه ای از بانوان محترم معتقد و باورمند به ارزشهای اسلامی عذرخواهی کرده است.

متن نامه:

«به نام خدا

نظر به این که طی چند روز اخیر مطالب و انتقاداتی به صورت های مختلف در برخی از سایت ها پیرامون شعری که چهار ماه قبل در مجله بخارا منتشر شده انعکاس یافته است، ضروری است بدین وسیله اینجانب به عنوان گرداننده مجله بخارا به صراحت بیان کنم که همواره از سالهای نوجوانی تا کنون نسبت به احترام و رعایت شعایر و ارزشهای اسلامی و اخلاقی پایبند بوده و سعی وافر داشته ام در مقالات بخارا این امر را رعایت کنم. لازم به توضیح نیست که بنده در دامن زنی محجبه و معتقد تربیت شده ام و بسیاری از اعضای خانواده ام از بانوان محجبه هستند. لذا عمیقاً از آنچه که به سهو و غفلت پیش آمده متأسفم. و از بانوان محترم معتقد و باورمند به ارزشهای اسلامی که از خوانندگان مجله بخارا هم هستند پوزش می خواهم. امید است دوستداران و معتقدان ارزش های اسلامی همواره ما را با تذکرات به موقع و مشفقانه یاری دهند و خداوند متعال در این ماه شریف و مبارک فرصت جبران عنایت فرماید.

علی دهباشی ـ پنج شنبه 27 تیرماه 1392»

  • مجتبی قره باغی

پاسخ شاعر باشگاه خبرنگاران  به شاعرنمای نشریه‌ بخارا در توهین به بانوان چادری

 

باشگاه خبرنگاران/ بخارا داستان کوتاه و نمایش‌نامه‌ هم چاپ می‌کند مقاله هم دارد، در کار سینما و سیاست و جامعه‌شناسی هم دخالت می‌کند و لابد با این اوصاف کم‌کم تصور می‌کنید که درباره یک بسته پرمحتوای علمی بحث می‌شود اما واقعیت چنین نیست. 

کدام یک از مقالات بخارا در چند ساله اخیر چیزی غیر از تکرار مکررات کسالت‌آور بوده و کدام شعر، داستان یا نمایش‌نامه‌ی منتشر شده در آن مجله ذره‌ای و و بلکه کمتر از ذره ای حاوی ارزش زیبایی‌شناختی است؟ امروز دچار قحط ‌المجله در عالم ادبیات هستیم و خبری از (سخن) و (یغما)  ما و ... نیست و دراین بازار بی‌کالا خر مهره‌ای به نام بخارا می‌تواند خودش را مروارید قالب کند. 

حال و هوای نشریه بخارا حال و هوای ادیب نمایان ورشکسته‌ای است که گرایشات فکری فرسوده‌ای داشتند و اکنون که بساط این نحله‌ی فکری در تمام دنیا جمع شده هنوز هم عده‌ای پیر‌و پاتال لایتغیر و رکودزده در آن نشریه مطالبشان را گرد هم می‌آورند و به بازار نشر می‌فرستند. 

در آخرین شماره از این نشریه قطعه‌ای از "منصور اوجی" به چاپ رسیده که از نثر دانش‌آموزان دوره راهنمایی ضعیف‌تر است  اما گوینده آن خودش را شاعر اسم داده و چرندی که گفته را شعر. 

بخارا این قطعه را به چاپ رسانده و فکر کرده چنین کاری یعنی ساختار شکنی و ساختار‌شکنی یعنی روشنفکری و باسوادی! 

توجه کنید؛ 

از جماعت زنان دلم گرفت 

آن جماعت عظیم 

روز جشن 

صبح عید 

یک کبوتر سفید بینشان نبود 

جملگی سیاه 

جملگی کلاغ 

 

این چند کلمه به نظر شما چقدر ارزش بلاغی و ادبی دارد؟ چه تشبیه و استعاره و طباق و حسن تعلیل و مراعات نظیری و چه ... در آن می‌بینید؟ 

اصلا خدا کند این توهین به خانم‌های چادری بهانه‌ای شود که این یک دانه‌ی مجله‌ی مثلا ادبی تعطیل گردد تا ما بگوییم چنین چیزی نداریم و چنین بنایی باید از اول خلق شود یکی از همکاران تدوین‌گرم به نام "ایمان شمس" در کمتر از 30 ثانیه در جواب آقای "اوجی" سروده اند که ز قطعه‌ی منصورخان  نیم بند خیلی قوی‌تر به نظر می‌رسد. 

در پایان این نگارش توجه شما را به آن شعر جلب می‌کنم. 

 

از مجله بخارا دلم گرفت 

آن مجله وزین

روز جشن

روز عید 

یک نگارش قوی در میان نبود

جملگی سیاه

جملگی چرند


"به نقل از باشگاه خبرنگاران"

  • مجتبی قره باغی

Reza Madanipour


مفاهیم "سینه فاز" و "سینه فیلم" را بسی بیشتر از معانی اشان می توان بکار برد.ئر اصطلاح سینه فاز،کسی است که عاشق فیلم دیدن است و هر فیلمی را می بیند و سینه فیلم،کسی است که در دیدن فیلم،دست به انتخاب می زند.

سینه فاز،اما ان کسی است که تمام فکر و ذکرش سینماست.هر چیزی را به سینما ربط می دهد.نقل قولهایش سینمایی است.ارتزاقش از سینماست.حتی همسر گزینی اش سینمایی است.برای سینما زندگی می کند.در سینما،نفس می کشد.سینما را از او بگیرند،می میرد:چه از لحاظ روحی و چه مالی.کاری جز سینما بلد نیست.هر کاری می کند که در سینما باشد.گاهی فیلم می سازد.گاهی می نویسد.گاهی نقد می کند.جلسات فیلم دیدن ترتیب می دهد.پایش یرسد دستیاری می کند."تی" هم می کشد.در چشمانش یک آپارات نصب شده و هستی و دنیا برایش پرده ی سینماست.همیشه از طرحهای سینمایی که دارد می گویدو سالها آن طرحها را یدک می کشد ،بدون آن که بسازد یا خلق کند و فقط به انبوه طرحهای ساخته نشده اش روزبروز اضافه می شود.نوچه هم دارد.نوچه پرور است.خیلی مدرن و سینما گونه شیفتگان سینما را دور خود جمع می کند."تهوعی" است در کل!

سینه فیلم،برای خود می زید.می خواهد به سینما اضافه کند.نه اینکه سینما به او اضافه کند.برای سینما زندگی نمی کند.می داند که سینما جزئی از زندگی است ،نه اینکه زندگی جزئی از سینما باشد.نگاهش زیباست و این زیبایی را به سینما می دهد.آویزان سینما نیست.سینما را به خود آویزان می کند.سینما به او هویت نمی دهد.اوست که می خواهد به سینما معنا دهد.عقده ندارد.مسخره نیست برایش هر چیز غیر سینمایی.حرفی برای گفتن دارد که می خواهد با زبان فیلم بگوید.اگر نشد با نوشتن می گوید.اگر نشد حرف می زند.اگر نشد گوشه ای می ایستد و دنیا را با لذت نگاه می کند نه اینه همه چیز را مسخره ببیند و عقده هایش را بیرون بریزد.اصلن عقده ای ندارد.

دلمان برای سینه فازها می سوزد و سینه فیلم ها را دوست می داریم.

 

"حاشیه ها"

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات